اهل سنّت در چه موضوعاتي از مباحث مهدويّت با شيعه اعتقاد مشترک دارند؟
اهل سنّت در چه موضوعاتي از مباحث مهدويّت با شيعه اعتقاد مشترک دارند؟ «انديشة پيروزی نهايي نيروی حقّ و صلح و عدالت بر نيروی باطل و ستيز و ظلم، گسترش جهانی ايمان اسلامی، استقرار کامل و همه جانبة ارزشهای انسانی، تشکيل مدينة فاضله و جامعة آرمانی، و سرانجام اجرای اين ايدة عمومی و انسانی به وسيلة شخصيتی مقدس و عاليقدر که در روايات اسلامی از او به «مهدی» تعبير شده است، انديشهای است که کم و بيش، همه فرق و مذاهب اسلامی ـ با تفاوتها و اختلافهايي ـ بدان مؤمن و معتقدند؛ زيرا اين انديشه به حسب اصل و ريشه, قرآنی است؛ اين قرآن مجيد است که با قاطعيت تمام، پيروزی نهايي ايمان اسلامی، غلبه قطعی صالحان و متقيان، کوتاه شدن دست ستم کاران و جبّاران برای هميشه, و آيندة درخشان و سعادتمندانة بشريّت را نويد داده است».[1]احاديث مربوط به حضرت مهدي عجل الله فرجه ، افزون بر منابع شيعه، در بسياري از كتابهاي معروف اهل سنّت نيز آمده است.[2] با مروري بر كتابهاي روايي اهل سنّت خواهيم يافت، موضوع مهدويّت در اين منابع نيز فراواني آمده است.[3] افزون بر روايات فراواني كه در منابع اهل سنّت به صورت پراكنده به چشم ميخورد، تدوين و تأليف كتابهاي حديثي ويژه حضرت مهدي عجل الله فرجه ، به دست فرهيختگان اهل سنّت در اين زمينه، گوياي جايگاه والاي مهدويّت، نزداهل سنّت است.[4] چکيدۀ ديدگاه اهل سنّت دربارۀ «مهدويّت» را میتوان در اين سخن ابوالحسن آبری بهدست آورد: «به تحقيق ]در اين زمينه[روايات متواتر، است و از رسول خدا به طور مستفيض رسيده که مهدی از اهل بيت اوست. او هفت سال حاکم جهان می شود و زمين را از عدل آکنده میسازد. عيسی علیه السلام برای کمک به او در کشتن دجّال خروج میکند. مهدی علیه السلام امام و پيشوای اين امت است و عيسی پشت سر او، نماز اقامه خواهد کرد».[5] بنابراين اگر چه باورهاي اهل سنّت در پارهاي موارد با اعتقاد شيعه تفاوتهايي دارد، در مواردي نيز مشترکاتي وجود دارد. برخی از موارد مشترک از اين قرار است: 1. نسب حضرت مهدي علیه السلام ؛ يكي از مواردي كه بين شيعه و سنّي تا اندازهای اتفاق نظر وجود دارد، نسب حضرت مهدي علیه السلام است. اگر چه شيعه اين نسب را تا پدر بزرگوار حضرت مهدي عجل الله فرجه به روشني مشخص و معرفي کرده، اهل سنّت در موارد معيّني بدان اشاره كردهاند كه از اين قرار است: الف) حضرت مهدي علیه السلام از اهل بيت و فرزندان رسول اکرمصلی الله علیه و آله و سلم : ابنماجه در سنن خود نقل كرده كه پيامبرصلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «مهدي از ما اهل بيت است و خداوند يك شبه امر او را به سامان می آورد».[6] ب)حضرت مهدي علیه السلام از نسل حضرت علي علیه السلام :از ديگر موارد اتفاق روايات بين شيعه و سنّي، از نسل علي علیه السلام بودن مهدي علیه السلام است: سيوطي در «العرف الوردي» نقل كرده كه رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم دست علي علیه السلام را گرفته و فرمود: «از نسل اين، به زودي جواني خروج خواهد كرد كه زمين را پر از عدل و داد ميكند...». [7]شيخ صدوق از حضرت باقر علیه السلام چنين آورده: «اميرالمؤمنين علیه السلام هنگام بازگشت از نهروان، در كوفه خطبه ميخواند؛ در اين ميان خبر رسيد كه معاويه از او بدگویي ميكند و بر او نفرين ميفرستد و يارانش را ميكشد. حضرت بلند شد و خطبهاي خواند تا بدان جا كه فرمود: از فرزندان من است مهدي اين امت».[8]ج)از نسل حضرت زهرا علیها السلام: در روايات فراواني از اهل سنّت به اين مطلب تصريح شده كه حضرت مهدي علیه السلام از فرزندان فاطمه علیها السلام است: ام سلمه از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نقل كرده كه فرمود: «الْمَهْدِي مِنْ وُلْدِ فَاطِمَةَ»؛[9] مهدي از فرزندان فاطمه است. شيخ طوسي نيز از امام باقر علیه السلام نقل کرده که آن حضرت فرمود: «مهدي، مردي از فرزندان فاطمه علیها السلام است».[10]2)ويژگيهاي جسماني حضرت مهدي عجل الله فرجه ؛ دربارۀ ويژگيهاي جسماني حضرت مهدي علیه السلام هنگام ظهور، احادیث بسیاری در کتابهاي شيعي و اهل سنّت آمده است. برخي از اين ويژگيها عبارتند از: قدرت مند بودن آن حضرت هنگام ظهور، چهره نوراني، پيشاني بلند و بيني كشيده و ... .[11] از امام علي علیه السلام نقل شده كه به فرزند خود امام حسين علیه السلام نگاه کرده، فرمود: «خداوند از نسل اين، كسي را پديد خواهد آورد كه همنام پيامبرصلی الله علیه و آله و سلم باشد... و او مردي است پيشاني بلند و كشيده بيني....»[12]3.همنام بودن مهدي با پيامبرصلی الله علیه و آله و سلم ؛ اهل سنّت و شيعه اتفاق نظر دارند كه حضرت مهدي عجل الله فرجه همنام رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم است؛[13] حتي در روايتي تصريح به نام آن حضرت کرده، نوشتهاند: ابن مسعود از پيامبر اکرمصلی الله علیه و آله و سلم نقل کرده که ايشان فرمود: «اسم المهدي محمّد».[14] اگر چه در بقية روايات با همان تعبير «اسمه اسمي» آوردهاند.4. نشانههاي ظهور؛در منابع روايي شيعه، بعضی از حوادثی که در آينده رخ خواهد داد با عنوان نشانههاي ظهور ياد شده است. اين نشانهها به بیان روايات، به دو دسته حتمي و غيرحتمي تقسيم شده است، برخي از آنها در منابع اهل سنّت نيز اشاره شده است که عبارتند از: نداي آسماني،[15] خروج سفياني، و خسف در بيداء.[16]5. ويژگيهاي حكومت مهدي عجل الله فرجه ؛از ويژگیهايي که به طور مشترک در احادیث شيعه و سنّی اشاره شده میتوان به عدالتگستري،[17] رفاه و آسايش همگانی،[18] رضايت فراگير از حکومت مهدي علیه السلام ،[19] امنيت همه جانبه و عمومي،[20] احساس بينيازي در مردم،[21]و جهاني بودن حکومت حضرت مهدي عجل الله فرجه اشاره کرد.[22] امام صادق علیه السلام فرمود: «هنگامي که قائم قيام نمايد، هيچ زميني نخواهد ماند، مگر آن که در آن نداي شهادتين (اشهد أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ محمّداً رَسُولُ اللَّه) سر داده خواهد شد».[23] آن چه ذکر شد فقط قسمتی از مشترکات بين شيعه و سنّي در موضوع مهدويّت بود.به طور مسلم با تحقيق و پژوهش بيشتر به مواردي افزون بر آن چه آمد، دست خواهيم يافت.
[1] . مرتضی مطهری1 , قيام و انقلاب مهدی علیه السلام , ص13.
[2] . روشن است آن چه در اين پاسخ بدان اشاره میشود, ديدگاه کلّی اهل سنّت است وگر نه مذاهب مختلف اهل سنّت درباره حضرت مهدی علیه السلام ديدگاههای متفاوتی دارند.
[3] . يکی از نويسندگان معاصر (مهدی فقيه ايمانی) بخش مهمّی از اين روايات را به صورت مستقيم از منابع روايي اهل سنّت در مجموعهای به نام «الامام المهدی علیه السلام عند اهل السنة» فراهم آورده است.
. [4] ر.ک: ابو عبد الله محمّد گنجي شافعي، البيان في اخبار صاحب الزمان علیه السلام ، تحقيق: مهدي حمد الفتلاوي؛ جلال الدين عبد الرحمان سيوطي، الحاوي للفتاوي؛ عليبن حسام الدين (متقی هندی), البرهان في علامات مهدي آخر الزمان؛ و...
[5] . عبدالعليم عبد العظيم البستوی, المهدی المنتظر, ج1, ص60.
[6]. «الْمَهْدِي مِنَّا أَهْلَ الْبَيتِ يصْلِحُهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِي لَيلَةٍ »؛ ابن ماجه، سنن ابن ماجه، باب خروج المهدی علیه السلام , ج2، ح4085؛ علیبن عيسی اربلی, كشف الغمة، ج2، ص477؛ محمّدبن جريربن رستم طبری, دلائل الامامة، ص247؛ نيز ر.ک: محمّدبن عيسی ترمذی, سنن ترمذی, ج4, باب ما جاء فی المهدی علیه السلام , ح2230ـ2231.
[7]. «سيخرج من صلب هذا فتي يمْلَأُ الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلًا»؛ جلال الدين سيوطي، الحاوي للفتاوي، کتاب: العَرف الوردي، ص 74 و ص88.
[8]. محمّد بن علی بن حسين بن بابويه، معاني الاخبار، ص 61.
[9]. محمّد بن يزيد قزوينی, سنن ابن ماجه، باب خروج المهدی, ح 4086 ؛ ابو داود، سنن ابي داود، ج4، کتاب المهدی, ح4284؛ نعيم بن حماد، الفتن، ص375؛ حاكم نيشابوری، المستدرك، ج4، ص557.
[10]. شيخ طوسي ، كتاب الغيبة، ص 187.
[11] . «ان المهدي اقنی اجلی»؛ صنعاني، المصنف، ح 20773؛ سنن ابي داود، ج4، ح2485.
[12]. نعماني، الغيبة، 214، ح 2؛ كشف الغمة، ج 3، 259 و محمّدبن جرير طبري، دلائل الامامة، ص 258.
[13] . مقدسي شافعي، عقد الدرر في اخبار المنتظر ، ص45، ص55.
[14] . جلال الدين سيوطي، الحاوي للفتاوي، ص88.
[15]. نعيم بن حماد، الفتن، ص 93؛ مقدسي شافعي، عقدالدرر في اخبار المنتظر، ص79، ص83، ص99.
. [16] «... فَيبْعَثُ إِلَيهِ جَيشٌ من الشام حَتَّی إِذَا كَانُوا بِالْبَيدَاءِ خُسِفَ بِهِمْ ...»؛ صنعاني، المصنف، ج11، ص371.
[17] . ابن ابي شيبه, المصنف، ح19484؛ سنن ابي داود، ح4282.
[18] . البيان في اخبار صاحب الزمان علیه السلام ، ص43، ح22؛ الحاوي للفتاوي، ص71، عقد الدرر، ص195؛ ابن ابي شيبه، المصنف، ج 7، ح 19484.
[19] . صنعاني، المصنف، ح20770، البيان، ص42، ح21.
[20] . مقدسي شافعي، عقد الدرر، ص207 ؛ سليمان بن احمد طبراني، المعجم الكبير، ج 8، ص 179 .
[21]. «أُبَشِّرُكُمْ بِالْمَهْدِي ... وَ يمْلَأُ اللَّهُ قُلُوبَ أُمَّةِ محمّد ص غِنًی ...»؛ احمدبن حنبل، مسند، ج 3، ص 37؛ مقدسي شافعي، عقدالدرر في اخبار المنتظر، باب 8، ص 219.
[22]. مقدسي شافعي، عقدالدرر في اخبار المنتظر ، باب دوم، يك حديث به آخر.
[23]. محمّد بن مسعود عياشي، تفسير عياشي، ج 1، ص 207، ح 81.
درباره چگونگي غيبت حضرت مهدي عجل الله فرجه ديدگاههاي گوناگوني ذکرشده است. در اين باره توضيح دهيد! يکی از معناهای لغوی «غيبت», پنهان شدن است. در اصطلاح، دربارة كسي به کار ميرود كه مدتي در جايي حضور دارد و پس از آن در آن محل حاضر نميشود. در اصطلاح مهدويّت، به پنهان زيستي حضرت مهدي علیه السلام گفته ميشود.
درباره چگونگي غيبت حضرت مهدي عجل الله فرجه ديدگاههاي گوناگوني ذکرشده است. در اين باره توضيح دهيد! يکی از معناهای لغوی «غيبت», پنهان شدن است. در اصطلاح، دربارة كسي به کار ميرود كه مدتي در جايي حضور دارد و پس از آن در آن محل حاضر نميشود. در اصطلاح مهدويّت، به پنهان زيستي حضرت مهدي علیه السلام گفته ميشود. اگرچه سخن روشنی درباره چگونگی اين نوع زندگی نمیتوان به دست آورد، با استفاده از روايات معصومين علیهم السلام و سخنان انديشوران بزرگ, سه ديدگاه کلّي و قابل توّجه می توان ارائه کرد:1. آن حضرت اگرچه در درون جوامع بشري زندگي ميكند، مردم جسم ايشان را نميبينند. 2. حضرت مهدي عجل الله فرجه در ميان همين جامعه و همين انسانها است، اما به قدرت خدا، از ديد معرفتي مردم پنهان است؛ با وجود اين که مردم ايشان را ميبينند, اما نميشناسند. 3. حضرت در بين مردم زندگي ميکند و مردم نيز ايشان را ميبينند و نميشناسند، اما در زمانهايي که آن حضرت لازم بداند از برابر چشمها ناپديد میگردد و ديدگان مردم ـ با اين كه آن حضرت و حاضر است ـ او را نميبينند. بررسي ديدگاههاي بالا: ديده نشدن جسم حضرت مهدي عجل الله فرجه در دوران غيبت، به دو گونه قابل تفسير است: الف) آن حضرت مانند فرشتگان، ارواح و جنّ، جسمي نامرئي دارد؛ با وجود اين که در ميان جوامع بشري حضور دارند، ديده نمیشوند. ب)ايشان جسمي مرئي دارد، اما به قدرت الهي در ديدگان مردم و تصرف می کنند تا ایشان را نبينند.اين كار از اولياي الهي ـ كه از سوي خدا داراي چنین قدرتی در جهان آفرينش هستند ـ بعيد نيست. در آيات قرآن كريم نيز به امكان پنهان شدانسان از برابر ديدگان ـ چه به صورت كوتاه مدت يا درازمدت ـ اشاره شده است.[1] به نظر ميرسد تفسير نخست، غير قابل پذيرش باشد، چرا که هيچ دليلي وجود ندارد که آن حضرت داراي جسمي با این ويژگي باشد، بلکه برعکس، آن حضرت مانند تمامي انسانها داراي جسمي مادي ميباشد. با اين بيان تفسير دوم مورد پذيرش است. در يک بررسي جامع در سخنان معصومين علیهم السلام برخی روايات با روشنی بيشتری اين موضوع را بيان کردهاند. امام صادق علیه السلام فرمود: «مردم امام خويش را گم میكنند، پس آن امام در موسم حج حضور میيابد و مردم را میبيند، ولی مردم او را نمیبينند».[2] عبدالعظيم حسني هنگامي که عقايد خود را بر امام هادي علیه السلام عرضه کرد، آن گاه که به اعتقاد به ائمه علیهم السلام رسيد تا امام هادي علیه السلام را شمرده و اقرار به امامت ايشان کرد. آنگاه امام هادي ادامه داد: و پس از من، پسرم حسن است. پس مردم چگونه خواهند بود با جانشين او؟ عرض کردم: چگونه خواهند بود. فرمود: «لِأَنَّهُ لَا يُرَی شَخْصُهُ»؛[3] به دلیل آن که شخص او ديده نميشود .... از امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمود: «هرکس به تمامي ائمه علیهم السلام اقرار کند و مهدي عجل الله فرجه را انکار کند همانند کسي است که به تمامي پيامبران علیهم السلام اعتراف کرده، اما واپسين فرستاده خداوند، رسول گرامي اسلامصلی الله علیه و آله و سلم را انکار کرده است.» آن گاه از آن حضرت پرسيده شد: اي فرزند رسول خدا، مهدي از کدامين فرزندان شماست؟ آن حضرت فرمود: «از فرزندان هفتم است. شخص او از شما پنهان ميشود...».[4] داودبن قاسم ميگويد از امام هادي علیه السلام شنيدم که فرمود: «جانشين پس از من حسن است. پس چگونه خواهيد بود با جانشين پس از جانشين؟» عرض کردم: خدا مرا قربانت گرداند! براي چه؟ فرمود: «همانا شما شخص او را نميبينيد».[5] از امام رضا علیه السلام وقتي در باره امام مهدي عجل الله فرجه پرسش شد فرمود: « لَا يُرَی جِسْمُهُ...»؛[6] جسمش ديده نميشود. عبيدالله بن زراره از امام صادق علیه السلام نقل كرده كه فرمود: «براي قائم دو غيبت است که در يکي از آن دو در موسم حج حاضر ميشود، مردم را ميبيند ولي مردم او را نميبينند».[7]و نيز در فرازي از دعاي ندبه چنين ميخوانيم: «...عَزِيزٌ عَلَيَّ أَنْ أَرَي الْخَلْقَ وَ لَا تُرَي...».[8] روشن است که همه روايات بالا و احاديثي مانند آن، بر ديده نشدن آن حضرت دارد و قابل تأويل بر شناخته نشدن نخواهد بود، چرا که صراحت در معناي ديده نشدن دارد.نکته قابل توجه اين که اين دسته روايات به خلاف دسته بعد تنوع و کثرت بيشتري دارد. بنابراين به روشني از اين روايات استفاده ميشود که آن حضرت با وجود اين که زنده است و در بين مردم زندگي ميکند و مردم را ميبيند، خداوند پردهای بين آن حضرت و مردم قرار داده آن حضرت مردم را میبينند ولی مردم آن حضرت را نميبينند. ديدگاه دوم: همانگونه که اشاره شد، در اين ديدگاه بيان شده است که آن حضرت افزون بر اين که در جوامع انساني عمر شريف خود را سپري مينمايد و مردم را ميبيند، مردم نيز ايشان را ميبينند اما ايشان را نميشناسند. به تعبير ديگر فقط از نگاه معرفتي مردم غائب است نه از ديد ظاهري. برای اين ديدگاه نيز رواياتی مورد استناد قرار گرفته است: شيخ صدوق در کمال الدين و تمام النعمه و نيز در علل الشرايع با ذکر سند از سدير نقل کرده که امام صادق علیه السلام فرمود: «در قائم سنّتي از يوسف است... چرا اين مردم منکرند که خداي تعالي با حجت خود همان کند که با يوسف کرد؟ در بين ايشان گردش کند و در بازارهاي آنها راه رود و بر فرشهاي آنها پا نهد و آنها او را نشناسند تا آنگاه که خداي تعالي به او اذن دهد که خود را به آنها معرفي سازد، همانگونه که به يوسف اذن داد...».[9] سخن ديگري نيز در تأييد اين ديدگاه نقل شده است که البته سخن معصوم نيست بلکه از نائب خاصّ حضرت مهدي علیه السلام محمّد بن عثمان نقل شده است. ايشان در اين باره ميگويد:«به خدا سوگند، همانا صاحب اين امر هر سال در موسم حج حاضر ميشود، مردم را ميبيند و آنها را ميشناسد و مردم او را ميبينند ولي نميشناسند».[10] از آنجايي که اين سخن شبيه روايتي است که در نفي ديده شدن آورديم، ممکن است همان روايت باشد که تصحيف شده است. و نيز اين امکان وجود دارد که مقصود نائب خاص از اين مضمون، دوران غيبت صغرا باشد. افزون بر اين که، احادیث اين ديدگاه کم شمار است, با معنای لغوی غيبت نيز مخالف است، زیرا به کسی که ديده می شود ولی شناخته نمی شود، ناشناس میگويند، نه غايب.ديدگاه سوم: اگر چه علم به چگونگي غيبت حضرت، فقط نزد پرودگار متعال است، از جمع بين روايات ميتوان استفاده کرد، حضرت دارای هر دو نوع پنهان زيستی باشد. حضرت در مواردي که صلاح بداند از چشمان مردم پنهان است؛ البته با تصرفي که ـ به قدرت الهي ـ در ديدگان افراد ميکنند. نه نامرئي کردن جسم خويش. و در مواردي که آن حضرت مصلحت بداند، به صورت آشکار در جامعه حرکت مي کند و مردم ايشان را ميبينند ولي نميشناسند.
[1] . خداوند در سوره يس(36)، آيه 9 ميفرمايد: g وَ جَعَلْنا مِنْ بَيْنِ أَيْديهِمْ سَدًّا وَ مِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَيْناهُمْ فَهُمْ لا يُبْصِرُونَ f ؛ و در سوره اسراء (17) آيه 45 میفرمايد: gوَ إِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ جَعَلْنا بَيْنَكَ وَ بَيْنَ الَّذينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ حِجاباً مَسْتُوراًf.
[2] . «يَفْقِدُ النَّاسُ اِمامَهُمْ يَشْهَدُ المَوسِمَ فَيَراهُمْ وَلا يَرَوْنَهُ»؛ شيخ طوسی, كتاب الغيبة، ص 161، ح 119؛ شيخ کلينی, كافي، ج 1 ص 337، ح 6؛ نعمانی, الغيبة، ص 175 ح 14؛ شيخ صدوق, کمال الدين و تمام النعمة، ج2، باب 33، ص346، ح33.
[3] . شيخ صدوق, کمال الدين و تمام النعمة، ج2، ص379.
[4] . «مَنْ أَقَرَّ بِجَمِيعِ الْأَئِمَّةِ علیهم السلام وَ جَحَدَ الْمَهْدِيَّ كَانَ كَمَنْ أَقَرَّ بِجَمِيعِ الْأَنْبِيَاءِ وَ جَحَدَ محمّداً نُبُوَّتَهُ فَقِيلَ لَهُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ مِمَّنِ الْمَهْدِيُّ مِنْ وُلْدِكَ قَالَ الْخَامِسُ مِنْ وُلْدِ السَّابِعِ يَغِيبُ عَنْكُمْ شَخْصُهُ ...»؛ پيشين، ص333، ح1.
[5] . «الْخَلَفُ مِنْ بَعْدِيَ الْحَسَنُ فَكَيْفَ لَكُمْ بِالْخَلَفِ مِنْ بَعْدِ الْخَلَفِ فَقُلْتُ وَ لِمَ جَعَلَنِيَ اللَّهُ فِدَاكَ فَقَالَ إِنَّكُمْ لَا تَرَوْنَ شَخْصَهُ...»؛ شيخ کلينی, کافي، ج1، ص328؛ شيخ طوسی, کتاب الغيبة، ص202؛ شيخ صدوق, کمال الدين و تمام النعمة، ج2، ص381.
[6] . شيخ کلينی, کافي، ج1، ص333؛ شيخ صدوق, کمال الدين و تمام النعمة، ج2، ص370.
[7] . «لِلْقَائِمِ غَيْبَتَانِ يَشْهَدُ فِي إِحْدَاهُمَا الْمَوَاسِمَ يَرَى النَّاسَ وَ لَا يَرَوْنَهُ»؛ شيخ کلينی, کافي، ج1، ص339؛ نعمانی, الغيبة، ص175.
[8] . سيّد بن طاووس، اقبال الاعمال، ص298.
[9] . «إِنَّ فِي الْقَائِمِ سُنَّةً مِنْ يُوسُفَ ... فما تنکر هذه الامة ان يکون الله عز و جل يَفْعَلُ بِحُجَّتِهِ مَا فَعَلَ بِيُوسُفَ أَنْ يَكُونَ يَسِيرُ فِي أَسْوَاقِهِمْ وَ يَطَأُ بُسُطَهُمْ وَ هُمْ لَا يَعْرِفُونَهُ حَتَّی يَأْذَنَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ أَنْ يُعَرِّفَهُمْ نَفْسَهُ كَمَا أَذِنَ لِيُوسُفَ...»؛ شيخ صدوق, کمال الدين و تمام النعمة، ج1، ص144، باب 5، ح3.
[10] . «وَ اللَّهِ إِنَّ صَاحِبَ هَذَا الْأَمْرِ لَيَحْضُرُ الْمَوْسِمَ كُلَّ سَنَةٍ يَرَی النَّاسَ وَ يَعْرِفُهُمْ وَ يَرَوْنَهُ وَ لَا يَعْرِفُونَهُ»؛ شيخ طوسي، فلسفه وعلل غيبت حضرت مهدي عجل الله فرجه چیست؟ بدون شك غيبت واپسين حجّت الهي، حضرت مهدی علیه السلام ، پديدهای است كه به اين صورت، هرگز در تاريخ اتفاق نيفتاده است. طبيعی است كه ذهن جست و جو گر ـ انسان، همواره اين پرسش را مطرح كند كه چرا چنين رخدادی پديد آمده است؟ـ پيش از هر سخنی توجه به اين نکته ضروری است که از آن جايي که فلسفه و علل غيبت، فرع بر امامت ايشان است، اين بحث فقط برای کسانی مفيد خواهد بود که اصل امامت ایشان را پذيرفته باشند و اگر کسی امامت و مهدی ـ بودن آن حضرت را قبول نداشته باشد، آگاهی از فلسفه و علل غيبت، برای او فایده ای ندارد. همانگونه که امامت آن حضرت فرع بر وجود ايشان است و کسی که وجود آن حضرت را منکر باشد، بحث درباره امامت آن حضرت بی فايده خواهد بود. البته کسی هم که وجود و امامت ایشان را پذيرفته باشد، نياز چندانی به آگاهی از فلسفه و علل غيبت آن حضرت ندارد؛ به عبارت ديگر دانستن و يا ندانستن فلسفه و علل غيبت تأثير چندانی در باور او نخواهد داشت، چه اين که ایشان را موجود و امام ـ آن هم با تمام ويژگی های آن ـ می داند. و نصب آن امام را از طرف خداوند باور داشته، تمام آن چه خداوند اراده فرموده را عين حکمت می داند وغيبت آن حضرت نيز به اراده خداوند است. پس به طور قطع، خداوند حکيم در پنهان کردن آن امام، حکمتی را در نظر داشته است. شيخ طوسی در اين باره میگويد: «سخن در اين موضوعات نظير سخن گفتن، پيرامون بيماری کودکان و چارپايان و آفرينش حشرات موذی و قيافه های زشت و متشابهات قرآن می ماند که بپرسيم: خداوند به چه دليل آنها را آفريده است؟ پاسخ اين است که، هرگاه پی برديم خدای متعال، حکيم و داناست و کارهايي که در آن حکمت و مصلحتی نيست انجام نمی دهد، پی خواهيم برد که آفرينش اشيای ياد شده نيز بر اساس حکمتی بوده است؛ هر چند مشخصاً از آن آگاه نيستيم. در باره حضرت صاحب الزمان عجل الله فرجه نيز میگوييم: ما میدانيم که آن بزرگوار جز بر اساس حکمتی که خدا برايش روا دانسته، غايب نگشته است؛ هر چند به گونهای تفصيلی و مشروح از آن آگاهی نداريم».[1] به رغم آن چه ياد شد، از كلام معصومين علیهم السلام بعضی از حكمتها و علتهای اين رويداد، قابل استفاده است. در پاسخ به اين پرسش ، محوری ترین نکته ای که در کلام نورانی ايشان می توان دید، اين است که پنهان زيستی آخرین ذخيره الهي، به طور قطع از اسرار خداوندی است كه پرنده انديشه و فكر را توان پرواز تا آن قلة بلند نيست. رسول گرامی اسلامصلی الله علیه و آله و سلم حقيقت سرّبودن اين امر راچنين بيان فرموده است: «ای جابر! همانا اين امر،امری است از امرخداوندی و سِرّی است از سِرّ خدا كه بر بندگان او پوشيده است. پس برحذر باش كه دچار ترديد نشوی؛ همانا شك دربارة خدا كفراست».[2] امام صادق علیه السلام نيز اين حقيقت را چنين بیان فرمودهاند: «اين امر، امری از امر خدا و سرّی از سرّ خدا و غيبی از غيب خداست و زمانی كه میدانيم خداوند بزرگ مرتبه حكيم است، تصديق میكنيم كه همه كارهای او حکیمانه است؛ گرچه علتآن كارها بر ما روشن نباشد».[3] افزون بر آن پاسخ اساسی، گاهی نيز ايشان به تناسب فهم مخاطبان، به بعضی امور ديگر نيز اشاره میفرمودند. اينك با استفاده از روايات معصومين علیهم السلام به برخی از حکمتهای اين رخداد اشاره میكنيم: 1. حفظ جان امام زمان عجل الله فرجه ؛ نخستين فلسفة پنهانزيستي حضرت مهدي علیه السلام ، در امان ماندن ایشان از گزند بدخواهان است. امام صادق علیه السلام فرمود: «همانا برای قائم پيش از آن كه قيام فرمايد غيبتی است؛ چرا كه در هراس است (و حضرت اشاره به شكم خود كرد، يعنی بيم كشته شدن دارد)».[4] البته اين نه به آن معناست كه آن حضرت از شهادت و كشته شدن در راه خدا هراس دارد، بلكه آن حضرت چون واپسين ذخيرة الهي در زمين است و آن حکومت و جهانی كه در تمام اديان وعده داده شده، فقط به دست او تحقق مييابد، بنابراين خداوند باید به هر وسيله، او را تا روز موعود حفاظت کند، و حكمت الهي نيز بر پنهان زيستي او تعلق گرفته است. و اين پنهانزيستي با ويژگيهای خاصّ خود، درباره برخی از پيامبران علیهم السلام ـ هنگامی كه بر جان خويش بيم داشتندـ اتفاق افتاده بود. در قرآن در بارة حضرت موسی علیه السلام به صراحت از اين ترس پرده برداشته، میفرمايد: gفَأَصْبَحَ فِي الْمَدينَةِ خائِفاً يَتَرَقَّبُ ...f؛[5] صبح گاهان در شهر، بيمناک و در انتظار] حادثه ای[بود...». و آن گاه که آن پيامبر بزرگ الهي، قوم خود را خطاب قرار داده، میفرمايد: gففرَرْتُ مِنْكُمْ لَمَّا خِفْتُكُمْ فَوَهَبَ لي رَبِّي حُكْماً وَ جَعَلَني مِنَ الْمُرْسَلينَf؛[6]و چون از شما ترسيدم، از شما گريختم، تا پروردگارم به من دانش بخشد و مرا از پيامبران قرار داد. با اين که حضرت موسی علیه السلام از پيامبران اولوالعزم است، اما خداوند او را خائف و ترسان وصف کرده است. البته اين هيچ منافاتی با کمالات معنوی آن پيامبر بزرگ الهي ندارد، زيرا خويشتن از خطر نابودی و کسب آمادگی برای پيروزی, نه فقط برخلاف حکم عقل نيست که همان حکم عقل است. و نيز میتوان به پنهان شدن پيامبر اكرمصلی الله علیه و آله و سلم در بعضی زمانها اشاره کرد.[7] 2. امتحان و آزمايش انسانها؛ يكی ديگر از حكمتهای الهي در غيبت حضرت مهدی علیه السلام ، امتحان و آزمايش مردم است. از آنجايی كه اين نوع آزمايش به دليل حضور نداشتن ظاهری امام، بسيار مشكل و طاقتفرسا است، در تكامل انسانها نقش بسيار مهمّی دارد و با اين آزمايش، خوب از بد جدا شده، دوستان حقیقی مشخص می شوند. پيشوای هفتم شيعيان امام كاظم علیه السلام فرموده است: «هنگامی كه پنجمين فرزند از امام هفتم ناپديد شود، پس خدا را خدا را مواظب باشيد در دينتان! شما را احدی از آن دور نسازد. فرزندم! صاحب اين امر ناگزير از غيبتی خواهد بود، تا كسی كه به اين امر قائل است از آن باز گردد. همانا آن آزمايشی از سوی خدایست كه خلق خود را به وسيله آن میآزمايد».[8] روشن است كسانی در اين امتحان بزرگ، سربلند خواهند بود كه دارای مرتبه والايی از ايمان و عمل صالح باشند و كسانی كه دراين امور دچار نقصان باشند، بيشتر در معرض لغزش و سقوط هستند. امام صادق علیه السلام تبلور اين حقيقت را چنين بيان كرده است: «و اينگونه است كه غيبت قائم، طولانی خواهد بود تا اين كه حقِّ محض آشكار گردد و ايمان از كدورتها و پيرايهها صاف و زلال گردد، و اين آشكارشدن با بازگشت افرادی از پیروان ظاهری اهل بیت علیهم السلام كه دارای سرشت ناپاكی هستند، يعنی همانها كه ترس نفاق بر آنها میرود، صورت میگيرد».[9] آن حضرت دربارة شدت سختی آزمايشهای اين دوران فرمود: «برای صاحب اين امر غيبتی است. هر کس در آن زمان دينش را نگه دارد مانند کسی است که خار قتاد[10] را با دست خود بتراشد...».[11]3. آزاد بودن امام از بيعت با ستمگران؛ مضمون برخی از روايات اين است كه آن حضرت با غيبت خود به بيعت با طاغوتهای زمان مجبور نمیشود. اميرمؤمنان علیه السلام میفرمايد: «همانا قائم از ما اهل بيت، هنگامی كه قيام میكند، بيعت احدی بر گردن او نيست و به همين علت است كه ولادتش پنهان نگه داشته میشود و شخص او غايب است».[12] همين معنا در كلامی از پيشوای دوم ـ هنگامی كه به جهت مصالح اسلام و مسلمانان، به مصالحه با معاويه تن داد و مردم، زبان به ملامت آن حضرت گشودند ـ انعكاس يافت: «آيا ندانستيد كه هيچ يك از ما ائمه نيست، مگر اين كه بيعت با ستم گری بر گردن او قرار میگيرد؛ به جز قائم عجل الله فرجه كه عيسی بن مريم علیهما السلام پشت سرش نماز میگزارد. پس به درستی كه خداوند متعال ولادتش را مخفی و شخصش را پنهان میسازد تا هنگامی كه قيام میكند، بيعت هيچ كس برگردنش نباشد».[13] حضرت مهدی علیه السلام نيز درتوقيعی شريف در پاسخ به بعضی پرسشها میفرمايد: «در خصوص علت غيبت پرسش كرده بوديد. خداوند در قرآن كريم میفرمايد: «ای اهل ايمان!از چيزهايی سؤال نكنيد كه اگر برای شما روشن شود، ناراحت میشويد».[14] بدانيد كه هركدام از پدران من، بيعت يكی از طاغوتهای زمان خويش را برگردن داشتند، ولی من وقتی قيام میكنم، بيعت هيچ يك از گردن كشان و طاغوتهای زمان را برگردن ندارم».[15] البته نکته های ديگري نيز در اين بحث اشاره شده است؛ مانند خالص شدن صلب کافران از مؤمنان، جريان سنّت الهي (که درباره پيامبران پيشين رخ داده)برای حضرت مهدی علیه السلام , و آماده شدن جامعة جهانی برای پذيرش قيام و حکومت حضرت، که مناسب است به کتابهای مفصل مراجعه شود.
[1] . شيخ طوسی, کتاب الغيبة, ص85.
[2] . «يا جابِرُ! اِنَّ هَذا الاَمْرِ اللَّهِ وَسِرٌّ مِنْ سِرِّ اللَّهِ مَطوِیٌ عَنْ عِبادِ اللَّهِ، فَاِيّاكَ وَالشَّكَّ؛ فَاِنَّ الشَّكَّ فِی اللَّهِ كُفْرٌ»؛ شيخ صدوق، كمال الدين و تمام النعمة، ج 1، ص 287.
[3]. «إِنَّ هَذَا الْأَمْرَ أَمْرٌ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ وَ سِرٌّ مِنَ اللَّهِ وَ غَيْبٌ مِنْ غَيْبِ اللَّهِ وَ مَتَی عَلِمْنَا أَنَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ حَكِيمٌ صَدَّقْنَا بِأَنَّ أَفْعَالَهُ كُلَّهَا حِكْمَةٌ وَ إِنْ كَانَ وَجْهُهَا غَيْرَ مُنْكَشِفٍ لَنَا», شيخ صدوق، علل الشرايع، ج 1، ص 245.
[4]. «اِنَّ لِلْقائِمِ غَيْبَةً قَبْلَ اَنْ يَقُومَ اِنَّهُ يَخافُ (وَاَوْمَأَ اِلى بَطْنِهِ يَعنى القَتْل)»؛ شيخ کلينی, كافي، ص 340؛ شيخ طوسی, كتاب الغيبة، ص 329؛ شيخ صدوق, كمال الدين و تمام النعمة، ج 2، ص 342.
[5] . سوره قصص(28), آيه 18.
[6] . سوره شعرا (26), آيه 21. جالب توجّه اين که در پارهای روايات آمده است که حضرت مهدی علیه السلام نيز هنگام ظهور خطاب به مرد م، همين آيه را تلاوت خواهد کرد.ر.ک: نعمانی, الغيبة, ص174.
[7] . ر.ک: سوره توبه(9), آيه40.
[8]. شيخ کلينی, كافی، ج 1، ص 336؛ شيخ صدوق, علل الشرايع، ج 1، ص 244؛ شيخ طوسی, كتاب الغيبة، ص 166؛ نعمانی, الغيبة، ص 154، ح 11.
[9]. شيخ طوسی, كتاب الغيبة، ص 170، شيخ صدوق, كمال الدين و تمام النعمة، ج 2، ص 355.
[10] . قتاد، درختی است که خارهای بسياری مثل سوزن تيز و محکم دارد.
[11] . «إِنَّ لِصَاحِبِ هَذَا الْأَمْرِ غَيْبَةً الْمُتَمَسِّكُ فِيهَا بِدِينِهِ كَالْخَارِطِ لِلْقَتَاد…»؛ کلينی, کافی, ج1, ص335.
[12]. «اِنَّ القائِمَ مِنَّا اِذا قامَ لَمْ تَكُنْ لِاَحَدٍ فِى عُنُقِهِ بَيعَةُ فَلِذلكَ تُخفی وِلادَتُهُ وَيَغيبُ شَخْصُهُ»؛ كمال الدين و تمام النعمة، ج 1، ص 303؛ فضل بن حسن امين الاسلام طبرسی، اعلام الوری، ص 426.
[13]. شيخ صدوق, كمال الدين و تمام النعمة، ج 1، ص 315؛ احمد بن علی طبرسی, احتجاج، ج 2، ص 289.
[14] . مائده (5)، آيه 101.
[15]. «...وَاَمّا عِلَّةُ الغَيْبَةِ فَاِنَّ اللّهَ يَقُولُ: gيا اَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لاتَسْألُوا عَنْ اَشْياءَ اِنْ تُبْدَ لَكُمْ تَسُؤكُمf اِنَّهُ لَمْيَكُنْ اَحَدٌ مِنْ آبائي علیهم السلام اِلاَّ وَقَدْ وَقَعَتْ في عُنُقِهِ بَيْعَةٌ لِطاغِيَةِ زَمانِهِ وَاِنّي اَخرُجُ حينَ اَخْرُجُ وَلابَيْعَةَ لِاَحَدٍ مِنَ الطَّواغيتِ في عُنُقي»؛ شيخ طوسی, كتاب الغيبة، ص290،شيخ صدوق, كمال الدين و تمام النعمة، ج 2، ص 483، ح 4.
الغيبة، ص362؛ شيخ صدوق، من لايحضره الفقيه، ج2، ص520.
امامي که غایب باشد چه فايده ای دارد؟
اين پرسش بارها در زمان معصومين علیهم السلامـ پيش از حضرت مهدي علیه السلام ـ مطرح شده و ايشان نيز طبق درک و فهم مخاطبان پاسخ دادهاند که یکی از آنها پاسخ معروفي است که ایشان، نفع بردن از آن حضرت را در اين دوران به بهره بردن از خورشيد پشت ابر تشبيه کردهاند.
امامي که غایب باشد چه فايده ای دارد؟ اين پرسش بارها در زمان معصومين علیهم السلامـ پيش از حضرت مهدي علیه السلام ـ مطرح شده و ايشان نيز طبق درک و فهم مخاطبان پاسخ دادهاند که یکی از آنها پاسخ معروفي است که ایشان، نفع بردن از آن حضرت را در اين دوران به بهره بردن از خورشيد پشت ابر تشبيه کردهاند.[1] با مراجعه به کتابهاي مربوط می توان دو تعریف را برای امامت بیان کرد: الف) تعريف کلامي: مطابق اين تعريف، امامت رياستي است بر عموم، به دست يکي از اشخاص در امور دين و دنيا.ب) تعريف فلسفي ـ عرفاني: مطابق اين تعريف, امامت منصبي است الهي همانند نبوت, و بين اين دو (امامت و نبوت) هيچ فرقی جز وحی نيست. امامت استمرار تمام وظایف نبوت به جز تحمل وحی الهي است, و نيز نوعی تصرّف در باطن و نفوس افراد برای رساندن آنها به کمال مطلوب است. مطابق اين تعريف، رياست در امور دين و دنيا، یکی از شئون امامت به اين معناست. اين همان معنايي است که شيعة دوازده امامی به آن پای بند است؛ به همین دلیل امامت را جزء اصول دين به حساب آورده و آن را از نبوت بالاتر می داند. علامه طباطبايي در اين باره می فرمايد: «امامت حقيقتی ورای مقام اطاعت يا رياست دين و دنيا يا وصايت و خلافت و جانشينی در روی زمين به معنای حکومت بين مردم است.[2]» عمیق معنای امامت نزد ايشان اين است که امامت، هدايتی باطنی بوده که همان ولايت بر مردم و کردار آنان است و اين هدايت باطنی جز رساندن به مطلوب نيست. متکلمين به معنايي که برای امامت ذکر کرده اند به ادلهای از قبيل: قاعدة لطف، لزوم حفظ شريعت و تبيين دين خداوند استدلال کردهاند، که به طور عمده با حضور امام در بين مردم تأمين میشود. اگر اشکال شود که اين لطف چگونه با غيبت حضرت سازگاری دارد، در پاسخ بايد بگوييم: اولاً: امام زمان عجل الله فرجه حافظ کلی شريعت است و از اتفاق بر باطل جلوگيری میکند. ثانياً: الطاف خداوند، درجههای گوناگونی دارد که هنگام تزاحم، آن چه که لطف بيشتری دارد مقدم میگردد.اگر چه با حضور امام، مردم به الطافی افزونترخواهند رسيد و از حضور او بهرهمند خواهند شد، لطف غيبت او مهمتر است (همانگونه که در بحث فلسفة غيبت بدان اشاره شده است.) درباره تفسير دوم برای امامت که همان تفسير عرفا است، جای هيچ گونه اشکالی در باره غيبت امام نيست، زيرا بنا بر تعريف، امامت حقيقتی است که امام به جهت قابليتهايي که پيدا کرده، میتواند در نفوس انسانها تصرف کرده و آنها را به سرمنزل مقصود برساند. اين معنا برای امامت، با غيبت او نيز سازگاری دارد، و امام در عصر غيبت نيز اين تصرفات را میتواند انجام دهد در دوران غيبت چنين هدايتهايي را فراوان داشته باشيم.[3] بنابراين به هر دليلی که امام غایب شده باشد، بخشی از فلسفة وجودی او در هالة پنهانزيستی قرار میگيرد و مردم از او محروم میشوند، آن بخش، مباشرت او در هدايت ظاهری و تشکيل حکومت و اجرای عدالت است، ولی هدايت معنوی و باواسطة او (به وسيلة نمايندگان)برای بيان احکام و اجرای حکومت و عدالت به حال خود باقی است؛ همانگونه که در زمان ظهورش، گاهی هدايت يا ولايت و فرماندهی بخشی را به نخبگان خود واگذار می کند و مردم از آنان بهرهمند میشوند، در زمان غيبت نيز اين نمايندگی ادامه دارد و کار نمايندگان، کار امام معصوم است، چه اينکه آنها از سوی او نصب شدهاند. تفاوت بين زمان ظهور و غيبت فقط از جهت محروم ماندن مردم از درک حضور و مباشرت هدايت ظاهری و تصدی امور است که اين به دلایلی ـ چه بدانيم و چه ندانيم ـ واقع شده است و مسألة غيبت از مسئله روشن و يقينی معارف اسلامی است که رسول گرامی اسلامصلی الله علیه و آله و سلم از آن خبر داده است. افزون بر هدايت معنوی امام، اصل وجود او هم حکمت و لطف است، و در نظام حکيمانة الهي، وجود او ضرورت دارد. با توجه به آن چه ذکر شد میتوان بهرههای مردم از امام غایب را اينگونه به اختصار اشاره کرد:1.رسيدن فيض الهي به انسانها به خاطر وجود اوست، زيرا آفرينش انسانها بدون آفرينش پيامبر و امام معنا و مفهومی ندارد. از ديدگاه پيروان اهل بيت علیهم السلام و بر اساس آموزههای ناب اسلامی, امام واسطة فيض پروردگار به تمام موجودات جهان هستی میباشد. علامة مجلسی رحمه الله علیه در اين باره معتقد است بيشتر مطالبی که فلاسفه دربارة عقول اثبات کردهاند، در احاديث متواتر، به گونهای ديگر برای ارواح معصومين علیهم السلام اثبات شده است. برای مثال، ارواح معصومان علیهم السلام پيش از ديگر آفريدههای خداوند آفريده شدهاند و علت غايي آفرينش و واسطه در افاضه علوم و معارف و به طور کلی واسطه فيض در کمالات وجودی و معرفتی هستند.[4] در بخشی از زيارت ارزش مند جامعة کبيره چنين میخوانيم: «...]ای امامان بزرگ[ خداوند به سبب شما آغاز کرد و به سبب شما پايان میدهد و به سبب شما باران را فرو میفرستد و به سبب شما آسمان را نگه داشته است از اين که بر زمين فرو ريزد، ـ جز به ارادة او، غم و اندوه و گرفتاری به واسطه شما رفع میگردد...».[5] 2. هدايتهای معنوی و باطنی امام به برخی از افراد شايسته، همواره در طول تاريخ تجربه شده است. اساسیترين هدف امام، هدايت انسانهاست. هدايت در زمان حضور ظاهری امام به طور آشکار صورت میگيرد، لکن غيبت امام هرگز اين وظيفه مهم را ساقط نخواهد کرد. او با تأثير بر قلب انسانهای شایسته، آنچه را لازم است در جوامع انسانی القا میکند.3. نگهداري دين از تحريفها و بدعتها. پيامبر اکرمصلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «در هر نسلی از امت من عادلی از اهل بيتم وجود دارد که دين را از تحريف غاليان و ادعاهای دروغ اهل باطل و تأويل جاهلان پاک می کند.[6]»4. ياری دادن به کسانی که در حالت خاص به او متوسل میشوند.5. دعای آن حضرت در حق مؤمنان که اين هم در موارد بسیاری داده است.6.برطرف ساختن بدی هابلاها از ياران خاص خود، به ويژه در موارد خاصّ و بحرانی.7. تصويب امور سال در شبهای قدر که طبق بعضی از احادیث با امضای حضرت صورت میگيرد.8. ايجاد اميدواری در پيروان اهل بيت علیهم السلام. باور به زنده بودن پيشوا و امام سبب اميدواری پيروان آن امام است. در پايان، يادکرد اين نکته شايسته است که آن چه که باعث شده تا بخشی از فوايد امام غایب به دليل غيبت ايشان به مردم نرسد، همانا در اثر کوتاهی خود مردم است؛ و اين مردم هستند که میبايست با ايجاد آمادگی لازم، شرايط را برای ظهور حضرت فراهم سازند.
[1] . ر.ک: به پرسشی که در اين زمينه پاسخ داده شد.
[2] . محمّد حسين طباطبايي, الميزان, ج1, ص271.
[3] . ر.ک: علی اصغر رضوانی, موعود شناسی, ص 403, به نقل از: پيشين, ج14, ص304.
[4] . محمّد باقر مجلسی, بحار الانوار, ج1, ص 103.
[5] . « ... بِكُمْ فَتَحَ اللَّهُ وَ بِكُمْ يَخْتِمُ وَ بِكُمْ يُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَ بِكُمْ يُمْسِكُ السَّمَاءَ أَنْ تَقَعَ عَلَی الْأَرْضِ إِلَّا بِإِذْنِهِ وَ بِكُمْ يُنَفِّسُ الْهَم...»؛ شيخ صدوق, تهذيبالأحكام, ج6, ص99, باب زيارة جامعة لسائر المشاهد علیهم السلام .
[6] . «فِي كُلِّ خَلَفٍ مِنْ أُمَّتِي عَدْلٌ مِنْ أَهْلِ بَيْتِي يَنْفِي عَنْ هَذَا الدِّينِ تَحْرِيفَ الْغَالِينَ وَ انْتِحَالَ الْمُبْطِلِينَ وَ تَأْوِيلَ الْجُهَّال...»؛ شيخ صدوق, کمال الدين و تمام النعمة، ج1, ص221, ح7.
غيبت صغرا به چه معناست؟ و چرا از همان ابتدا غيبت کامل صورت نگرفت؟
پيش از آن که به پاسخ بپردازيم، لازم به يادآوري است که در احادیث بسیاری از پيامبر اكرمصلی الله علیه و آله و سلم و ائمه معصومين علیهم السلام، غيبت حضرت مهدي عجل الله فرجه به دو بخش كوتاه مدت (غيبت صغرا) و دراز مدت (غيبت كبرا) تقسیم شده است.
امام صادق علیه السلام در اين باره فرمود: «همانا براي قائم دو غيبت است كه در يكي از آن دو به خانوادهاش برميگردد و در ديگري معلوم نيست كجاست؛ هرسال در مناسك حج حاضر ميگردد و مردم را ميبيند در حالي كه مردم او را نميبينند».[1]
افزون بر دوگونه بودن، در رواياتی به كوتاه بودن يکي و بلند بودن ديگري نيز اشاره شده است.
همان حضرت در سخنی ديگر فرمود: «برای قائم دو غيبت است: يكی از آنها كوتاه مدت و ديگری دراز مدت...».[2]
غيبت صغرا: اگر چه اين تعبير در روايات معصومين علیهم السلام به اين صورت نيامده است، رفته رفته به خاطر کوتاه بودن دوران نخست غيبت, به اين عنوان مشهور شده است. البته بهتر بود به جای «غيبت صغرا»، آن را «غيبت ناقصه» می نامیدند،چرا که با پايان يافتن اين دوران، غيبت تامّه آغاز شده است، و مهمترين تفاوت اين دوره ها در تامّ بودن و ناقص بودن آنها است؛ وگرنه با توجه به پيوستگی هر دو غيبت به يک ديگر تفکيک آن دو به کوتاه و بلند، معنای قابل قبولی نخواهد داشت. بر اساس ديدگاه مشهور، غيبت صغرا در اصطلاح مهدويّت عبارت است از: پنهان زيستي كوتاه مدت حضرت مهدي علیه السلام با ويژگیهای خاص، پس از شهادت امام عسکری علیه السلام تا آغاز «غيبت کبرا».
اگرچه برخي آغاز اين دوران را از همان ابتداي ولادت دانسته،[3] مدت آن را 74 سال ذکر کردهاند، مشهور آن است که آغاز آن از شهادت امام حسن عسكري علیه السلام و مدت آن حدود 69سال است.[4] به دليل اين که اگرچه حضرت مهدی علیه السلام در زمان حيات پدر بزرگوار خود گاهی به صورت پنهانی زندگی میکردند، فراوانیِ کسانی که در اين دوره به دیدن حضرت نایل شدهاند، گويای آن است که آشکار بودن حضرت برای عدهای فراوان بيش از پنهانی بودن ايشان بوده است. علاوه آن ، پنهانی اندک در دوران امام حسن عسکری علیه السلام میتوانسته مقدمه ای برای دوران غيبت صغرا باشد، زیرا همانگونه که غيبت کبرا بدون مقدمه ممکن بود مشکلاتی را برای جامعة شيعی پديد آورد، غيبت صغرا بدون مقدمه نيز مشکلاتی ايجاد میکرد.
با اين بيان، پارهای از ويژگيهاي غيبت صغرا که آن را از دورة بعد متمایز کرد عبارت است از:
1. غيبت صغرا از نظر زمان محدود بوده، ولی غيبت كبرا بسيار طولانی است و غير از خداوند كسي از مدت آن آگاهی ندارد. 2. در دوران غيبت صغرا، پنهان زيستي امام همه جانبه و عمومي نبود؛ امام اگرچه از نگاهها پنهان بود، كساني مانند نواب خاص، برخي از وكلاي آن حضرت و نيز افرادی با ويژگیهای ممتاز، ميتوانستند با آن حضرت در تماس باشند و پرسشها و نامههاي مردم را خدمت امام ببرند و پاسخ او را به مردم برسانند، و يا به ديدار آن حضرت نایل شوند. اما در غيبت تامه (كبرا) امام به طور كلي از نگاهها پنهان است و باب مكاتبه و نامهنگاري بسته است؛ يعني، بناي غيبت كبرا و اقتضاي آن اين است كه حضرت ديده نشود. البته اين بدان معنا نيست كه امكان ندارد ديده شود، زیرا ممكن است بعضی افراد، حضرت را ببينند.
3. در غيبت صغرا، حضرت مهدی علیه السلام چهار نماينده داشت كه آنها را به صورت معيّن برگزيده بود. مهمترين وظيفه آنها برقراری ارتباط بين امام و مردم بود؛ ايشان اقامتگاه و مكان حضرت را نيز ميدانستند، ولي در غيبت كبرا چنين نيست.
4. درغيبت صغرا ـ افزون بر سفيران چهارگانه ـ ممكن بود اشخاصی آن حضرت را ببينند و بشناسند؛ ولي درغيبت كبرا كسي او را نميبيند واگر ببيند نميشناسد.
اما چرا از همان ابتدا غيبت کبرا صورت نگرفت؟ زیرا در مشيت الهي از ابتدا چنين مقدر بوده كه آن حضرت پس از رسيدن به امامت، میبايست بیدرنگ از ديد عمومي پنهان شود و در ظاهر از آن چه در جامعه رخ ميدهد، فاصله بگيرد؛ هر چند در واقع او از نزديك، همه وقايع را احساس و ادراك میكند. بايد توجّه داشت كه اگر آن حضرت، يك باره رخ در نقاب غيبت کامل ميبرد، ضربه سنگینی به پايگاههاي مردمي و طرف داران امامت وارد ميشد، زيرا مردم پيش از آن سالها با امام خود ارتباطی تنگاتنگی داشتند، در مشكلات و نيازهای خود به ايشان رجوع ميكردند، و اگر ناگهان امام پنهان ميشد و مردم احساس ميكردند كه ديگر دست رسي به رهبر فكري و معنوي خود ندارند، ممكن بود مشکلاتی جدّی برای جامعه پديد آيد.
بنابراين لازم بود كه براي «غيبت تامه» زمينهسازي شود تا مردم به تدريج با آن خو بگيرند و خود را بر اساس آن بسازند. با غيبت صغرا در واقع اين زمينهسازي صورت گرفت. در اين زمان حضرت مهدي عجل الله فرجه ازديدهها پنهان بود، ولي ايشان از راه نمايندگان، وكيلان و ياران مورد اطمینان، با شيعيان خود ارتباط داشتند.[5] رفته رفته با پديدآمدن آمادگي (پس از گذشت مدت شصت و نه سال) به دستور خداوند، آن حضرت در پرده پنهان زيستيِ تمام و كامل قرار گرفتند.
[1] . «اِنَّ لِلْقائِمِ غَيْبَتَينِ يَرْجِعُ فِى اِحداهُما وَفِى الاُخْری لايُدری اَيْنَ هُوَ يَشْهَدُ المَواسِمَ يَری الناسَ وَلايَرْونَهُ»؛ نعماني، الغيبة، ص 175، ح 15.
[2] . «لِلْقائِمِ غَيْبَتانِ اِحْداهُما قَصِيرَةٌ وَالاُخْری طَوِيلَةٌ ...»؛ شيخ کليني، كافي، ج 1، ص 340.
[3] . شيخ مفيد, ارشاد، ج 2، ص 340.
[4] . شيخ طوسی, كتاب الغيبة، ص 159؛ شيخ کلينی, كافي، ج 1، ص 341؛ نعمانی, الغيبة، ص 149.
[5] . ر.ک: رهبري بر فراز قرون، ص 101.
دربارة چگونگی آغاز امامت و غيبت آن حضرت توضيح دهيد!
درباره آغاز غيبت حضرت مهدي علیه السلام دو ديدگاه وجود دارد:
الف) غيبت حضرت مهدي عجل الله فرجه با شهادت امام عسکري علیه السلام آغاز شد. (ديدگاه مشهور)
ب) غيبت آن حضرت از همان ابتدای ولادت ايشان اتفاق افتاده است.
بنابر هر دو ديدگاه، حضرت مهدي عجل الله فرجه ، در روز شهادت پدر بزرگوار خود در مرحله غيبت و پنهان زيستی به سر ميبرده است، و مردم به طور عموم از او خبر نداشتند، و جز اشخاصی، که در دوران امام عسکري علیه السلام ايشان را ملاقات کرده بودند، كسي او را نديده بود. تا اين که روزِ درگذشتِ امام يازدهم (روز هشتم ماه ربيع الاول سال 260 هـ.ق) فرا رسيد.
شيخ صدوق در کمال الدين به نقل از «اَبُوالادْيان»، يكی از خدمتكاران خانه امام عسكری علیه السلام ، اين ديدار عمومي را در ضمن روايت مفصلی گزارش کرده است:
«در آن بيماری كه منجر به وفات امام حسن عسکري علیه السلام شد، ايشان نامههايی نوشت و فرمود: آنها را به مداين برسان. چهارده روز اينجا نخواهی بود و روز پانزدهم وارد سامرّا خواهی شد و از آنجا صدای واويلا میشنوی و مرا در جايگاه شستوشو میيابی. ابوالاديان گويد: ای آقای من! چون اين امر واقع شود، امام و جانشين شما كه خواهد بود؟ فرمود: هر كس پاسخ نامههای مرا از تو خواست، همو قائم پس از من خواهد بود.
گفتم: ديگر چه؟ فرمود: كسی كه بر من نماز خواند، همو قائم پس از من خواهد بود. گفتم: ديگر چه؟ فرمود: كسی كه خبر دهد در آن هميان (کيسهای که اشيای قيمتی در آن میگذاشتند) چيست، همو قائم پس از من خواهد بود. هيبت آن حضرت مانع شد كه از او بپرسم: در آن هميان چيست؟
نامهها را به مداين بردم و پاسخ آنها را گرفتم و همانگونه كه فرموده بود، روز پانزدهم به سامرا رسيدم. به ناگهان صدای گريه و شيون از سرای آن حضرت شنيدم و او را بر محل غسل دادن يافتم. برادرش جعفربن علی را بر در سرا و شيعيان را بر در خانهاش ديدم كه وی را به مرگ برادر تسليت و بر امامت تبريك میگويند. با خود گفتم: اگر اين امام است كه امامت باطل خواهد بود، زيرا میدانستم كه او شراب مینوشد، قِمار میكند و تار میزند. پيش رفتم و تبريك و تسليت گفتم. او از من چيزی نپرسيد، آن گاه عقيد بيرون آمد و گفت: ای آقای من! برادرت كفن شده است، برخيز وبراو نمازبگزار! جعفربن علی داخل شد و برخی از شيعيان مانند سمّان و حسنبن علی ـ كه معتصم او را كشت و به سلمه معروف بود ـ در اطراف وی بودند.
چون به سرا در آمديم، حسن بن علی علیهما السلام را كفن شده، بر تابوت ديدم و جعفربن علی پيش رفت تا بر برادرش نماز گزارد. چون خواست تكبير گويد، كودكی گندمگون با گيسوانی مجعّد و دندانهای پيوسته، بيرون آمد و ردای جعفربن علی را گرفت و گفت: «ای عمو! عقب برو كه من به نمازگزاردن بر پدرم سزاوارترم.» جعفر با چهرهای رنگ پريده و زرد عقب رفت. آن كودك پيش آمد و بر او نماز گزارد. آن حضرت كنار آرامگاه پدرش به خاك سپرده شد. سپس گفت: ای بصری! پاسخ نامههايی را كه همراه تو است بياور و آنها را به او دادم و با خود گفتم: اين دو نشانه، باقی میماند هميان. آن گاه نزد جعفربن علی رفتم، در حالی كه او آه میكشيد! حاجز وشّاء به او گفت: ای آقای من! آن كودك كيست تا بر او اقامه حجّت كنيم؟ گفت: به خدا سوگند، هرگز او را نديدهام و او را نمیشناسم!ما نشسته بوديم كه گروهی از اهل قم آمدند و ازحسن بنعلی علیهما السلام پرسش كردند و فهميدند كه او درگذشته است وگفتند: به چه كسی تسليت بگوييم؟ مردم به جعفربن علی اشاره كردند، آنان بر او سلام كردند و به او تبريك و تسليت گفتند و پرسيدند: همراه ما نامهها و اموالی است، بگو نامهها از كيست و اموال چقدر است؟
جعفر همان طور که جامههای خود را تكان میداد، برخاست و گفت: آيا از ما علم غيب میخواهيد؟ راوی گويد: خادم از خانه بيرون آمد و گفت: نامههای فلانی و فلانی همراه شماست و هميانی كه درون آن هزار دينار است و نقش ده دينار آن محو شده است. آنان نامهها و اموال را به او دادند و گفتند: آن كه تو را برای گرفتن اينها فرستاد، همو اماماست.
جعفربن علی نزد معتمد عباسی رفت و ماجرای آن كودك را گزارش داد. معتمد، كارگزاران خود را فرستاد و صقيل جاريه را گرفتند و از وی مطالبه آن كودك كردند؛ صقيل منكر او شد و مدعی شد كه باردار است تا به اين وسيله كودك را از نگاه آنان پنهان سازد. وی را به ابن الشوارب قاضی سپردند تا اين كه مرگ ناگهان عبيداللّهبن يحيی بن خاقان و شورش صاحب زنج در بصره پيش آمد. از اينرو از آن كنيز، غافل شدند و او از دست آنها گريخت».[1]
البته شيخ طوسی روايت ديگری را نقل کرده که بيانگر آن است که حضرت مهدی عجل الله فرجه خود آغاز به نماز کرد و گروهی از شيعيان (تعدادآنها 39 نفر ذکر شده است) در اين مراسم حضور داشتند؛ از کسانی که در اين مراسم حضور داشت، ابراهيم پسر محمّد تبريزی بود. وی در اين باره میگويد:«روز رحلت امام حسن عسکری علیه السلام در سامرا وارد خانه امام شدم، جنازه آن حضرت را آوردند، و ما 39 نفر بوديم که يک کودک به ظاهر ده ساله بيرون آمد، عبای خود را بر سر مبارکش کشيده بود، و هنگامی که در صحن خانه ظاهر شد، همه ما پيش از آن که او را بشناسيم، در مقابل شکوه، هيبت، عظمت و وقار او بی اختيار برخاستيم. در برابر جنازه ايستاد و همگی پشت سرش صف کشيديم و به امامت او بر پدر بزرگوارش نماز خوانديم. چون از نماز فارق شد به يکی از اتاقهای منزل وارد شد که از غير آن بيرون آمده بود».[2]
اما چه دليلي بر اين موضوع وجود داشت که حضرت، همه خطرها را به جان خريده و در مقابل ديد مردم قرار گرفته بود؟ يکي از استادان معاصر مي نويسد: در اين روز، چهار امر باعث شد، تا مهدي علیه السلام ، خود را به گروهي از مردم بنماياند، و به حوزة كساني كه براي مراسم تشييع و خاكسپاري امام يازدهم حاضر شده بودند آشكارا پا نهد:
1. اين كه بايد امام برجنازة امام نماز گزارد. مهدي علیه السلام براي رعايت اين سنّت الهي، و سرِّ رباني، لازم بود كه ظاهر شود و بر پيكر پدر نماز گزارد.
2. اين كه جلوگيري شود از اين امر، كه كسي از سوي خليفه بيايد و بر پيكر امام نماز بخواند، و سپس جريان امامت ختم شده اعلام گردد، و خليفة جابر عباسي، وارثِ امامت ِشيعي معرفي شود.
3. اين كه جلوگيري شود از روي دادن انحراف داخلي در جريان امامت؛ زيرا كه جعفربن علي الهادي، معروف به جعفر كذّاب، كه برادر امام عسكري علیه السلام بود، و در صدد ادعاي امامت بود، آمد تا بر پيكر امامِ درگذشته نماز گزارد.
4. اين كه ادامه جريان امامتِ حقِّه و ولايتِ اسلاميه تثبيت شود، و بر معتقدان به امامت معلوم گردد، كه پس از امام حسنِ عسكري علیه السلام ، امام ديگري، امام دوازدهم، حامل اين وراثت معنوي، رسالت اسلامي، و ولايت ديني و دنيايي است، و او هست، تولد يافته و موجود است.
به اين علتها بود كه مردمي كه براي انجام مراسم آمده بودند ناگاه ديدند، كه كودكي خردسال، اما در نهايت شكوه و حشمت هم چون خورشيدي فروزان، از اندرون سرا به درآمد، و عموي خود جعفر را، كه آمادة نمازگزاردن بر پيكر پيشواي فقيد شده بود، به يك سوزد، و بر پيكر پدر نماز گزارد.[3]
بنابراين ميتوان گفت: يگانه ديدار عمومي آن حضرت در دوران غيبت، همين برنامه اقامه نماز بر بدن مبارک امام عسکري علیه السلام بود، و از آن پس چنين اتفاقي نيفتاده است.
[1] . شيخ صدوق, كمالالدين و تمام النعمة، ج 2، ص 475، باب 43، ح 25. هم چنين ر.ك: نيلی نجفی, منتخب الانوار المضيئة، ص 157؛ قطب الدين راوندی, الخرائج والجرائح، ج 3، ص1101.
[2] . شيخ طوسی, کتاب الغيبة, ص257.
[3] . محمّد رضا حکيمی, خورشيد مغرب، ص24ـ 25.
از آن جايي که وظيفه امام بسيار خطير و بزرگ است، چگونه ممکن است يک کودک خردسال از عهده آن برآيد؟
از ديدگاه شيعه، «امامت» امر و منصبی الهي است و ناگزير بايد خداوند کسی را که شايسته میداند، برگزيند و به وسيله پيامبر اکرمصلی الله علیه و آله و سلم ایشان را برای مردم معرفی کند. بنابراين خداوند مقام امامت و ولايت را به جهت قابليتهای ذاتی به افرادی ويژه عطا فرموده و فقط از طرف ذات او است كه امام بر جامعه، نصب میگردد.
در اين ديدگاه تصريح شده پيامبر اکرمصلی الله علیه و آله و سلم در موارد فراوان و جاهای گوناگونی، به خلافت و جانشينی حضرت علی علیه السلام و امامت و ولايت او بر مؤمنان و سپس يازده تن از فرزندان معصوم وی، تصريح کرده است.
علامه حلی رحمه الله علیه در اين باره نوشته است: «امامت، رياست عامهای بر امور دین و دنیا است که به شخصی از اشخاص، و به نيابت از طرف پيامبر اکرمصلی الله علیه و آله و سلم واگذار شده است و اين امر بزرگ از جانب خداوند متعال واجب است عقلاً ...(هم چنين) واجب است به امامت امام تصريح شود؛ از اين رو که عصمت از امور باطنی آن چنانی است که آن را کسی جز خداوند متعال نمیداند. بنابراين بر وی لازم است، شخصی را که واقف بر عصمتش می باشد، معرفی کرده و يا معجزهای که گواه بر راستگويي امام است، به دستش ظاهر نمايد».[1]
بر اين اساس، امامت نيز مانند نبوت فقط از طرف خداوند و به زبان پيامبرش يا امام پيشين صورت می گيرد.
بر اساس روايات قطعی و متواتر، ثابت است که خليفه و جانشين پيامبرصلی الله علیه و آله و سلم و امام و پيشوای مسلمانان، حضرت علی علیه السلام و سپس يازده فرزند معصوم او است که آخرين آنان حضرت مهدی علیه السلام است.
پيامبر اکرمصلی الله علیه و آله و سلم در روايات فراوانی به معرفی امامان معصوم علیهم السلام پرداخته و به ويژه به امامت و پيشوايي امام مهدی علیه السلام تصريح کرده است: «همانا جانشينان و اوصيای من و حجتهای خداوند بر بندگان پس از من، دوازده تن هستند؛ نخستين آنان برادرم و واپسين ايشان فرزندم می باشد. گفته شد: ای رسول خدا! برادرت کيست؟ فرمود: علیبن ابيطالب. گفته شد: فرزندت کيست؟ فرمود: مهدی که زمين را از عدل و داد آکنده می سازد؛ همانگونه که پر از ظلم و ستم شده باشد».[2]
در روايات ديگری نيز به نام همه آنها تصريح شده است، مانند: ابوبصير از ابوعبداللّه علیه السلام روايت كند كه فرمود: «پدرم به جابربن عبداللّه انصاری گفت: نيازی به تو دارم، چه هنگام بر تو آسان است تا با تو خلوت كنم و آن را از تو درخواست نمايم؟ جابر به او گفت: هر هنگام كه شما بخواهيد. امامباقر علیه السلام با او خلوت كرد و گفت: ای جابر! آن لوحی كه در دست مادرم فاطمه زهرا علیها السلام، دختر رسول خدا ديدی، چه بود و مادرم درباره آن چه در آن نوشته بود، چه فرمود؟ جابر گفت: خدا را گواه میگيرم كه در زمان رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم برای شادباش ولادت حسين علیه السلام بر مادرتان فاطمه علیها السلام وارد شدم و در دست ايشان لوح سبزرنگی را ديدم كه پنداشتم از زمرد است و در آن نوشتهای سپيد و نورانی ـ مانند نور آفتاب ـ ديدم و گفتم: ای دختر رسول خدا! پدر و مادرم فدای شما باد! اين لوح چيست؟ فرمود: اين لوح را خدای تعالی به رسولش هديه كرده است و در آن اسم پدر و شوهر و دو فرزندم و اسامی اوصيای از فرزندانم ثبت است. رسولخدا آن را به من عطا فرموده است تا بدان مسرور گردم. جابر گويد: مادر شما آن را به من عطا فرمود و آن را خواندم و از روی آن استنساخ نمودم. پدرم امام محمّدباقر علیه السلام فرمود: آيا میتوانی آن را به من نشان بدهی؟ گفت: آری، و پدرم با او رفت تا به منزل جابر رسيدند. او صحيفهای از پوستی نازك نزد پدرم آورد. پدرم فرمود: ای جابر! تو در كتابت بنگر تا من آن را برايت بخوانم. جابر در كتابش نگريست و پدرم آن رابرايش خواند و به خدا سوگند كه حرفی اختلاف نداشت. گفت: به خدا سوگند، گواهی میدهم كه در لوح چنين نوشته شده بود: بسم اللّه الرحمن الرحيم. اين كتابی است از سوی خدای عزيز حكيم، برای محمّد نور و سفير و حجاب و دليل او، آنرا روحالامين از سوی ربالعالمين فرستاده است. ای محمّد! اسمهای مرا بزرگ شمار و نعمتهای مرا شكرگزار و آلای مرا انكار مكن. من خدای يكتا هستم كه هيچ معبودی جز من نيست. شکننده جباران و نابودکننده متکبران و خوارکننده ستم گران و قاضی روز جزا، من خدای يکتا هستم که هيچ معبودی جز من نيست. هر که به غير فضل من اميدوار باشد يا غير از عدل من بترسد، او را عذاب سختی کنم که هيچ يک از عالميان را چنان عذابی نکرده باشم، پس مرا بپرستيد و بر من توکل نما، من هيچ پيامبری را مبعوث نکردم جز آن که وقتی ايامش کامل و مدتش سپری شد برای او وصيّ قرار دادم و من تو را بر انبيا فضيلت دادم و وصی تو را افضل اوصيا ساختم و تو را به دو شِبل و سبط پس از تو، يعنی حسن و حسين گرامی داشتم، حسن را پس از انقضای ايّام پدرش، معدن علمم قرار دادم و حسين را خازن وحی خود ساختم و شهادت را به او کرامت کرده و سعادت را ختم کار او گردانيدم، او افضل و ارفع شهيدان است و کلمة تامة من با او است و حجّت بالغه من نزد اوست، به واسطة عترت او ثواب میدهم و عقاب میکنم، اوّلين عترت او علي سيدالعابدين و زينت اوليای پيشين است و فرزند او که هم نام جدّش محمود است يعنی محمّد که شکافندة علم من و معدن حکمتم میباشد، و پس از آن شک کنندگان در جعفر هلاک خواهند شد و کسی که او را رد کند، مانند کسی است که مرا رد کند. اين قول حقّ من است؛ که مقام جعفر را گرامی دارم و او را در ميان دوستان و شيعيان و يارانش شاد سازم، و پس از او جوانش موسی را برگزيدم، زيرا رشتة وصيّت من منقطع نشود و حجتم پنهان نگردد و اوليايم هرگز بدبخت نشوند. هشدار که هر کس يکی از آنان را انکار کند، نعمتم را انکار کرده و هر که آيهای از کتابم را تغيير دهد، بر من افترا بسته است. وای بر کسانی که هنگام انقضای بنده و دوست و برگزيدهام موسی افترا بسته، و انکار کند که آن کس که امام هشتم را تکذيب کند همة اوليای مرا تکذيب کرده است علی وصي و ناصر من است، کسی که اثقال نبوت را به دوش او گذارم و او را به قدرت و شوکت بيازمايم. او را عفريت متکبری خواهد کشت و در شهری که ذوالقرنين، بندة صالح من، بنا کرده و در کنار بدترين خلق من مدفون خواهد شد، و بر من واجب است که چشم او را به پسر و جانشينش محمّد روشن سازم؛ او وارث علم و معدن حکمت و موضع اسرار و حجت من بر خلايق است، بهشت را جايگاه او ساختم و شفاعتش را دربارة هفتاد تن از خويشانش که همگی مستوجب آتش بودند، پذيرفتم و سعادت او را به واسطه فرزندش علی که ولیّ و ناصر من است ختم میکنم. او شاهد در ميان خلقم و امين بر وحيم میباشد و از صلب او داعي به سبيل و خازن علمم حسن را بيرون ميآورم؛ سپس به خاطر رحمتي بر عالميان، سلسله اوصيا را به وجود فرزندش تكميل خواهمكرد؛ كسي كه كمال موسی، و بهاء عيسی و صبر ايوب را دارا است و دوستانم در زمان [غيبت] او خوار شده وسرهای آنان را هديه ميدهند؛ هم چنان كه سرهای ترك و ديلم را اهدا ميكنند. آنان را میكشند و آتش ميزنند و آنان خائف و مرعوب و ترسان ميباشند. زمين از خونشان رنگين شود و صداي فرياد و شيون از زنانشان برخيزد. آنان دوستان حقيقي من باشند و به واسطه آنها هر فتنه كور ظلماني را بر طرف سازمو شدايد و اهوال را زايل نمايم وبارهاي گران و زنجيرها را از آنان بردارم. ايشان كسانياند كه صلوات ورحمت پروردگار بر آنان است و ايشان مهتدي واقعي هستند».[3]
افزون بر آن چه در روايات آمده، شواهد فراوان تاريخی نيز بر اين گواه است که بعضی از آن پيشوايان در سنّ پيش از بلوغ جسمانی به امامت رسيدهاند، و بدون شکّ به پيشوايي آنها تأکيد شده است.
از اين رو میتوان گفت: «امامت در سنين کم، پديدهای واقعی بوده، نه پنداری از پندارها؛ زيرا امامی که در کودکی به پيشوايي روحی و فکری مردم رسيده، و مسلمانان حتی در کشاکش آن همه موج ويران گر، باز خويشتنِ خويش را به پيروی و دوستی او گماشتند، مسلماً بايد از دانش، آگاهی، گستردگی ديد، دانا بودن به فقه و تفسير و عقايد، بهرهای آشکار و چشم گير داشته باشد، چون در غير اين صورت نمیتوانسته مردم را به پيروی از خويش وادارد.
میبينيم که امامان در موقعيتهايي بودند که پيروانشان از خرد و بزرگ میتوانستند با ايشان بجوشند و به آسانی، از بازتابهای وجودشان بهره گيرند. حال آيا امکان دارد که کودکی مردم را به قبول امامتش بخواند، و آن را مانند درفشی ـ درفش افراشته اسلام ـ جلوهگر سازد، و اين دعوت را مداوم در برابر چشم و گوش همگان انجام دهد، و مردم به او پنهان و آشکار بگروند و حتی در راه گرايش خويش, از بذل جان و مال هم نهراسند، اما از چگونگی حال و روز امام آگاهی نداشته باشند و «امامت در سنين کم» مردم را به جستوجو در حقيقت قضيه و ارزيابی امامت کودک و پرس و جو دربارة وی واندارد؟
آيا ممکن است که سالها بر موضعگيری پيشوايانة امام و رابطة هميشگیاش با مردم بگذرد، و باز هم پرده از چهرة حقيقت کنار نرود و چگونگی انديشه و دانش امام ـ چه کودک و چه بزرگ ـ آشکار نگردد؟
به فرض محال که مردم نتوانستند حقيقت و واقعيت امر را دريابند، خلافت و نيروی حاکم که آن همه دشمنی آشکار با امام داشته، چرا برنخاسته و پرده از رخسار حقيقت نينداخته است؟
اگر امام کودک هم مثل همة کودکان بود و از سطح تفکر و انديشه ای بزرگ برخوردار نبود، آیا بهترين دست آويز برای عرضة بی لياقتی ها و بی ارزشی های امام به دست خلفا نمی افتاد تا به پيروان امامان عرضه کنند، و آن ستارگان درخشان را بکوبند و مشخص کنند که چنين کسانی نمیتوانند پيشوای روحی و فکری مردم باشند؟
اگر امام خردسال، از دانش و سطح تفکر عالی برخوردار نبود، خلفای معاصر، خيلی خوب می توانستند جنجال به پا کنند، امّا سکوت آنها و سکوت تاريخ گواه است که امامت در سنين کم پديده ای حقيقی بوده نه ساختگی.[4]
البته برای پديدة رهبری در سنين پايين، نمونههای ديگری نيز میتوان در ميان پيام آوران الهي يافت.
از آيات قرآن استفاده میشود، خداوند متعال پيامبرانی را در كودكی به مقام نبوت مفتخر ساخت:
نبوّت حضرت عيسی علیه السلام از ابتدای ولادت
در بخشی از داستان حضرت مسيح علیه السلام از زبان آن پيامبر الهي در جواب منكران چنين میخوانيم: gقَالَ اِنّي عَبْدُاللّه آتَانِي الكِتابَ وَجَعَلَنِي نَبيّاًf؛[5] ]كودك[ گفت: من بنده خدا هستم، به من كتاب داده و مرا پيامبر قرار داده است.
يزيد کناسی میگويد از امام باقر علیه السلام پرسيدم: آيا عيسی بن مريم علیهما السلام ، هنگامی كه در گهواره سخن گفت، حجّت خدا بر اهل زمان خود بود؟ حضرت فرمود: «او آن زمان پيغمبر و حجت غيرمرسل خدا بود (يعنی در آن زمان مأمور به تبليغ و دعوت نبود)، مگر نمیشنوی گفته خود او را که میگويد: من بندة خدايم، خدا به من کتاب داده و پيغمبر ساخته و هر جا باشم پربرکتم قرار داده و تا زنده باشم مرا به نماز و زکات سفارش کرده است.»
عرض کردم: در آن زمان و در همان حالي که درگهواره بود، حجت خدا بود بر زکريا؟ فرمود:«عيسی در همان حال، آيهای بود برای مردم و رحمت خدا بود برای مريم, زماني که سخن گفت و برای او دفاع کرد و پيغمبر بود و حجت بر هرکه سخنش را در آن حال شنيد. سپس سکوت نمود تا دو ساله شد، سخن نگفت، و حجت خدای عزّوجلّ بر مردم پس از سکوت عيسی تا دو سال زکريا بود. سپس زکريا درگذشت و پسرش يحيي، کتاب و حکمت را از او به ارث برد، در حالي که کودکي خردسال بود. مگر نمي شنوی خدای عزوجل را:«ای يحيي کتاب(تورات) را با قوت بگير و ما حکم نبوت را در کودکی به او داديم.»
چون عيسی هفت ساله شد و خدای تعالی به او وحی فرستاد، از نبوت و رسالت خود سخن گفت، و بر يحيي و همه مردم حجت گشت... .[6]»
دادن كتاب و مقام نبوت به حضرت يحيی علیه السلام در كودكی
خداوند در اين باره خطاب به حضرت يحيي ميفرمايد: gيا يَحْيي خُذِالكِتابَ بِقُوَةٍ وَآتَيْناهُ الحُكْمَ صَبِيّاًf؛[7] ای يحيی! كتاب خدا را به جدّ و جهد بگير، ما از كودكی به وی حكم ]نبوّت[ داديم.
برخی از مفسران معاصر، ذيل آية شريفه نوشته اند «درست است که دوران شکوفايي عقل انسان معمولا حد و مرز خاصی دارد، ولی میدانيم هميشه در انسانها افراد استثنايي وجود داشتهاند؛ چه مانعی دارد که خداوند اين دوران را برای بعضی از بندگانش به خاطر مصالحی فشردهتر کند و در سالهای کمتری خلاصه نمايد؛ همانگونه که برای سخن گفتن به طور معمول گذشتن يکی دو سال از تولد لازم است، در حالی که میدانيم حضرت عيسی علیه السلام در همان روزهای نخستين، زبان به سخن گشود، آن هم سخنی پرمحتوا که طبق روال عادی در شأن انسانهای بزرگ سال بود.[8]
ايشان در ادامه، اين آيه را دليل روشنی بر صحيح بودن امامت برخی ائمه علیهم السلام در خردسالی دانسته است.
فخر رازی درباره حكمی كه خداوند به حضرت يحيی علیه السلام داد، میگويد: «مراد به حكم در آيه شريفه همان نبوت است، زيرا خداوند متعال عقل او را در سنين كودكی محكم و كامل كرد و به او وحی فرستاد. اين بدان جهت است كه خداوند متعال، حضرت يحيی و عيسی علیهما السلامرا در سنين كودكی به رسالت مبعوث كرد؛ بر خلاف حضرت موسی علیه السلام و محمّدصلی الله علیه و آله و سلم كه آنان را در سنين بزرگسالی به رسالت مبعوث كرد».[9]
بنابراين همانگونه كه خداوند متعال، مقام نبوت را به كودك خردسالی عطا فرمود؛ مقام امامت را نيز میتواند به انسانی با تمام صفات لازم، در سن كودكی عطا فرمايد.
البته پيش از حضرت مهدی علیه السلام دو امام (امام جواد و امام هادی علیهما السلام) نيز پيش از سن بلوغ به مقام امامت نايل آمدند و اين شايد خود به نوعی ايجاد آمادگی برای پذيرش امامت حضرت مهدی، در سن كودكی بوده است.
نخستين امامی كه در سن كودكی به امامت رسيد، نهمين پيشوای شيعيان بود و از آن جا كه اين مسئله در دوران امامت بی سابقه بود، ابتدا مورد پرسش و ترديد گروهي قرار گرفت؛ ولی كمكم با هدايتهاي امام رضا علیه السلام و سخنانی از خود آن حضرت، قلب شيعيان آرام گرفت.
معمربن خلاد گويد: «از امام رضا علیه السلام شنيدم كه مطلبی در مورد امر امامت بيان و سپس فرمود: شما چه احتياجی به اين موضوع داريد؟ اين ابوجعفر است كه او را به جاي خود نشانيده، و قائم مقام خود ساختهام و فرمود: ما خاندانی هستيم كه خردسالانمان موبهمو از بزرگ سالانمان ارث میبرند.»[10]
روايت ياد شده بيان گر اين حقيقت است كه مقام امامت، ربطی به كمی و يا زيادی سن ندارد.
مرحوم کلينی از صفوان بن يحيی نقل کرده است که گويد: «به امام رضا علیه السلام عرض كردم: پيش از آن كه خدا ابوجعفر را به شما ببخشد، درباره جانشينتان از شما میپرسيديم و شما میفرموديد: خدا به من پسری عنايت میكند. اكنون او را به شما عنايت كرد وچشم ما را روشن کرد. اگر خدای ناخواسته براي شما پيش آمدی كند، به كه بگرويم؟ حضرت با دست اشاره به ابوجعفر فرمود كه در برابرش ايستاده بود.عرض كردم: قربانت گردم، اين پسر سهساله است. فرمود: چه مانعی دارد عيسی سه ساله بود كه به حجّت قيام كرد.»[11]
البته انسانهای وارستة فراواني بودند كه در برابر فرمايش امام، سر تعظيم و پذيرش فرود میآوردند و در برابر مشيت الهي، با كمال رضايت آن را میپذيرفتند.
شيخ کلينی از محمّدبن حسن عمّار نقل کرده که گويد: «من دو سال نزد علی بن جعفر بن محمّد (عموی امام رضا علیه السلام ) بودم و هر خبری كه او از برادرش موسی بن جعفر علیهما السلام شنيده بود، مینوشتم. روزی در مدينه، خدمتش نشسته بودم، ابوجعفرمحمّدبن علیالرضا در مسجد رسول خدا بر او وارد شد. علی بن جعفر برجست و بدون كفش و عبا، نزد او رفت و دستش را بوسيد و احترامش كرد. ابوجعفر به او فرمود: ای عمو! بنشين، خدايت رحمت كند! او گفت: آقای من! چگونه من بنشينم و شما ايستاده باشيد؟
چون علیبن جعفر به مسند خود برگشت، اصحابش او را سرزنش كرده و گفتند: شما عموی پدر او هستيد و با او اينگونه رفتار میكنيد؟! او دست به ريش خود گرفت و گفت: خاموش باشيد! اگر خدای عزوجل اين ريش سفيد را سزاوار امامت ندانست و اين كودك را سزاوار دانست و به او چنان مقامي داد، من فضيلت او را انكار كنم؟ پناه به خدا از سخن شما! من بنده او هستم».[12]
پيروان اهل بيت علیهم السلام با اين باورـ كه مقام امامت به سن و سال خاصی مربوط نيست ـ درباره امامت امام هادی علیه السلام ترديد چندانی به خود راه ندادند؛ به ويژه آن كه حاكمان جور زمان، هر چه تلاش كردند تا مسئله امامت را با بحثهای علمی ساختگی دانشمندان بزرگ با اين امامان خردسال خدشه دار كنند، شكست خوردند. اما اين شرايط درباره واپسين پيشوای شيعيان، حضرت مهدی علیه السلام به كلی متفاوت شد، زیرا آن حضرت هم در سن و سال كمتر از ديگر امامان به امامت رسيد و هم به خاطر مصالحی، ولادت آن حضرت پنهانی صورت پذيرفت. اين مسأله اگر چه برخی از شيعيان را دچار ترديدهايی کرد و كار امام حسن عسكری علیه السلام را مشكل ساخت، کم نبودند افرادی که هم چون گذشته با آغوش باز از اين ارادة الهي استقبال کردند.
البته پيش از آن امامان معصوم علیهم السلام تا حدود زيادی زمينه را مساعد كرده و شيعيان را برای درك چنان روزی آماده ساخته بودند.
امام باقر علیه السلام در اين باره فرموده بود: «صاحب اين امر كم سن وسالترين و گمنامترين ما است».[13]
با توجه به روايات ياد شده و تولّد آن حضرت در سال 255 هـ.ق و شهادت امام عسكری علیه السلام در سال260 هـ.ق، آن حضرت در سن پنج سالگی به امامت رسيد.
و ما بيش از اين درباره اسرار امامت آن حضرت در خردسالي نمي دانيم.
کودکان نابغه انسان هايي استثنايي
يکي از اساتيد معاصر پس از بيان آيات و روايات، کودکان نابغه را مؤيد رخداد بالا، چنين مينويسد: «در بين اطفال عادي هم گاهي افراد کم يابی ديده ميشوند که از حيث استعداد و حافظه، نابغة عصر خويش بوده و قواي دماغي و ادراکات آنان، از مردان چهل ساله هم بهتر است.
ابوعلي سينا، فيلسوف نامي را از اين افراد شمردهاند. از وي نقل است که گفته: چون به حد تميز رسيدم، مرا به معلم قرآن سپردند و پس از آن به معلم ادب. پس هر چه را شاگردان بر استاد اديب قرائت ميکردند، من همه را حفظ مي کردم. به علاوه آن استاد مرا به کتابهاي ذيل تکليف کرد: «الصفات»، «غريب المصنف»، «ادب الکاتب»، «اصلاح المنطق»، «العين»، «شعر و حماسه»، «ديوان ابن رومي»، «تصريف مازني» و «نحو سيبويه».
پس همه را در مدت يک سال ونيم ازبرکردم و اگر تعويق استاد نبود در کمتر از اين مدت حفظ مي کردم و به ده سالگي رسيدم،مورد تعجب اهل بخارا بودم. پس از آن شروع کردم به يادگرفتن فقه و چون به دوازده سالگي رسيدم بر طبق مذهب ابوحنيفه فتوا ميدادم. پس از آن شروع کردم به علم طب و «قانون» را در سن شانزده سالگي تصنيف نمودم و در سن بيست و چهارسالگي خودم را در تمام علوم، متخصص ميدانستم.
درباره فاضل هندي گفته شده: پيش از رسيدن به سن سيزده سالگي تمام علوم معقول و منقول را تکميل کرده بود و پيش از دوازده سالگي به تصنيف کتاب پرداخت.
«توماس يونگ» که بايد او را از بزرگ ترين دانشمندان انگلستان دانست، از کودکي اعجوبهاي بود. از دو سالگي خواندن را ميدانست و در هشت سالگي، خود به تنهايي به آموختن رياضيات پرداخت و از نه سالگي اوقات فراغت خويش را در بين فواصل کوتاه ساعات درس به آموختن زبانهاي فرانسه و ايتاليايي و عبري و فارسي و عربي صرف کرد و زبانهاي مذکور را به خوبي ياد گرفت. در بيست سالگي مقالهاي درباره تئوري رؤيت به جامعه پادشاهي فرستاد و در آن شرح داد که چگونه ميتوان به وسيله تغيير انحناي زجاجيه چشم، همواره تصوير را واضح ديد.
اگر صفحات تاريخ شرق و غرب را ورق بزنيد از امثال و نظایر اين نوابغ، فراوان خواهيد ديد.[14]
[1] . حسن بن يوسف حلی, باب حادی عشر, ص12.
[2]. «إِنَّ خُلَفَائِي وَ أَوْصِيَائِي وَ حُجَجُ اللَّهِ عَلَی الْخَلْقِ بَعْدِي اثْنَا عَشَرَ أَوَّلُهُمْ أَخِي وَ آخِرُهُمْ وَلَدِي وَ قِيلَ يَا رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم وَ مَنْ أَخُوكَ قَالَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ قِيلَ فَمَنْ وَلَدُكَ قَالَ الْمَهْدِيُّ يَمْلَأُهَا قِسْطاً وَ عَدْلًا كَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْما»؛ شيخ صدوق, كمالالدين و تمام النعمة, ج1, ص280, ح27.
[3] . شيخ صدوق, كمالالدين و تمام النعمة, ج1, باب 28, ح1؛ و با اندک تفاوتی: کلينی, كافی، ج 1، ص 527، ح 3؛ نعمانی, الغيبة، ص 62، ح 5؛ شيخ صدوق, عيون اخبارالرضا علیه السلام ، ج 1، ص 41، ح 2، ص 46، ح 5؛ قرطبی انصاری، القاب الرسول و عترته، ص 13؛ طبرسی, احتجاج، ج 1، ص 162؛ شيخ طوسی, كتاب الغيبة، ص 143، ح 108.
[4] . سيّد محمّد باقر صدر, جست و جو و گفت و گو پيرامون امام مهدی علیه السلام , ص47ـ48.
[5] . مريم(19)، 30.
[6] . محمّدبن يعقوب کلينی, الکافی, ج1, باب حالات الأئمه علیهم السلام فی السن.
[7] . مريم(19)، 12.
[8] . ناصر مکارم شيرازی و ديگران, تفسير نمونه, ج13, ص27.
[9] . محمّد بن عمر بن حسين رازی, تفسير فخر رازی، ج 11، ص 192.
[10] . کليني، الكافی، ج 1، ص 320، ح 2.
[11] . همان، ج 1، باب الاشارة والنص علی ابن جعفرالثانی.
[12] . کليني، الكافی، ج 2، ص 322، ح 12.
[13] . «صَاحِبُ هَذا الاَمْرِ اَصْغَرُنا سِنّاً وَاَخْمَلُنا شَخْصاً»؛ نعماني، الغيبة، ص 184؛ طبري، دلائل الامامة، ص 258.
[14] . ابراهيم امينی، نواب چهارگانه حضرت مهدی علیه السلام چه کسانی بودند؟ توضيح دهيد!
در مدت غيبت صغرا، چهار سفير يا نايب خاصّ، نامهها و توقيعات حضرت مهدی علیه السلام را به مردم میرساندند و خود به زيارت ايشان نايل میشدند. اين سفيران يا نواب چهارگانه، به ترتيب عبارتاند از:
1. ابوعمرو عثمان بن سعيد عمری
نخستين نايب خاص حضرت مهدی عجل الله فرجه ، ابوعمروعثمان بن سعيدعمری بود. نام وی «عثمان بن سعيد»، كنيهاش «ابوعمرو» و لقبش «العمری»، «سمّان»، «اسدی» و «عسكری» میباشد. علت ملقب شدن او به «سمّان» اين بود كه به تجارت روغن میپرداخت تا اين كار، مسئوليت اصلی او را بپوشاند و از شرّ حكومت حفظش نمايد.[1] شيعه، اموال و نامهها را به ايشان میرساندند و وی آنها را در پوست گوسفند و امثال آن ـ كه به عنوان ظرف روغن به كار میبرد ـ مینهاد تا كسی به آنها پی نبرد. آن گاه آنها را به سوی امام علیه السلام میفرستاد.[2]
وی از ياران، اصحاب و شاگردان مورداطمینان امام دهم و امام يازدهم بود. او مردی جليلالقدر و مورد اطمينان بود كه از يازده سالگی در محضر امام هادی علیه السلام به خدمتگزاری، و كسب فقه، حديث و آموزههای اسلامی اشتغال داشت و شاگردِ تربيت يافته، و امامت بود.
شايد يكی از دلیل هایی كه ايشان در محضر دو امام پيش از حضرت مهدی عجل الله فرجه بود، اين است كه ديگر كسی در شأن و عظمت او ترديد نداشته باشد و به راحتی نيابت او از طرف حضرت مهدی عجل الله فرجه را بپذيرد.
از احمدبن اسحاق نقل شده است: «از حضرت هادی علیه السلام سؤال كردم: با چه كسی معامله كنيم؟ و از چه كسی مطلب را بگيريم؟ و گفته چه كسی را بپذيريم؟ امام فرمود: عمری مورد اعتماد من است؛ آن چه را از من به تو برساند، به طور قطع از من میرساند و آن چه را از قول من برای تو گويد، به حتم از من میگويد. سخن وی را گوش كرده، اطاعت نما، زيرا او مورد اعتماد و امين است».[3] وی پس از سپری شدن عمر شريفش، به دستور حضرت مهدی عجل الله فرجه ، فرزندش محمّدبن عثمان را پس از خود به عنوان نايب خاص منصوب كرد. البته پيش از اين، امام عسکری علیه السلام ، فرزند عثمانبن سعيد را که فرد موثق و مطمئنی بود، برای فرزندش حضرت مهدی عجل الله فرجه معيّن شده بود.[4]
2. محمّدبن عثمان
محمّدبن عثمان، دومين نایب از «نواب چهارگانه» امام زمان عجل الله فرجه و فرزند نايب اول است. در زمان حيات پدرش از طرف امام عسكری علیه السلام به نيابت امام غايب معرفی شده بود. بدين صورت كه آن حضرت وقتی گروهی از شيعيان يمن در شهر «سامرا» به حضورش شرف ياب شدند، ايشان عثمانبن سعيد را نزد خود فرا خواند، و بر وكالت و وثاقت او تصريح كرد. در ادامه فرمود: گواه باشيد كه عثمان بن سعيد عمری، وكيل من است و فرزندش محمّدبن عثمان وكيل فرزند من، مهدي شما است».[5]
عثمانبن سعيد به هنگام مرگ خود، نيابت را به دستور حضرت مهدی عجل الله فرجه به فرزند خود «محمّد» سپرد. به علاوه خود حضرت ولی عصر علیه السلام نيز در توقيعاتی، تصريح به نيابت او فرمود.[6]
آن حضرت در توقيعی چنين فرمود: «ما برای خداييم و بازگشتمان به سوی او است، تسليم فرمان خدا و راضی به قضای الهي هستيم. پدرت سعادت مندانه زيست و نيكو از اين جهان ديده بر بست. خداي رحمتش كند و او را به اوليا و موالی خود ملحق سازد كه همواره در راه آنان كوشا بود و در چيزهايی كه او را به خدا نزديك سازد، تلاش فراوانی داشت. خدای و تعالی رويش را سفيد و درخشنده گرداند و لغزشهايش را ببخشد».[7]
در بخش ديگری از آن توقيع شريف فرمود: «از كمال سعادت او بود كه خداوند چون تو فرزندی را روزیاش ساخت كه جانشين او باشد و به امر او قيام كند».[8]
هم چنين در توقيع ديگری فرمود: «... و اما محمّدبن عثمان عمری، پس خداوند از او و پدرش خشنود و راضی باشد، همانا او مورد وثوق من و نوشته او نوشته من است».[9]
محمّدبن عثمان، به رغم مخالفتهايی كه از طرف مدعيان دروغين نيابت با وی صورت میگرفت و با وجود فشارهايی كه از طرف حكام و خلفای آن دوران اعمال میشد، توانست جايگاه سفارت ولی عصر عجل الله فرجه را در کارهای واگذاشتة به خود, به گونهای شايسته حفظ نمايد و نگذاشت غاليان با ترفندهای دروغين خود، شيعيان را متوجه خود سازند و نيابت او را متزلزل كنند. از اين رو دوست داران ائمه علیهم السلام هيچگاه درباره نيابت و وثاقت ايشان، دچار شك و ترديد نگشتند.
نايب دوم، بيشترينمدت را در نمايندگی امام زمان علیه السلام به خود اختصاص داد و حدود چهل سال به عنوان نايب و رابط بين امام و شيعيان بود؛ به همین دلیل توفيق يافت مشكلات و مسائل فقهی، كلامی، اجتماعی و... بيشتری از محضر مبارك حضرت مهدی علیه السلام بپرسد و در اختيار مردم قرار دهد.
ابوجعفرمحمّدبن عثمان، طبق قول مشهور در سال 305 هـ.ق در آخر ماه جمادی الاولی وفات يافت. قبر او در كنار قبر مادرش،[10] بر سر راه كوفه و در محلي كه خانهاش آنجا بود، واقع است. اين محل در غرب بغداد واقع شده است.[11]
3. حسين بن روح
سومين سفير خاصّ از سفيران چهارگانه حضرت مهدی عجل الله فرجه ، محدث، فقيه و متكلم شيعی ايرانی، حسين بن روح نوبختی است. وی در ميان شيعيان بغداد، شهرت ويژه ای داشت و يكی از افراد مورد اطمينان و اعتماد محمّدبن عثمان عمری بود.
او در بين سالهای 326 ـ 305 قمري به عنوان نايب امام زمان علیه السلام ، واسطه بين امام و شيعيان بود. اگر چه حسينبن روح دارای فضيلتهای فراوانی بود، به صورت عمده شهرت و اعتبار او، به مسئله نيابتش بازمیگردد.
محمّدبن عثمان، او را حلقه اتصال بين خود و وكلای ديگرش در بغداد قرار داد. وی در دربار عباسی در زمان حيات نايب دوم، نفوذ زیادی داشت و از طرف بعضی از مقامات دولتی، كمكهای مالی به ايشان میرسيد.[12]
نايب دوم، از دو يا سه سال پيش از وفات خود، با ارجاع برخی از شيعيان به حسينبن روح نوبختی ـ كه اموالی از سهم امام و غير آن پيش او میبردند ـ زمينه را برای نيابت وی از طرف امام زمان علیه السلام هموار میکرد و به كسانی كه در اين موضوع دچار شك و ترديد میشدند، تأكيد میكرد كه اين دستور، از طرف امام علیه السلام صادر شده است.[13]
او در انتصاب حسينبن روح به جانشينی خود، تأكيد فراوانی میكرد. گاهی به صورت انفرادی و گاهی در ميان شيعيان مخلص و وكلای خويش، اين مطلب را تذكر میداد. اين تأكيد بدان علّت بود كه از طرف ائمّه علیهم السلام، نصّی که دلالت بر وثاقت، امانت و نيابت حسينبن روح باشد، صادر نشده بود. از طرفی در ميان وكلای بغداد، كسانی بودند كه در ظاهر، ارتباط محمّدبن عثمان با آنان بيشتر بود؛ از اين رو عوام و خواص شيعيان، تصور نمیكردند حسينبن روح به جانشينی انتخاب گردد. بدين جهت، نايب دوم برای رفع شک و تردید آنان،از هر فرصتی برای تبيين نيابت ايشان از طرف امام زمان علیه السلام ، استفاده میكرد.[14]
پس از وفات ابوجعفر عمری و وصيت او در نصب حسينبن روح به عنوان نايب سوم امام غايب، ابوالقاسم حسينبن روح به «دارالنيابة» در بغداد آمد و بزرگان شيعه به گرد او جمع شدند.
حسينبن روح با هم كاری وكلای بغداد و ديگر مناطق، كار خويش را در جايگاه نيابت امام زمان علیه السلام شروع کرد و توانست با روش و شيوهای انديشمندانه و منطقی، در بين دوست و دشمن از جایگاه بالايی داشته باشد.
احادیث، حاكی از آن است كه موقعيت حسينبن روح به عنوان سفير امام دوازدهم ـ برعكس سفير اول و دوم ـ در بين پيروان اهل بيت علیهم السلام آشكار بود. به همين دليل بعضی از عوام اماميّه، تصمیم گرفتند تا وكلای نواحی خود را ناديده گرفته، به طور مستقيم با خود او در تماس باشند؛ ولی رفته رفته با انجام تغييراتی در دستگاه حکومت و بركنارشدن برخی حاميان او، وضع دگرگون شد؛ به گونه ایی كه وی بخشی از اواخر عمر خود را در زندان به سر برد.
از جمله حوادث مهم دوران نيابت حسينبن روح، جدا شدن ابوجعفر محمّدبن علی شلمغانی (معروف به ابن ابی عزاقر) از آيين شيعی و تكفير او به دست آن نایب خاص است.[15]
حسينبن روح در سال 326 قمري از دنيا رفت. اگرچه در سال وفات او اختلافی نيست، ولی در محل دفن ايشان اختلاف وجود دارد. قبر ايشان در بغداد است؛ ولی مشخص نيست در قسمت غربی آن است يا قسمت شرقی.
4. علیبن محمّد سمری
ابوالحسن علیبن محمّد سمری، چهارمين و واپسين سفير حضرت ولی عصر عجل الله فرجه است. وی پس از رحلت حسينبن روح به مقام سفارت منصوب شد و مدت سه سال عهدهدار اين منصب بود.
سمری از خاندانی با ايمان و شيعه بوده است كه در خدمت گزاری به «سازمان اماميّه» از شهرت زيادی برخوردار بودند و همين اصالت خانوادگی او، باعث شد كه در امر سفارت با مخالفت چندانی روبه رو نگردد.[16]
سمری فرصت زيادی برای فعالیّت نداشت؛ به همين دليل مثل نایبان قبلی نتوانست فعاليتهای گستردهای انجام دهد و تغييرات قابل ملاحظهای در روابط خود و وكلا به وجود آورد؛ اما اعتقاد شيعيان به جلالت و وثاقت او، مثل ديگر نایبان بود و وی مقبول همه شيعيان بود.[17]
شش روز پيش از رحلت او، توقيعی از سوی امام دوازدهم صادر شد كه در آن صاحب الامر علیه السلام مرگ نايب چهارم را پيش گويی و زمان مرگ او را نيز تعيين كرده بود. متن اين توقيع شريف، نمايانگر پايان غيبت صغرا و انقطاع نيابت خاصه و آغاز غيبت كبرا و نيابت عامه است. اين توقيع در بسياری از كتابهای حديثی با اختلاف اندكی آمده است. [18]اين حادثه اسفبار در سال 329قمري رخ داد و قبر او در بغداد است.
برخی از مهمترين وظايف نايبان خاصّ ـ كه حضرت مهدی عجل الله فرجه بر عهدة آنان گذاشته بود ـ عبارت بود از:
1. پنهان نگهداشتن نام و مكان حضرت مهدی علیه السلام و رفع شك و ترديد درباره آن حضرت
از احاديثی که نواب خاص نقل کرده اند و از توقيعات صادر شده از طرف امام زمان علیه السلام به دست آنان، معلوم میشود كه نایبان، يك وظيفه دوجانبه داشتهاند:
از يك طرف، نام و محل زندگی امام را نه فقط از دشمنان، بلكه از شيعيان پنهان نگه میداشتند و به وكلای خود آموزش میدادند كه مبادا اسمی از آن حضرت به ميان آورند. از اين رو توانستند شيعيان را از خطر عباسيان حفظ کنند.
از سوی ديگر، بر آنان لازم بود كه وجود مبارك امام علیه السلام را برای هواداران مورد اعتماد، به اثبات رسانند تا خط انحراف، نتواند شك و ترديدی در ميان آنها پديد آورد.
ايشان در موقعيتهای گوناگون، به افراد مورد اطمينان میگفتند كه حضرت را ديدهاند و مكانهای حضور او را يادآور میشدند تا غبار شك از قلوب آنها زدوده شود.
2. جلوگيری از فرقه گرايی و اختلاف بين شيعيان
فعاليتهای سفيران، به اين هدف صورت میگرفت كه گروه اماميّه را از اختلاف حفظ کنند. برای رسيدن به اين هدف، آنها آن دسته از گفتارهای پيامبر و ائمه علیهم السلام را كه دلالت دارد مجموع امامان به دوازده ختم میشود و واپسين آنان غيبت خواهد نمود، بيان میكردند. نوّاب در اين مرحله، به توفيق چشم گيری دست يافتند و توانستند شاخه های پديدآمده در مكتب تشيّع را كمتر كرده و در نهايت به حداقل برسانند.
3. پاسخگويی به پرسش های علمی ـ عقيدتی
نايبان خاص، افزون بر پاسخگويي به پرسشهای فقهی و شرعی شيعيان، مشكلات علمی و عقيده ای آنها را نيز جواب می دادند.
4. مبارزه با مدعيان دروغين نيابت.
5. گرفتن اموال متعلق به امام و توزيع آن در موارد لازم. 6. سامانبخشی به سازمان وکالت و وكيلهای حضرت در مناطق مختلف.
[1] . ر.ك: پيشين، ص 354.
[2] . پيشين، ص 353، ح 314.
[3] . شيخ کلينی, الكافی، ج 1، ص 320؛ شيخ طوسی, كتاب الغيبة، ص 354، ح 315.
[4] . ر.ك: شيخ طوسی, كتاب الغيبة، ص 356.
[5] . پيشين، ص 356، ح 317.
[6] . ر.ك: شيخ صدوق, کمال الدين و تمام النعمة، ج 2، ص 510، ح 41؛ شيخ طوسی, کتاب الغيبة، ص 361.
[7] . شيخ صدوق, کمال الدين و تمام النعمة، ج 2، ص 188، ح 38.
[8] . پيشين.
[9] . شيخ طوسی, كتاب الغيبة، ص 362، ح 326.
[10] . علامه حلی، رجال، ص 149؛ شيخ طوسی, كتاب الغيبة، ص 366.
[11] . ر.ك: شيخ طوسی,كتاب الغيبة، ص 366.
[12] . پيشين، ص 372، ح 343.
[13] . پيشين، ص 369، ح 337 و ح 335.
[14] . پيشين، ص 369، ح 336.
[15] . پيشين، ص 389، ح 355.
[16] . داود الهامی, آخرين اميد، ص 109.
[17] . شيخ صدوق, كمال الدين و تمام النعمة، ج 2، ص 517.
[18] । شيخ صدوق, کمال الدين و تمام النعمة, ج2, ص516, ح44؛ شيخ طوسی, کتاب الغيبة, ص395؛ قطب راوندی, الخرائج و الجرائح, ج2, ص1128؛ طبرسی, احتجاج, ج2, ص478؛ علی بن عيسی اربلی, کشف الغمة فی معرفة الائمة, ج2, ص538؛ علی بن عبد الکريم نيلی نجفی, منتخب الانوار المضيئ توقيع به چه معناست؟ و آيا اين که گفته ميشود توقيعات به قلم حضرت مهدي عجل الله فرجه بوده، درست است؟
«توقيع» در لغت به معنای ملحق کردن چيزی پس از فارغ شدن از آن، کاستن از مطالب اضافی در نوشتار و ثبت کردن چيزی در نوشته[1]و نيز آن چه که به عنوان پاسخ در نوشته قرار میگيرد.[2]
اما توقيع در اصطلاح مهدويّت به نوشتههايي گفته میشود که از ناحية مقدسه و حضرت مهدی عجل الله فرجه صادر شده است. البته اغلب دانشمندان شیعه،اعتبار روايات معصومين علیهم السلام را ـ به دليل امکان تقيه در توقيعات ـ بيشتر از توقيعات میدانند.
اگر چه نسبت دادن همه توقيعات به آن حضرت کاری مشکل می نمايد، قراین فروانی بر انتساب بيشتر توقيعات به آن حضرت، در دست است.
يکي از شيعيان به نام «محمّدبن فضل موصلی» که نيابت «حسين بن روح» را قبول نداشت، روزی هنگام بحث با يكی از دوستانش ـ حسنبن علی وجنا ـ و بنا به پيشنهاد او، براي آزمودن نايب امام، مطلبی را كاملاً محرمانه با هم توافق كردند و حسنبن علی وجنا كاغذی از دفتر موصلی جدا كرد و قلمی تراشيد. سپس با آن بدون مركب، مطالبی را روی آن برگه نوشت و آن كاغذ سفيد را مهر كرد و به وسيله خدمت كار، نزد حسينبن روح فرستاد.
ظهر همان روز وقتی که محمّدبن فضل مشغول غذاخوردن بود ـ پاسخ نامه وارد شد كه فصل به فصل در همان برگه ارسالی، و با مركب نوشته شده بود. محمّدبن فضل در حالی كه سخت تحت تأثير قرارگرفته بود، همراه با حسنبن وجنا به محضر حسينبن روح وارد شدند و از وی عذرخواهی كردند.[3]
افزون بر کرامتهاي حضرت مهدي علیه السلام در صدور توقيعها که به يک نمونه آن اشاره شد، در متن توقيعات نيز موارد فراوانی از کرامت به چشم میخورد كه بيشتر به صورت اخبار غيبی از حوادث آينده، اتفاقات پنهانی، شفای بيماران و مانند آن میباشد.
يك نمونه از اين توقيعها، زمانی رخ داد که حضرت ولی عصر علیه السلام ، با صدور دستوری، از زيارت كاظمين و كربلا نهی كرد. پس از چند ماه معلوم شد خليفه در آن موقع، دستور داده بود كه هر كس به زيارت رود، در كمينش باشند و او را دست گير كنند.[4]
اما اين که آيا نوشتن توقيعها به خط مبارك حضرت مهدی علیه السلام بوده بايد گفت: عدهای از کسانی که توقيعها را روايت کرده اند تصريح کردهاند که، برخی از اين نوشتهها به خط شريف آن حضرت است.
شيخ طوسی به نقل از راوی يك توقيع، اين جمله را در كتاب خود نقل كرده است: «در پاسخ نوشته آنان، به خط امام زمان علیه السلام وارد شد كه: به نام خداوند بخشنده مهربان؛ خداوند ما و شما را از گمراهی و فتنهها سلامت بخشد و به ما و شما روح يقين عطا كند و ما و شما را از عاقبت بد، پناه دهد... .»[5]
شيخ صدوق نيز نقل كرده است: «محمّدبن عثمان عمری میگويد: توقيعی به خطی كه ما آن را میشناختيم، خارج شد [و مشتمل بر اين مسئله بود كه] هر كس مرا در ميان گروهی از مردم، به اسم خود نام ببرد، پس لعنت الهي بر او باد!».[6]
عبارتهای ياد شده بيان گر اين مطلب است كه محدثان بزرگ، اطمينان داشتهاند توقيعات و يا حداقل بيشتر آنها، به خط خود حضرت نگاشته شده است.
گفتنی است که توقيعات صادر شده از ناحية صاحب الامر عجل الله فرجه فقط در دوران غيبت صغرا و نایبان خاص بوده است و به همین دلیل نمیتوان به آن دسته از توقيعات صادرشده پس از اين دوران، چندان اعتماد کرد و به آنها اطمينان نمود.
برخی از اين نوشتههايي که به آن حضرت نسبت داده شده از اين قرار است:
نامههايی که گفته شده، از طرف حضرت مهدی علیه السلام به شيخ مفيد رحمه الله رسيده است.
گفته شده اين نامهها به وسيلة شخص مورد اعتمادی به شيخ مفيد میرسيد، ولی نام آن شخص ذكر نشده است. يكی از اين نامهها اين گونه آغاز میشود: «نامهای به برادر با ايمان و دوست رشيد، ابوعبداللّه محمّدبن نعمان ـ شيخ مفيد ـ كه خداوند عزّت وی را از محل وديعه نهادن عهدی كه بر بندگان گرفته شده است، مستدام بدارد. به نام خداوند بخشنده مهربان؛ اما بعد، سلام بر تو ای دوستی كه در دين، مخلص و درباره ما به یقین مخصوص گشتهای. ما در مورد [نعمت وجود] تو خداوند را سپاس گزاريم...».[7]
همانگونه که اشاره شد در انتساب اين توقيعات به حضرت مهدي عجل الله فرجه ، ترديدهای جدی وجود دارد.[8] اين توقيعات برای نخستين بار، به وسيله ابومنصور طبرسی (از عالمان قرن ششم)، بدون سند، پس از نزديك به صد سال پس از وفات شيخ مفيد، در کتاب احتجاج نقل شده است. آنگاه شاگرد وی، ابن شهر آشوب (م هـ.ق588) به آن اشاره كرده و ابن بطريق شاگرد ابن شهر آشوب، (مهـ.ق600) آنها را مطرح كرده است، و پس از آن، تمام کسانی که آن را ذکر کرده اند از ايشان نقل کرده اند.
آنچه اين ترديدها را بيشتر میکند اين است که شاگردان شيخ مفيد: سيّد مرتضی، نجاشی، شيخ طوسی و... ـ با اين كه تأليفات فراوانی داشته و اغلب شرح حال نگار بوده، و درباره استاد خود به اموری کمتر از آن نيز پرداخته اند ـ هرگز به اين توقيعات اشاره نكردهاند؛ در حالی که اگر چنين سخنانی به شيخ مفيد رسيده بود، با توجه به اهميت شايان آن، به طور حتم شاگردان او نقل می کردند. افزون بر آن، شايسته بود با توجه به اهميت اين سخنان، خود شيخ مفيد نيز در آثار خود آنها را ذکر میکرد. جای تأمل است که چگونه برخی بر توقيع بودن اين سخنان پافشاری میکنند.[9]
هم چنين برخی از نويسندگان معاصر، پيامی را كه برای مرحوم آيتاللّه سيّد ابوالحسن اصفهانی رحمه الله علیه به وسيله مرحوم شيخ محمّد كوفی شوشتری نقل شده را در شمار توقيعات و سخنان حضرت مهدی علیه السلام ذكر كردهاند.
در اين نامه چنين آمده است: «خودت را در اختيار [مردم] بگذار و محل نشستن خويش را در محل در ورود خانه قرار بده [تا مردم سريعتر بتوانند با تو ارتباط پيدا كنند] و حوايج مردم را بر آور! ما تو را ياری میكنيم».[10]
با اين بيان هيچگونه نيازي به اين نيست که بگوييم برخي از نوشتههايي که اين روزها با نام دست خط آن حضرت ارائه ميشود، هيچ پايه و اساسي ندارد.
[1] . ر.ک: ابن منظور, لسان العرب, ج8, ص406.
[2] . فخر الدين طريحی, مجمع البحرين, ج4, ص408.
[3] . شيخ طوسی, كتاب الغيبة، ص 315، ح 264.
[4] . پيشين، ح 31.
[5] . «فَوَرَدَ جَوَابُ كِتابِهم بِخَطِّهِ عَلَيهِ وَعَلَی آبائِهِ السَّلام...»؛ پيشين، ص 285.
[6] . «محمّدبن عثمان العمری1 يقول: خَرَجَ تَوقِيعٌ بِخَطِّهِ نَعْرِفُهُ...»؛ شيخ صدوق, كمالالدين و تمام النعمة، ج 2، ص160، ح 3.
[7] . احمد بن علی طبرسی، احتجاج، ص 497.
[8] . ر.ک: آيت الله خويي, معجم رجال الحديث, ج18, ص220.
[9] . ر.ک: سيّد محمّد صدر, تاريخ الغيبة الکبری, ص147.
[10] . ر.ک: محمّد خادمی شيرازی، مجموعه فرمايشات حضرت بقيه اللّه علیه السلام ، ص 170.
ة, ص130. شکی نيست که بيشتر زيارتنامههای منسوب به حضرت مهدی علیه السلام از طريق توقيع به دست ما رسيده است يکی از اين زيارتها، زيارت ناحيه مقدسه است. دربارة اين زيارت توضيح دهيد!
پيش از آن که به پاسخ بپردازيم مناسب است به معنای ناحية مقدسه اشارهای کنیم. «ناحيه» از نظر لغت به معنای جانب و جمع آن «نواحی» است. در غيبت صغرا از حضرت مهدی عجل الله فرجه به ناحية مقدسه تعبير شده است.[1] در برخی موارد افزون برآن حضرت، از نایب خاص ايشان نيز با تعبير ناحيه ياد شده است.[2]
به نظر میرسد اين اصطلاح همانند برخی از القاب حضرت مهدی علیه السلام ، به عنوان كنايه از آن حضرت به كار رفته و در بیشتر موارد به جهت تقيّه استفاده شده است.[3] موارد استفاده اين كلمه، بيشتر در ارتباطهای کتبی شيعيان بوده است؛ البته در برخی از سخنان نورانی حضرت مهدی علیه السلام نيز اين كلمه به کار رفته است.[4]
«زيارت ناحيه مقدسه»، زيارتنامهای است كه به امام زمان عجل الله فرجه نسبت داده شده است. محتوای ارزشمند و مضامين بلند و نيز تأييد بعضی از عالمان شيعه، اين نسبت را تقويت میكند.[5]اگرچه برخی نيز در انتساب قطعی آن به حضرت ولی عصر علیه السلام ترديد كرده، آن را از تأليفهای سيّد مرتضی دانستهاند.[6] البته ممكن است گفته شود اصل زيارت از حضرت مهدی علیه السلام نقل شده، اما سيّد مرتضی بخشهايی را به تناسب به آن افزوده است.[7]
بنابراين انتساب قطعی آن به حضرت مهدی علیه السلام ، محل تأمّل است.
اگرچه اين زيارت در كتاب مفاتيح الجنان ذكر نشده، اين چيزی را از آن كم نكرده و هم چنان مورد توجه بزرگان شيعه است.
بیگمان هيچ زيارتی، عمق فاجعه كربلا را همانند زيارت ناحيه بيان نكرده است؛ مثلاً در «زيارت عاشورا» فقط اشارهای به عظمت مصیبت های امام حسين علیه السلام و فاجعه عاشورا شده است، ولی همانند زيارت ناحيه نيست و در هيچ موردی مصيبت عاشورا، آن گونه كه بوده جلوه داده نشده است.
زيارت ناحيه مقدسه، همانند زيارت عاشورا برای روز عاشورا وارد شده و در غير عاشورا نيز خوانده میشود.[8]
[1] . ر.ک: فخر الدين طريحی, مجمعالبحرين، ج 1، ص 410.
[2] . ر.ک: شيخ طوسی, کتاب الغيبة, ص285؛ و302. [3] . «... ويلقَّب بالحجة والقائم والمهدى والخلف الصالح و صاحب الزّمان، والصاحب وكانت الشيعة فى غيبته الاولى تعبر عنه و عن جنبته بالناحية المقدسة و كان ذلك رمزاً بين الشيعة يعرفونه به... »؛ علی بن عيسی اربلی, كشف الغمة فی معرفة الائمة، ج 2، ص 519.
[4] . كمال الدين و تمام النعمة، ج 2، ص 520، ح 49؛ علامه مجلسی, بحارالانوار، ج 93، ص 184، ج 100، ص 182.
[5] . محمّد باقر مجلسی, بحارالانوار، ج 98، ص 328.
[6] . پيشين، ج 98، ص 231، ح 38: «در صدر روايت نوشته: و الظّاهِرُ اَنَّهُ مِنْ تأليف السيّد المُرتَضی...».
[7] . ر.ك: پيشين.
[8] . ر.ك: محمّد باقر مجلسی, بحارالانوار، ج 98، ص 328، ح 9.
آيا حضرت مهدي عجل الله فرجه داراي زن و فرزند است يا نه؟
از آن جايي که روايت صريح و روشني در اين باره در دست نيست، در بين دانشمندان شيعه سه ديدگاه متفاوت پديد آمده است. که هر يک برخاسته از پارهاي روايات است. اميد است با بحثهاي جدّيتر و فراگيرتر, پاسخي درخور و مطمئن ارائه گردد.
گمانههاي سه گانهاي که مطرح شده بدين قرار است:
1. ازدواج كرده و دارای فرزندانی نيز هست.[1]
2. ازدواج انجام گرفته، ولی اولاد ندارد.[2]
3. ازدواج نكرده است.
احتمال نخست
کساني که بر اين باورند اعتقاد دارند آن حضرت نه فقط ازدواج کرده که داراي فرزنداني نيز هست و آنان نيز فرزندانی دارند و...
ميرزا حسين طبرسي نوري از کساني است که بر اين مطلب پافشاري زيادي دارد. ايشان در نجم الثاقب با عنوان «دفع شبهه نبودن اولاد براي آن حضرت» آورده است: سيّدبن طاووس در اواخر کتاب «جمال الاسبوع»[3] گفته که: «من ي روايتي به سند متصل یافتم به اين که براي مهدي، گروهي از اولاد است که واليانند در اطراف شهرها که در درياست و ايشان دارايند غايت بزرگي و صفات نيکان را».[4]
در مراجعه به جمال الاسبوع خواهيم يافت که نه فقط سندي بر اين ادعا نياورده، بلکه مشخص نکرده اين سخن از چه کسي ذکر شده است. استناد به چنين سخني بر مطلبي به اين مهمي، جاي بسي شگفتي است.
کساني که بر ديدگاه نخست پاي ميفشارند، بر اين باورند که زن و فرزند داشتن حضرت با قواعد کلي روايات و ادعيه سازگار است.
ايشان بر اين باورند که احکام کلي شريعت محمّديصلی الله علیه و آله و سلم ايجاب ميکند که حضرت مهدي عجل الله فرجه نيز مانند ديگر پيشوايان معصوم علیهم السلام تشکيل خانواده داده، از سنّت جد بزرگوار خود پيروي کند.[5]
اما نکته قابل توجّه اين است که اين استحباب با مسئله بسيار مهمّي غيبت و فلسفة آن در تعارض است.
از ايشان ميپرسيم اهميت ازدواج که يک امر مستحب است بيشتر است يا امر بسيار مهم «امر به معروف ونهي از منکر»؟ به طور قطع پاسخ خواهد داد: امر به معروف مهمتر است. حال آيا امام عصر علیه السلام از اين همه منکري که رخ ميدهد خبر دارد يا خير؟ به طور حتم ميگويد: خبر دارد. پس چرا نهي از منکر نميکند؟ خواهد گفت: با مقام غيبت حضرت در تعارض است. حال اين پرسش پيش ميآيد که واجبي به اين مهمّي در تعارض با غيبت ترک ميشود، اما امر مستحب نه!
نه فقط امربه معروف، بلکه بسياري از شئونات امام است که به دلیل غيبت ايشان به صورت موقت ترک ميشود.
با اين که در روايت نبوي آمده است: «فمن رغب عن سنّتي فليس منّي»[6] اما معنای حدیث این است که با آن به مخالفت برخيزد و بر ما روشن است که هر کس به دليلهايي نتوانست ازدواج کند، به اين معنا نيست که با آن مخالف است.
هم چنين آنها بر اين باورند که پارهاي از روايات، شاهدي بر همسر و فرزنددار بودن آن حضرت است. مهمترين رواياتي را که در اين بخش ارائه مينمايند از اين قرار است:
1. يکي از نويسندگان معاصر در اين باره نوشته است: درباره همسر و يا همسران حضرت بقية الله علیه السلام فقط يک سر نخ وجود دارد و آن روايتي است که مرحوم «کفعمي» در مصباح نقل کرده است. بر اساس اين روايت: «همسر حضرت مهدي علیه السلام ، از نسل عبد العزي (پسر عبد المطلب) ميباشد».
آنگاه گويي با قاطعيّت تمام همسردار بودن آن حضرت ثابت شده، در پی اثبات فرزندان ميرود و مينويسد: اما درباره اولاد آن حضرت، رواياتي هست که وجود آنها را به روشني اثبات ميکند. [7]
اما ادلهاي که بر فرزندداربودن آن حضرت بيان شده، همراه با نقد آنها بدين قرار است:
1. شيخ طوسي از مفضل بن عمر نقل کرده که امام صادق علیه السلام فرمود: «براي صاحب اين امر دو غيبت است که يکي از آنها به اندازهاي طولاني ميشود که برخي از مردم گويند: از دنيا رفته، برخي گويند: کشته شده و برخي گويند: آمده و رفته؛ جز تعداد اندکي از شيعيان بر باور خود استوار نمانند، و کسي از اقامتگاه او آگاه نميشود، ازفرزندانش و نه از غير او؛ به جز کسي که متصدي امور اوست».[8]
برخي از اين روايت استفاده کردهاند که آن حضرت در دوران غيبت داراي فرزند است، چرا که اگر فرزند نداشت اين روايت بي معنا ميشد.
نقد و بررسي کوتاه:
نعماني همين روايت را نقل کرده،ولی به جاي«من ولده» «من ولي»[9] آورده است. با توجه به اين که کتاب «الغيبه» نعماني به مراتب بر «کتاب الغيبه» شيخ طوسي مقدم بوده و بخشي از سند هر دو کتاب، مشترک است و نيز بين کلمه «ولي» و «ولد» از نگاه نوشتار نزديکي وجود دارد، احتمال تصحيف بسيار قوي است. بنابراين استدلال به اين روايت بي اعتبار خواهد شد.
آيت الله صافي گلپايگاني، يکي از مراجع تقليد معاصر، پس از ذکر هر دو روايت مينويسد: «با وجود اين اختلاف، استناد به نقل «غيبت شيخ» اطمينان بخش نيست؛ بلکه نقل «غيبت نعماني» از برخي جهات، مانند علوّ سند و لفظ حديث، معتبرتر به نظر ميرسد.»[10]
2.روايت جزيرة خضراء که سخن از فرزندان حضرت در جزيرهاي دوردست دارد.[11]
3. علامه مجلسي ميگويد: مؤلف کتاب مزار کبير به اسناد خود از ابو بصير ولیشان از امام صادق علیه السلام نقل کرده که آن حضرت فرمود: «گويا مي بينم فرودآمدن قائم را در مسجد سهله با اهل و عيالش».[12]
اگرچه اين روايت براي آن حضرت، همسر و فرزند اثبات کرده، هيچ دلالتي ندارد که در دوران غيبت نيز داراي زن و فرزند است، چرا که احتمال دارد اين زن و فرزند پس از ظهور براي ايشان حاصل آيد.
البته به روايات ديگري نيز استدلال شده که به نظر ميرسد آن چه ذکر شد از اهميت بيشتري برخوردار بوده و آنها هم ( همانطور که ملاحظه شد) قابليت استدلال بر اين موضوع را ندارند.
افزون بر روايات، به برخي از دعاها و زيارتنامهها نيز استدلال شده که در آنها نيز استدلال، ناتمام است، زيرا استناد قطعي آنها به معصوم علیه السلام مورد ترديد است.
آيتالله صافي گلپايگاني، درباره برخي از آن چه به عنوان دليل قائلين به زن و فرزندداربودن حضرت آمده است، مينويسد: «بعضي از روايات، مثل خبر «کمال الدين انباري» و خبر «زين الدين مازندراني» از جهت غرابت و ضعف ظاهري که در متن آنهاست، قابل استناد نميباشد، و بعضي ديگر، هم چون فقرات برخي از «ادعيه و زيارات» نيز صراحت ندارد، و قابل حمل بر عصر ظهور مي باشد.»[13]
احتمال دوم
عدهاي به دليل مواجهه با اشکالاتي که بر زن و فرزندداشتن حضرت ذکر شده، گمانه وسطي را برگزيدهاند؛ به اين بيان که حضرت به دلیل عمل به سنّت پيامبر ازدواج کرده، ولي به دلیل مصون ماندن از مشکلات فرزندداشتن، داراي فرزند نيست.
غافل از اين که اشکالات فرزندداشتن حضرت، درباره همسرحضرت هم چنان باقي خواهدماند، زیرا که اگر قرار باشد، آن حضرت شخصی را به عنوان همسر برگزيند، يا بايد بگوييم كه عمر او نيز مانند عمر حضرت طولانی است ـ كه بر اين امر دليلی نداريم ـ يا اين كه بگوييم مدتی با آن حضرت زندگی كرده و از دنيا رفته است. در اين صورت، حضرت به سنت ازدواج عمل كرده و پس از آن، تنها و بدون زن و فرزند زندگی را ادامه میدهد.
احتمال سوم
به طور اساسی، همسراختيارکردن براي حضرت مهدي علیه السلام با فلسفة غيبت در تعارض است، و بسيار بعيد است آن حضرت ازدواج کرده باشد.
اگر چه وقتي ادله قائلين به اثبات زن و فرزند داشتن حضرت، ناکافي دانسته شد، نيازي به آوردن دليل بر زن وفرزند نداشتن نخواهد بود؛ لکن کساني که احتمال سوم را مطرح کرده اند به ادله اي نيز تمسک کردهاند؛ مانند:
1. مسعودي در «اثبات الوصية» نقل کرده: «در محضر امام رضا علیه السلام ، عليبن حمزه، ابن سراج و ابن ابي سعيد مکاوي وارد شدند. عليبن ابي حمزه آغاز به سخن کرده، گفت: براي ما از پدرانتان نقل شده که تمام وظایف امام پس از رحلت، به امامي مانند او منتقل ميشود.
امام رضا علیه السلام به او فرمود: خبر بده مرا از حسين بن علي علیهما السلام امام بود يا نه؟ گفت: امام بود. حضرت فرمود: پس چه کسي جانشين او شد؟ عرض کرد: عليبن حسين علیهما السلام.اين پرسش و پاسخ ادامه يافت تا اين که ابن ابي حمزه گفت: «إنا روينا أن الإمام لا يمضی حتی يری عقبه»؛ براي ما روايت شده که امام درنخواهد گذشت تا اين که جانشين و نسل خود را ببيند. امام رضا علیه السلام فرمود: «أما رويتم في هذا الحديث غير هذا»؛ آيا در اين روايت بيش از چيزي براي شما گفته نشده؟ گفت: نه. حضرت فرمود: « بلی و الله لقد رويتم فيه إلا القائم...»؛ بله، به خدا سوگند برايتان روايت شده "مگر قائم" .... ابي حمزه (با حالتي شبيه اعتراض) گفت: اين قسمت در حديث است؟!
امام رضا علیه السلام فرمود: «ويلك كيف اجترأت علي بشيء تدع بعضه»؛ «واي بر تو چگونه جرئت کردي به چيزي که بخشي از آن را ناديده گرفتهاي، بر من احتجاج کني.[14]»
افزون بر مسعودي، کشي در رجال خود[15] و شيخ طوسي در «اختيار معرفة الرجال»[16] نيز اين روايت را با اندکی تفاوت آوردهاند.
روشن است که اين روايت، نه فقط داشتن فرزند براي حضرت مهدي علیه السلام را در دوران غيبت منتفي ميداند، بلکه در تمامي عمر آن حضرت چنين ميداند.
2. شيخ طوسي در کتاب الغيبه، نزديک به همين مضمون را در روايتي ديگر آورده است:
«حسنبن علي خزاز گفت: عليبن ابي حمزه وارد بر امام رضا علیه السلام شد. پرسيد: آيا شما امام هستي؟ حضرت فرمود: آري. عليبن ابي حمزه گفت: از پدربزرگ شما جعفربن محمّد شنيدم که: امامي نيست مگر اين که فرزندي دارد. امام فرمود: آيا فراموش کردي يا خود را به فراموشي زدي؟ اين چنين که گفتي نفرمود، بلکه ايشان فرمود: «امامي نيست مگر اين که فرزندي داشته باشد مگر امامي که حسينبن علي براي او خارج مي شود(رجعت ميکند). پس همانا او فرزندي نخواهد داشت. عليبن ابي حمزه گفت: راست فرمودي. اين چنين فرمود جد بزرگوار شما.[17]»
3. رواياتی که حضرت خضر را كسی معرفی كرده كه وحشت تنهايی حضرت مهدی علیه السلام را در دوران غيبت، برطرف میسازد و حال اگر آن حضرت زن و فرزند داشت، نيازی به ملازم و همراه نبود.
امامرضا علیه السلام فرمود: «خضر علیه السلام از آب حيات نوشيد و او زنده است... خداوند به واسطه او، تنهايی قائم ما را در دوران غيبتش به انس تبديل كند و غربت و تنهايیاش را با وصلت او مرتفع سازد».[18]
4.در روايات فراوانی از آن حضرت با القاب فريد (تك) و وحيد(يگانه) ياد شده است و اين با زن و فرزندداشتن منافات دارد.[19]
5. دستهای از روايات، همراهان حضرت را در دوران غيبت، فقط سی تن از ياران خاص ایشان ذكر كرده است، و سخنی از همراهی زن و فرزند ايشان با وی نکرده است.
امام صادق علیه السلام در اين باره فرمود: «صاحب اين امر از غيبتی ناگزير است و در غيبت خود ناچار از گوشهگيری و كناره جويی از ديگران است و طيبه (مدينه)، خوش منزلی است و با وجود سی تن (به همراهی سی نفر) در آن جا وحشت و ترسی نيست».[20]
علامه محمّد تقي شوشتري درباره فرزنددار بودن امام زمان عجل الله فرجه نوشته است: «بايد گفت: در هيچ خبري وارد نشده است که آن حضرت، پيش از ظهور فرزند داشته باشد، و در خصوص فرزنددار شدن آن امام، پس از ظهور هم اختلاف است».[21]
بنابراين به نظر ميرسد، ادله کساني که براي آن حضرت اثبات زن و فرزند ميکنند ناتمام است، و خداوند آگاهتر است.
[1] . ميرزا حسين طبرسي نوري، نجم الثاقب، ص402.
[2] . سيّد محمّد صدر، تاريخ الغيبة الکبري، مقدمه، ص23.
[3] . سيّد بن طاوس، جمال الاسبوع، ص512.
[4] . ميرزا حسين طبرسي نوري، نجم الثاقب، ص402.
[5] . ر.ک: نجم الثاقب، ص402. [6] . محمّد باقر مجلسی, بحار الانوار, ج100,ص220.
[7] . ناجي نجار، جزيره خضراء، وتحقيقي پيرامون مثلث برمودا، ترجمه: علي اکبر مهدي پور، ص38.
[8] . «إِنَّ لِصَاحِبِ هَذَا الْأَمْرِ غَيْبَتَيْنِ إِحْدَاهُمَا تَطُولُ حَتَّی يَقُولَ بَعْضُهُمْ مَاتَ وَ يَقُولَ بَعْضُهُمْ قُتِلَ وَ يَقُولَ بَعْضُهُمْ ذَهَبَ حَتَّی لَا يَبْقَی عَلَی أَمْرِهِ مِنْ أَصْحَابِهِ إِلَّا نَفَرٌ يَسِيرٌ لَا يَطَّلِعُ عَلَی مَوْضِعِهِ أَحَدٌ مِنْ وُلْدِهِ وَ لَا غَيْرِهِ إِلَّا الْمَوْلَی الَّذِي يَلِي أَمْرَهُ»؛ شيخ طوسي، کتاب الغيبة، ص161.
[9] . نعماني، الغيبة, ص 172.
[10] . لطف الله صافي گلپايگاني، پاسخ ده پرسش، ص54.
[11] . به صورت مفصل در بارة افسانه بودن آن پرداخته شده است.
[12] . «كَأَنِّي أَرَی نُزُولَ الْقَائِمِ فِي مَسْجِدِ السَّهْلَةِ بِأَهْلِهِ وَ عِيَالِهِ»؛ محمّد باقر مجلسي، بحارالأنوار، ج52، ص381، باب 27.
[13] . لطف الله صافي گلپايگاني، پاسخ ده پرسش، ص54 ـ 55.
[14] . ابوالحسن علي بن حسين مسعودي، اثبات الوصية للامام علي بن ابيطالب علیه السلام ، ص 208.
[15] . محمّد بن عمر کشي، رجال كشي، ص 465.
[16] . شيخ طوسي، اختيار معرفة الرجال، ج2، ص764.
[17] . «لَا يَكُونُ الْإِمَامُ إِلَّا وَ لَهُ عَقِبٌ إِلَّا الْإِمَامُ الَّذِي يَخْرُجُ عَلَيْهِ الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ علیه السلام فَإِنَّهُ لَا عَقِبَ لَهُ»؛ شيخ طوسي، کتاب الغيبة، ص224.
[18] . «إِنَّ الْخَضِرَ شَرِبَ مِنْ مَاءِ الْحَيَاةِ فَهُوَ حَيٌّ لَا يَمُوتُ ... وَ سَيُؤْنِسُ اللَّهُ بِهِ وَحْشَةَ قَائِمِنَا علیه السلام فِي غَيْبَتِهِ وَ يَصِلُ بِهِ وَحْدَتَهُ»؛ شيخ صدوق, كمال الدين و تمام النعمة، ج 2، ص 385، ح 1.
[19] . پيشين، باب 26، ح 13.
[20] . «لابُدَّ لِصاحِبِ هَذَا الاَمْرِ مِنْ غَيْبَةٍ وَلابُدَّ لَهُ فى غَيبَتِهِ مِنْ عُزلَةٍ و نِعمَ المَنزِلُ طَيْبَةُ وَ ما بِثَلاثِينَ مِنْ وَحْشَةٍ»؛ شيخ کليني، الكافی، ج 1، ص 340، ح 16؛ شيخ طوسی, كتاب الغيبة، ص 162؛ محمّد بن ابراهيم نعمانی, الغيبة، ص 188.
[21] . جزيره خضراء افسانه يا واقعيت؟، ص226، به نقل از: الاخبار الدخيلة، ج2، ص72.مهدي عجل الله فرجه مانند ديگر انسانها نياز به محل زندگي دارد. لطفاً دربارة محل زندگي آن حضرت در دوران غيبت توضيح دهيد!
ای نسيم سحر آرامگه يار کجاست؟ منزل آن مه عاشق کش عيّار کجاست؟
در گوشهای از جهان، غريبی است غمناک، از رنج جانگزای تنهايي! غريبی، ايستاده در انتظار، بر بلندايي به طول تاريخی چندصدساله.
امّا کدامين خاک، بوسه بر قدمهای او می زند؟ پرسشی است بی پاسخ. چه اين که پنهان زيستي حضرت، نه فقط چگونگي زندگي او را در هالهاي از اسرار فروبرده که بسياري از موضوعات مربوط به حيات آن حضرت را نيز جزو امور پنهان نظام هستي قرار داده است.
از اين رو يکي از مهمترين اين امور پنهان، محل زندگي آن حضرت در طول غيبت ايشان است که بسياري علاقهمندند بدانند آن غريب غم زدة پنهان، در کدامين بخش از اين کرة خاکي به گذران عمر ميپردازد؛ به بيان ديگر، کدامين قسمت از زمين افتخار اين منزلت را دارد؟
صدها سال است که ميليونها انسان واله و شيفته در هر پگاه آدينه، سخن به ندبه ميگشايند و اينگونه مي سرايند: «اي کاش ميدانستم در چه جايي منزل گرفتهاي و چه سرزميني و مکاني تو را دربرگرفته است! آيا در کوه رضوايي و يا جاي ديگري و يا در ذي طوي هستي؟ دشوار است بر من که مردمان را ببينم و تو ديده نشوي!».[1]
حال براي روشن شدن اين موضوع، پاي به گلستان کلام معصومين علیهم السلام ميگشاييم و با سيري در کلام نوراني ايشان از آن انفاس قدسي براي حل اين معما، استمداد ميطلبيم.
با يک نگاه کلّي در اين بوستان پرطراوت، به روايتهايي در اين موضوع برخواهيم خورد. که محل زندگي حضرت مهدي علیه السلام را در دوران غيبت، بيان کرده است.
اين روايات را میتوان دربارة دو دورة غيبت، توضيح داد:
1. دوران غيبت صغرا (329ـ 260هـ. ق)
غيبت صغرا عبارت است از دوران پنهان زيستي کوتاه مدت حضرت مهدي عجل الله فرجه که طبق ديدگاه مشهور با شهادت امام عسکري علیه السلام (260ق) آغاز شده و با رحلت چهارمين نایب خاص آن بزرگوار (329ق) به پايان رسيده است که در مجموع، نزديك هفتادسال ميشود.
اگر چه به روشني محل زندگي آن حضرت در اين دوران مشخص نيست، از برخي روايات و قرينهها به دست ميآيد که اين مدت را حضرت به طور عمده در دو منطقه سپري کردهاند: يکي منطقه عراق و ديگر مدينه منوره.
حكيمان و فيلسوفان گفتهاند: بهترين دليل بر امكان هر چيزی، واقع شدن آن چيز است. همين كه طول عمر، در ميان پيشينيان روی داده و تاريخ، افراد زيادی را به ما نشان میدهد كه عمری طولانی داشتهاند، خود دليل روشنی است بر اين كه طول عمر از ديدگاه عقل، امری ممكن است. خواجه نصير طوسی، در اين باره گفته است: «طول عمر، در غير مهدی عجل الله فرجه اتفاق افتاده و محقق شده است؛ چون چنين است، بعيدشمردن طول عمر درباره مهدی عجل الله فرجه جهل محض است».[8]
مرحوم مظفر، طول عمر حضرت را از نگاه فراطبيعی اين گونه تفسير کرده: «بقای حضرت مهدی عجل الله فرجه در اين مدت طولانی، معجزه و امری فوق طبيعی است. البته اين بالاتر از آن نيست که حضرت در روز شهادت پدرش در پنج سالگی به امامت مردم رسيد و نيز بالاتر از معجزة حضرت عيسی نيست که در ميان گهواره سخن گفت و در آن روز به نبوت مبعوث گرديد.»
سپس آن مرحوم به امکان طول عمر اشاره کرده که زندگی بيش از عمر طبيعی از نظر علم پزشکی محال نيست، و در پايان نيز به مواردی که انسانها عمری بسيار طولانی داشتهاند، اشاره کرده است.[9]
يکی از دانشمندان معاصر نيز درباره طول عمر آن حضرت مینويسد: «بررسی علمی و بحث طول عمر، در حقيقت بستگی دارد به نوع تفسيری که علم فيزيولوژی از «پير و فرسودگی» دارد. اين قانون که: «پيری و فرسودگی» زاييدة يک قانون طبيعی حاکم بر بافتهای پيکرة انسانی است، و ضروری است که بدن پس از رسيدن به مرحلة پايانی رشد، کم کم فرسوده شده، برای ادامة زندگی، کارآيي کمتری داشته باشد، تا آن گاه که در لحظهای معيّن از کار بيفتد، آيا حتی در باره بدنی هم که از هر گونه تأثير خارجی در کنارمانده صادق است؟ يا اين که فرسودگی و کاهشي که در کارآيي بافت و نسوج مجموعة بدن به چشم می خورد، نتيجة نبرد با عوامل بيرونی ـ مانند ميکروب ها و سموم ـ است که به بدن انسان راه میيابد؟
اين پرسشی است که دانش امروز، از خود میکند و در راه پاسخ دادن به آن هم میکوشد. در محدودة برداشتهای علمی معاصر، به اين پرسشها، پاسخهای گوناگونی داده شده است: اگر پيری، فرسودگی و ناتوانی، نتيجة مبارزة جسم با عوامل بيرونی معيّن، و تأثیرپذيری از آنها باشد، از جنبة نظری امکان دارد که بافتهای تشکيل دهندة بدن انسان را از عوامل معيّن و مؤثر در آن، بر کنار داشت تا زندگی آدمی طولانی شود.اما اگر از ديدگاه ديگر به بررسی بپردازيم، به اين نتيجه میرسيم که پيری يک قانون طبيعی است و هر بافت و اندام زندهای، در درون خود، عامل نيستی حتمی خود را نهفته دارد که در اثر مرور زمان، موجود زنده را خواه ناخواه به مرحلة فرسودگی و مرگ میرساند. ولی نگريستن از اين ديدگاه هم مستلزم آن نيست که هيچگونه انعطافی در اين قانون طبيعی راه نيابد. بلکه اگر هم چنين قانونی مسلّم انگاشته شود، تازه قانون انعطافپذيری است، زيرا هم ما، در زندگی معمولیمان میبينيم، و هم دانشمندان در آزمايشگاههای علمیشان مشاهده میکنند که پيری پديدةایی فيزيولوزيکی است و ربطی به «زمان» ندارد. گاهی زود فرا میرسد و گاهی با فاصلة زمانی بيشتری آشکار میگردد. تا آن جا که برخی از سالمندان را میبينيم که نشانههای پيری بر اعضاي آنان ظاهر نشده و از نرمی و تازگی برخوردارند. پزشکان و متخصصان نيز بر انعطافپذيری اين قانون تصريح دارند؛ حتی بعضی از دانشمندان توانستهاند در عمل، از انعطاف پذيری اين قانون که طبيعی و ضروری تلقی شده، بهره گيرند، و زندگی پارهای از حيوانات را از صدها برابر عمر طبيعی آنها بيشتر کنند.
افزون بر دليلهای ياد شده، راه ديگری نيز برای اين كه يك انسان بتواند عمر طولانی داشته باشد، وجود دارد. اين راه، همان راه اعجاز و قدرت خداوند است.
يکي از دانشمندان معاصر شيعه پس از بيان دليلهاي ارزنده درباره طول عمر، به اعجاز طول عمر حضرت مهدی عجل الله فرجه اشاره کرده، مینويسد: «تا کنون دريافتيم که زندگانی طولانی از ديدگاه دانش، شدنی است. حال، استدلال های پيشين را ناديده میگيريم و فکر ميکنيم که از ديدگاه علمی، مسئلة طول عمر،غيرممکن جلوه کند و پيری و فرسودگی، قانونی قاطع باشد که بشر، نه امروز و نه در مسير دراز فردايش، توانايي چيرگی بر اين قانون را پيدا نکند. از اين فرض آيا جز اين که نتيجه بگيريم، عمر چندين صدساله، مانند عمر حضرت نوح و حضرت مهدی علیهما السلام امری ناهم اهنگ با قوانين طبيعی است ـ که دانش با ابزارها و آزمايش ها و استقرا به اثبات رسانده ـ بازدة ديگری عايدمان میشود؟ در چنين صورتی، پديده طول عمر، معجزهای به حساب ميآيد که يک قانون طبيعی را، در حالتی معيّن، از تأثير انداخته تا زندگانی فردی را که پاسدار پيامهای آسمانی است از خطر نابودی حفظ کند. [10]»
آن گاه ايشان در ادامه مینويسد: «اين معجزه در باور مسلمانان ـ که ازگفتار صريح قرآن و سنّت پيامبرصلی الله علیه و آله و سلم مايه میگيردـ نه در نوع خود اسنثنايي است و نه شگفتانگيز، زيرا قانون پيری و فرسودگی، قاطعيتی بيشتر از قانون «انتقال حرارت از جسم گرمتر به جسم سردتر و تساوی نهايي حرارت آنها» ندارد. در حالی که اين قانون، برای نگاه داری زندگی ابراهيم علیه السلام از تأثير افتاد. در آن هنگام که ابراهيم علیه السلام را در آتش افکندند، يگانه راه جلوگيری از نابودیاش، ازکارافتادن اين قانون بود. پس به آتش گفته شد «بر ابراهيم خنک و سلامت شو!» و او همانگونه که سالم در آتش افتاده بود، به سلامت از آن بيرون آمد و آسیبی به او نرسيد.
جز اين، بسياری ديگر از قوانين« طبيعی، برای پشتيبانی از پيامبران و حجتهای خدا بر زمين، به حالت تعطيل در آمده است:
دريا برای حضرت موسی علیه السلام شکافته شد. کار بر روميان مشتبه گرديد و پنداشتند که حضرت عيسی علیه السلام را دست گير کردهاند؛ در حالی که او را دست گير نکرده بودند. حضرت محمّدصلی الله علیه و آله و سلم از خانه خويش که در محاصره انبوه قريشيان بود و آنان ساعتها، در کمين او بودند تا بر وی بتازند، بيرون رفت و کسی او را نديد. زيرا خداوند میخواست تا پيامبرش را از چشمهای آنان پوشيده دارد.
هر يک از اين موارد، نشان دهندة ازکارماندنِ يکی از قوانين طبيعی است تا فردی که حکمت خداوندی، نگه داری او را بايسته میشمرد، پشتيبانی شود. اکنون کجای اين مسئله اشکال دارد که قانون پيری و فرسودگی نيز يکی از اين نمونهها باشد؟[11]
به بيان ديگر, طول عمر حضرت مهدی عجل الله فرجه ، يکی ديگر از نشانههای قدرت پروردگار است. که پيش از آن، مانند آن فراوان ديده شده است. يا ما بايد منکر اين همه اتفاقات و رخدادهای خارق العاده در زندگی پيامبران و امامان باشيم، و يا اين که طول عمر امام مهدی علیه السلام را (اگر يک ميليون سال هم طول بکشد) بايد قبول کنیم، چون همة اين آيات از يک منبع و مبدأ سرچشمه گرفته و در راستای يک و هدف صورت گرفته و ادامه و تکميل يکديگر است. پيام و هدف اين قدرتنماييهای شفاف و آشکار خداوند، باور به حضرت مهدی عجل الله فرجه با تمام ضوابط، اصول و فروع آن و پاسخ منطقی به پرسشها و شبه ها میباشد.
رخدادها و اعجازهای خارق العادهای مانند: قصه خلقت حضرت آدم علیه السلام ، داستان غريب زندگی نوح نبي و کشتی نجات، حکايت يونس پيامبر در شکم ماهی، آوردن تخت بلقيس به دستگاه سليمان نبی، آوردن شتر بچهای برای صالح پيامبر از ميان کوه و سنگ، ولادت موسی علیه السلام و هدايت و راهنمايي مادرش در حفظ او از مأموران حکومت، اژدها شدن چوب دستی حضرت موسی علیه السلام و بلعيدن اسباب ساحران فرعون، سالم ماندن موسی علیه السلام و غرق شدن فرعون، سرد و گلستان شدن انبوهی از آتش برای ابراهيم علیه السلام , تولد اسماعيل برای ابراهيم پيامبر در سنين پيری، نبريدن کارد، سر اسماعيل را در هنگام آزمايش، ولادت خارق العاده حضرت عيسی علیه السلام که از مادری باکره و بدون شوهر، پاک و مقدس به دنيا آمد، تولد يحيي برای زکريای پيامبر در سنين پيری از زنی نازا، سخن گفتن عيسی علیه السلام در گهواره، نبوّت عيسی در خردسالی، از گِل پرنده ساختن، نابينا را بينا نمودن، مرده را زنده ساختن، بيماران بی علاج را شفا دادن به واسطه عيسی علیه السلام و به اذن خداوند، قصه ی خارق العاده اصحاب کهف و خواب و زنده شدن آنها در غار، داستان زنده شدن عزير پيامبر، نجات يوسف پيامبر در کودکی از چاه و او را به پادشاهی رساندن و پس از چهل سال انتظار به يعقوب پيامبر برگرداندن، داستان شگفتیآور ذوالقرنين، امّی و درس نخواندن محمّدصلی الله علیه و آله و سلم و آوردن قرآن عظيم، به معراج رفتن پيامبر اسلام، و دهها و بلکه صدها از اين نمونه ها که همگی در منابع معتبر دينی و تاريخی ثبت و ضبط و انتشار يافته است.
بی گمان رخدادهای يادشده، يک امر و اصل مسلّم بنيادی و از ناموس ويژة پروردگار است، و پروردگاری که اين همه اعجازهای بزرگ آفريده، نگهداری حضرت مهدی عجل الله فرجه تا روزی که خودش مصلحت بداند، از پلک چشم بر هم نهادن هم آسانتر است. آری، حضرت مهدی عجل الله فرجه با قدرت الهي زنده است و در ميان مردم، به حيات خود ادامه میدهد.
[1] . عنكبوت (29)، آيه 14.
[2] . كمالالدين و تمام النعمة، ج 1، ص 322، ح 4.
[3] . نساء (4)، آيه 157 ـ 159. [4] . ر.ك: كهف (18)، آيه 65.
[5] . ر.ك: احمدبن حنبل، مسند، ج 4، ص 444؛ بخاری, صحيح، ج 9، ص 133.
[6] . شيخ طوسی, كتاب الغيبة، ص 114.
[7] . ابو عبد الله محمّد كنجي شافعي، البيان في اخبار صاحب الزمان، تحقيق: مهدي حمد الفتلاوي، ص 97.
[8] . ر.ك: محمّد رضا حکيمی, خورشيد مغرب، ص 214.
[9] . محمّدرضا مظفر، عقايد الاماميه، ترجمه عليرضا مسجد جامعي, ص118.
[10] . سيّد محمّد باقر صدر, جست و جو و گفت و گو پيرامون امام مهدی علیه السلام , ص19ـ 21.
[11] . پيشين, ص28ـ29.
خر الدين طريحی, مجمعالبحرين،انتظار فرج به چه معناست؟ و جايگاه آن در فرهنگ شيعه کجاست و ويژگیهای آن کدامند؟
«انتظار»، در لغت به معنای چشم داشت و چشم به راه بودن است.[1] در اصطلاح مهدويّت به معنای چشم به راه آمدن واپسين ذخيره الهي و برپايي حکومت عدل و قسط در سراسر گيتی آمده است.
به بيان ديگر: «انتظار، كيفيتي روحي است كه موجب به وجودآمدن حالت آمادگي (انسانها) براي آن چه انتظار دارند، ميشود و ضد آن يأس و نااميدي است. هر چه انتظار بيشتر باشد و هر چه شعلة آن فروزانتر و پرفروغتر باشد، تحرک و پويايي او و در نتيجه آمادگي نيز بيشتر خواهد بود.
آيا نميبيني اگر مسافري در راه داشته باشي و چشم به راه آمدن او باشي، هر چه زمان رسيدن نزديك شود، آمادگي براي آمدنش فزوني مييابد...».[2]
البته در خاستگاه اين حالت، ديدگاه های متفاوتی مطرح شده است. يکی از نويسندگان معاصر با بيان اين که برخی دوست دارند حالت انتظار را يك مسئله روانی ناشی از حرمان، در اقشار محروم جامعه وتاريخ تفسير كنند وحالت فرار ـ از واقعيت گران بار مشقّتها ـ به سوی تصور آيندهای كه محرومان در آن بتوانند تمام حقوق از دست رفته وسيادتشان را بازپس گيرند، نوشته است:«اين گمانه، نوعی خيالبافی يا نوعی گريز از دامن واقعيت به آغوش تخيّل است.»
ايشان پس از اين در ديدگاه ياد شده مناقشه نموده، مینويسد: «بیگمان، هنگامی كه در پيشينه تاريخی مسئله، نظر كنيم وگستره وسيع نفوذ آن را در عقايد دينی معروف تاريخ انسان بنگريم، چنين توجيهی برای مسئله انتظار كاملاً غيرعلمی و بیپايه خواهد بود. مسئله انتظار از محدودة دين فراتر رفته ومذاهب وروي كردهای غيردينی نظير ماركسيسم را نيز شامل شده است. چنان كه برتراند راسل ميگويد: «انتظار، تنها به اديان تعلّق ندارد، بلكه مكاتب ومذاهب نيز ظهور نجاتبخشی كه عدل را بگستراند وعدالت را تحقق بخشد، انتظار میكشند».[3]
امّا «فَرَج» به معنای گشايش است؛ گشايشی که اميد اميدواران است و به يقين تحقق پذير است و نااميدی در آن راه ندارد، و ممکن است که طول بکشد؛ طول کشيدنِ تحقّقِ مطلوب، از لوازم اميدهای بزرگ است. اميدهای کوچک به زودی تحقق می پذيرند و اميد، هرچه بزرگتر باشد، تحقق آن ديرتر و طولانی تر است. به خصوص اگر بزرگترين اميدها باشد که آن، گشايش برای همة خلق و سيادت عدل و داد برای هميشه، در جهان است.[4]
امّا احاديث انتظار حضرت مهدی عجل الله فرجه نزد شيعه اماميه، فراوان است كه دستهای از آنها از طرق صحيح به ما رسيده است.
فصل دو. انواع انتظار
در رواياتي كه سخن از انتظار گفتهاند، به دو دسته روايت بر میخوريم:
1. روايتهايي که سخن از انتظار فرج وگشايش به معنای عام وكلي به ميان آورده است؛ در اين معنا، آموزههای دينی برآن است تا افزون بر بيان فضيلت «گشايش عمومي» و اميد به آينده، يأس و ناميدی را نيز مورد نکوهش قرار داده، از ورود آن به جوامع بشری جلوگيری کند.
اهتمام آموزههای اسلامی، در بيان معنای عام انتظار و اميد تا بدان حد بوده که گاهي از آن به عبادت ياد کرده[5] و گاهي از آن به برترين عبادات.[6] گاهي پا را از همه آن چه گفته شد، فراتر نهاده اند و از آن به برترين كارهاي امت پيامبرخاتمصلی الله علیه و آله و سلم ياد کرده اند[7] گاهي هم به آثار وضعی انتظار اشاره شده، خودِ انتظار فرج، نوعي فرج و گشايش معرفي گشته است.[8] سرانجام آن را، برترين جهاد امت اسلام، ياد کرده اند.[9]
و از سوی ديگر نااميدی از رحمت پروردگار، به شدت مورد مذمت و در شمار گناهان بزرگ به شمار آمده است.[10]
2. روايتهايي که درآن به انتظار به معنای خاص اشاره شده است؛ در اين روایت ها، انتظار به معنای چشم به راه بودن آيندهای با تمام ويژگیهای يک جامعه مورد رضايت خداونداست.
برخي از سخنان معصومين علیهم السلام در اين باره اين گونه است: امام باقر علیه السلام ـ آن گاه كه دين مرضي خداوند را تعريف ميكند ـ پس از شمردن اموري ميفرمايد: «... و تسليم به امر ما، و پرهيزکاری و فروتنی، و انتظار قائم ما...».[11]
امام صادق علیه السلام فرمود: «بر عهده شماست، به تسليم و رد امور به ما و انتظار امر ما و امرخودتان و فرج ما و فرج شما».[12]
از مجموعه سخنانی که نقل شده به دست می آيد که انتظار فرج ـ چه به معناي عام آن و چه به معناي خاصّ ـ در فرهنگ اسلام، به ويژه در آموزه های مکتب تشيّع، جايگاه والايي دارد.
البته از روايات انتظار ظهور حضرت مهدي عجل الله فرجه به دست ميآيد، كه این انتظار، تنها، راه نيست، بلكه خود نيز موضوعيّت دارد؛ بدان معنا كه اگر كسي در انتظار راستين به سربرد، تفاوتي ندارد كه به منتظَر خويش دست يابد، يا دست نيابد.
در اين باره شخصي از امام صادق علیه السلام پرسيد: چه ميفرماييد درباره كسي كه داراي ولايت پيشوايان است و انتظار ظهور حكومت حق را ميكشد و در اين حال از دنيا ميرود؟
حضرت در پاسخ فرمود: «او همانند كسي است كه با [رهبر اين انقلاب] حضرت قائم عجل الله فرجه در خمیه او باشد؛ سپس ـ كمي سكوت كرد و ـ فرمود: مانند كسي است كه با پيامبر اسلامصلی الله علیه و آله و سلم در «مبارزاتش» همراه بوده است».[13]
مژده ای دل که مسيحا نفسی می آيد
که ز انفاس خوشش بوی کسی مي آيد
از غم و درد مکن ناله و فرياد که دوش
زده ام فالی و فريادرسی می آيد
کس ندانست که منزلگه مقصود کجاست
اين قدر هست که بانگ جرسی می آيد
يکی از نويسندگان معاصر این موضوع را از منظری ديگر نگريسته، پس از نقل روايات مربوط به انتظار فرج، نوشته است: «فرج بردو قسم است: فرج شخصی و فرج عمومی؛ و فرج شخصی خود بر دو نوع تقسيم می شود:
الف) پاک شدن انسان از اخلاق زشت و و صفات پست و فرومايه، و در پی آن، رسيدن به کمال فطری و درجههای والای انسانی و اخلاق و منش الهي.
ب) فرجی که به ولی عصر عجل الله فرجه منسوب است: اين نوع از فرج شخصی، به نوبه خود، بر دو نوع است:
1. شناخت مقام نورانيّت امام علیه السلام که چيزی جز مقام ولايت الهي نيست، و اين معرفت را فقط در پی فرج شخصی (رسيدن به کمالات فطری و درونی)، می توان به دست آورد.
2. رسيدن به خدمت امام علیه السلام و درک زمان ظهور آن حضرت. معلوم است که اگر اين فرج حاصل شود، فرجی که رسيدن به کمال عالی انسانی است، نيز حاصل می شود، زيرا از بعضی روايات فهميده میشود، رسيدن به حضور امام علیه السلام در زمان ظهور آن حضرت، برای تمام افراد بشر يا لااقل برای برگزیدگان و وارستگان از غير حق، در رسيدن به کمالات انسانی و درجههای عالی، اثر بسيار و نقش جدّی دارد.
اما «فرج عمومی» عبارت است از، رها شدن جامعه از شرّ ستم و بيداد و رسيدن به عدل و داد و برپاشدن دولتی که در آن ، حق، عزيز و محترم و باطل، ذليل و پايمال گردد.
بعضی از دعاها و روايات و به ويژه دعاهايي که در ماه رمضان وارد شده است، درخواست فرج شخصی را به انسان الهام می کند و بعضی احادیث، به طلب فرج عمومی در زمان امامان علیهم السلام و در زمان غيبت مربوط است که برای آن پاداش بزرگی ذکرکردهاند.
روشن است که کسی که معتقد باشد، فرجی عمومی از ناحيه خداوند خواهد رسيد و مسلمانان از ستم و بيداد رهايي میيابند، و بر اين اعتقاد ثابت بماند و استقامت کند و آخرتش را به دنيا نفروشد، به دلیل اين انتظار، پاداش بزرگی خواهد داشت».[14]
با وجود روشنی معنای انتظار، تفسیرها و برداشتهای مختلفی از آن ارائه شده است. بخش عمدة اين برداشتها، مربوط به فهم دانشمندان و بخش ديگر، مربوط به برداشت عموم شيعيان از مسئله انتظار است.
دو برداشت از انتظار
دو برداشت اصلی و عمده، در اين زمينه، عبارت است از:
1. انتظار صحيح و سازنده؛ انتظار سازنده، تحرك بخش و تعهدآور، همان انتظار راستينی است كه روايات آن را «بافضيلتترين عبادت» ياد کرده اند.
مرحوم مظفر در گفتاری کوتاه و جامع، انتظار را اين گونه تفسير کرده است: «معنای انتظار، ظهور مصلح حقيقی و نجات بخش الهي حضرت مهدی عجل الله فرجه اين نيست که مسلمانان در وظايف دينی خود دست روی دست گذاشته و در آن چه بر آنها واجب است، مانند ياری حق، زنده کردن قوانين و دستورهای دينی، جهاد و امر به معروف و نهی از منکر فروگذاری کنند و به اين اميد که قائم آل محمّد بيايد و کارها را در درست کند، از آنها دست بردارند. هر مسلمان، موظف است که خود را به انجام دستورهای اسلام مکلف بداند، برای شناسايي دين از راه صحيح از هيچ کوششی فروگذاری نکند و به توانايي خود از امر به معروف و نهی از منکر دست نکشد، هم چنان که پيامبر بزرگوارصلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «همة شما رهبر يک ديگر و در راه اصلاح هم، مسئول هستيد».[15]
بر اين اساس، يک مسلمان نمیتواند به خاطر انتظار ظهور مهدی مصلح، از وظايف و قطعی خود دست بکشد يا کوتاه بيايد، زیرا انتظار به ظهور نه اسقاط تکليف میکند و نه مجوز به تأخيرانداختن عمل میدهد و سستی در وظايف دين و بيتفاوتی به آن به هيچ وجه جايز نيست.[16]»
کوتاه سخن اينکه: فرهنگ راستين انتظار بر سه رکن اساسی استوار است:
1. نارضايتی و يا قانع نبودن از وضع موجود؛
2. اميد داشتن به آينده بهتر؛
3. حرکت و تلاش برای گذر از وضع موجود و قرارگرفتن در وضع مطلوب.
2. انتظار غلط و ويرانگر؛ انتظار ويرانگر، فلج كننده و بازدارنده ـ كه در واقع نوعی «اباحی گری» است ـ که همواره مورد مذمت و سرزنش قرار گرفته است.
درباره برداشت دوم از انتظار، علامه مطهری مینويسد: «اين نوع انتظار، حاصل برداشتِ قشری از مردم، از مهدويّت، قيام و انقلاب مهدی موعود عجل الله فرجه است كه صرفاً ماهيت انفجاری دارد و فقط و فقط از گسترش و رواج ستمها، تبعيضها، اختناقها، حق كشیها و تباهیها ناشی می شود.
نوعی سامان يافتن است كه معلول پريشان شدن است. آنگاه كه حق و حقيقت طرف داری نداشته باشد، باطل، يكّهتازِ ميدان گردد و جز نيروي باطل نيرويی حكومت نكند و فرد صالحی در جهان يافت نشود، اين انفجار رخ میدهد و دست غيب برای نجات حقيقت ـ نه اهل حقيقت، زيرا حقيقت طرف داری ندارد ـ از آستين بيرون میآيد. بنابراين هر اصلاحی محكوم است، زيرا هر اصلاح يك نقطه روشن است و تا در صحنه اجتماع، نقطه روشنی هست دست غيب ظاهر نمیشود!
بر عكس، هر گناه، فساد، ستم، تبعيض، حق كشی و هر پليدی به حكم اينكه مقدمه صلاح كلی است و انفجار را قريب الوقوع میكند، روا است: [زيرا هدف، وسيلههای نامشروع را مشروع میكند]. پس بهترين كمك به تسريع در ظهور و بهترين شكل انتظار، ترويج و اشاعه فساد است!...
اين نوع برداشت از ظهور و قيام مهدی موعود عجل الله فرجه و اين نوع انتظار فرج ـ كه منجر به نوعی تعطيلی در حدود و مقررات اسلامی میشود و باید نوعی «اباحیگری» شمرده شود ـ به هيچ وجه با موازين اسلامی و قرآنی وفق نمیدهد.[17]» بنيانگذار نظام مقدس جمهوری اسلامی، در بيانی ارزش مند به برداشت های نادرست از انتظار اشاره کرده است: «...برداشتهايي که از انتظار فرج شده است، بعضیاش را من عرض میکنم. بعضیها انتظار فرج را به اين میدانند که در مسجد، در حسينيه، در منزل بنشينند و دعا کنند و فرج امام زمان ـ سلام الله عليه ـ را از خدا بخواهند. اينها مردم صالحی هستند که يک همچو اعتقادی دارند. بلکه بعضی از آنها را که من سابقاً میشناختم بسيار مرد صالحی بود، يک اسبی هم خريده بود, يک شمشيری هم داشت و منتظر حضرت صاحب ـ سلام الله عليه ـ بود. اينها به تکاليف شرعی خود عمل میکردند و نهی از منکر هم میکردند و امر به معروف هم میکردند، لکن همين، ديگر غير از اين کاری ازشان بر نمیآمد و فکر اين مهم که يک کاری بکنند، نبودند.
يک دسته ديگری بودند که انتظار فرج را می گفتند اين است که ما کاری نداشته باشيم به اين که بر جهان چه می گذرد، بر ملتها چه میگذرد، به اين چيزها ما کار نداشته باشيم، ما تکليف خودمان را عمل میکنيم، برای جلوگيری از اين امور هم خود حضرت بيايند انشاءالله، درست میکند، ديگر ما تکليفی نداريم. تکليف ما همين است که دعا کنيم ايشان بيايند و کاری به کار آن چه در دنيا میگذرد يا در مملکت خودمان ميگذرد، نداشته باشيم. اينها هم يک دستهای، مردم صالح بودند.
يک دستهای میگفتند که خوب، بايد عالم پر از معصيت بشود تا حضرت بيايد؛ ما بايد نهی از منکر نکنيم، امر به معروف هم نکنيم تا مردم هر کاری میخواهند بکنند، گناه زياد بشود که فرج نزديک بشود.
يک دستهای از اين بالاتر بودند، میگفتند: بايد دامن زد به گناهها، دعوت کرد مردم را به گناه تا دنيا پر از جور و ظلم بشود و حضرت ـ سلام الله عليه ـ تشريف بياورند. اين هم يک دستهای بودند که البته در بين اين دسته، منحرفهايي هم بودند، اشخاص سادهلوح هم بودند، منحرفهايي هم بودند که برای مقاصدی به اين دامن میزدند.
يک دسته ديگری بودند که میگفتند که هر حکومتی اگر در زمان غيبت محقق بشود، اين حکومت باطل است و برخلاف اسلام است. آنها مغرور بودند. آنهايي که بازي گر نبودند، مغرور بودند به بعض رواياتی که وارد شده است بر اين امر که هر عَلَمی بلند بشود قبل از ظهور حضرت، آن علم، علم باطل است. آنها خيال کرده بودند که نه، هر حکومتی باشد. در صورتی که آن روايات اشاره دارد که هر کس علم بلند کند با علم مهدی، به عنوان مهدويّت بلند کند، باطل است...».[18]
بدون شک منتظر راستين، برای چنان برنامه مهمی، هرگز نمیتواند نقش تماشاگر را داشته باشد؛ بلكه بايد از هم اكنون به طور حتم در صف ياران آن حضرت قرار گيرد، چرا كه ايمان به نتايج و عاقبت اين تحول بزرگ، هرگز به او اجازه نمیدهد كه در صف مخالفان باشد و قرارگرفتن در صف موافقان نيز محتاج به داشتن «اعمال پاك» و «روحی پاك تر» و برخورداری از «شهامت» و «آگاهی» كافی است.
سخن را در اين بخش با بيانی ارزش مند از دانشوری دلسوخته کامل میکنيم که فرمود: «... تو ای شخص الهي، كه امروز به اميد ديدار رهبر الهيات نشستهای و آه سوزان از درون شعلهورت بيرون میآوری، تو ای منتظر قدوم زمام دار عادل مطلق، كه در دل شبهای تاريك، با وجودِ پشتِ پردهای او، به راز و نياز میپردازی. او با توست، چرا تو با او نيستی؟! اگر میخواهی با او باشی، همين مزرعه و گلشن روی زمين را نظاره كن، اين جاست جايگاه شكفتن آن دسته گل ابديّت. آيا میدانی كه هوا و هوس پرستی تو، ستم كاری تو بر ديگران، بیاعتنايی تو به دستورات الهي، پايمال كردن اين مزرعه و گلشن است كه دسته گل خندان تو از همانجا سر برخواهد زد؟ هر بامداد كه از خواب شبانه برمیخيزی، دست به سوی آن خدای بزرگ كه در همه جا حاضر است بلند كن و بگو: الْلَّهُمَ اَرِنَا الطَّلْعَةَ الرَّشيدَةَ وَ الغُرَّةَ الْحَميدَةَ؛ بار پروردگارا، آن جمال دلربای باعظمت و آن سيمای محبوبت را به ما نشان بده! میگويی: از كجا بدانم كه محبوب ابدی من، چهره زيبای خود را به من نشان داده است؟ ... پاسخ اين سؤال را از كردار و گفتار روزانه خود بپرس؛ اگر ديدی گفتار و كردار تو مطابق دستورات الهي و وجدان پاك صورت میگيرد، بدان كه آن محبوب زيبای ابديّت، گام در نهان خانه دل تو گذاشته است و تو كسی هستی كه اگر امروز دولت آن رهبر عادل الهي فرا رسيد، شايسته زندگی در زير پرچم الهي آن يگانه پيشوای بشريت میباشی. آری، اينست اميد و انتظار ...[19]».
[1] . ر.ک: علی اکبر دهخدا, لغتنامه, کلمه انتظار.
[2] . ر.ک: محمّد تقي موسوي اصفهاني، مكيال المكارم، ترجمه: مهدي حائري قزويني، ج 2، ص 235.
[3] . محمد مهدی آصفی، «انتظار پویا»، فصلنامه انتظار، شماره 6.
[4] . ر.ک: سيد رضا صدر, راه مهدی علیه السلام , ص86.
[5] . رسول گرامي اسلام صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «اِنتِظارُ الفَرَجِ عِبَادَةٌ.» اربلی, كشفالغمة، ج 2، ص 101؛ شيخ طوسي, أمالي ، ص 405.
[6] . همان حضرت فرمود: «اَفضَلُ العِبادَةِ اِنتِظارُ الفَرَجِ.» شيخ صدوق, كمالالدين و تمام النعمة، ج 1، ص 287. هم چنين ر.ك: سنن الترمذي، ج 5، ص 565.
[7] . هم ايشان فرمود: «اَفْضَلُ اَعْمالِ اُمَّتِى اِنتظارُ الفَرَجِ مِنَ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ.»شيخ صدوق, عيون اخبارالرضا علیه السلام، ج 2، ص 36؛ شيخ صدوق, كمالالدين و تمام النعمة، ج 2، ص 644.
[8] . در اين باره امام سجّاد علیه السلام فرمود: «اِنتِظارُ الفَرَجِ مِنْ اَعظَمِ الفَرَجِ.» الاحتجاج، ج 2، ص 317؛ شيخ صدوق, كمالالدين و تمام النعمة، ج 1، ص 319.
[9] . رسول گرامي اسلام صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «اَفْضَلُ جِهادِ اُمَّتي اِنْتِظارُ الفَرَجِ»؛ حسن بن علی بن حسين بن شعبه حرانی, تحفالعقول، ص 37.
[10] . ر.ک: سوره يوسف(12), آيه 87.
[11] . «...وَالتَّسْلِيمُ لِاَمْرِنا وَالوَرَعُ وَالتَّواضُعُ وَاِنتِظارُ قائِمِنا...»؛ شيخ کلينی, كافي، ج 2، ص 23، ح 13.
[12] . «عَلَيْكُمْ بِالتَّسْليمِ وَالرَّدِّ اِلينا وَاِنْتظارِ اَمْرِنا وَامْرِكُمْ وَفَرَجِنا وَفَرَجِكُم»؛ رجال كشي، ص 138.
[13] . «هُوَ بِمَنزِلَةِ مَنْ كانَ مَعَ القائِمِ فِى فُسطاطِهِ ـ ثُمَ سَكَتَ هَنيئةً ـ ثُمَ قالَ: هُوَ كَمَنْ كانَ مَعَ رُسولِ اللّه»؛ برقی, محاسن، ج 1، ص 173؛ محمّد باقر مجلسی, بحارالانوار، ج 52، ص 125.
[14] . علی سعادت پرور, ظهور نور, ص 82 ـ 81..
[15] . «کلکم راع و کلکم مسئول عن رعيته»؛ صحيح مسلم , ج3, ص20؛ صحيح بخاری, ج2, ص18.
[16] . محمّد رضا مظفر، عقايد الاماميه، ترجمه: عليرضا مسجد جامعي, ص118.
[17] . مرتضی مطهری, قيام و انقلاب مهدی علیه السلام , ص 54, (با تصرّف).
[18] . امام خمينی(ره), صحيفه نور, ج21, 14 فروردين 1367.
[19] . محمّد تقی جعفری, شرح نهج البلاغه, ص290.
ج 1، ص 467. چه آثاری بر انتظار مترتب است کهاين چنين مورد تأکيد قرارگرفته است
چه آثاری بر انتظار مترتب است کهاين چنين مورد تأکيد قرارگرفته است؟
اگر به راستی به تمام شرايط و ويژگیهای انتظار و منتظران توجه شود، آثار تربيتیای به دنبال خواهد داشت که برخی از آن چنين است:
1. گسترش اميدهای واقعی؛ همان گونه که پيش از اين ياد شد، انسان برای تداوم زندگی و تحمل دشواریهای آن، نيازمند انگيزهای نيرومند است که در پديدهای با نام «اميد به آينده» تجلی مييابد؛ آيندهای که به مراتب، عالیتر، زيباتر و بهتر از امروز باشد؛ اين مسئله به ويژه برای جوانان، دارای اهمیّت بيشتری است، زيرا آنان میتوانند در پرتو «اميد به فردايي بهتر» به نيروی فراوان خود، جهت و معنا بخشند.
از روايات اسلامی استفاده میشود که انتظار حضرت مهدی علیه السلام ، موجب گسترش اميد راستين میشود.
مهندس مهدی بازرگان، حکايتی را در باب اميدبخشی اين اعتقاد بزرگ نقل کرده که خالی از لطف نيست. وی در اين باره میگويد: «در يک جلسه هفتگی که با يک استاد فرانسوی محقق در تشيّع (هانری کربن) تشکيل میشد، از پروفسور سؤال شد: آيا راست است که بعد از جنگ، بازگشت محسوس در اروپا به معنويات و دينداری پيدا شده است؟ پاسخ داد: کاتوليکها خيلی فعالیّت میکنند، ولی فايده ندارد! مسيحيّت، دين گذشته و مرده است و جواب سؤال روز و انتظارات آينده را نمیتواند بدهد. اسلام با آن که دين تازهتری است، برای اهل تسنن که پا از زمان پيغمبر جلو نگذاشتهاند، با «خاتمیّت»، باب معنويّت و تربيت بسته میشود و ناظر به آينده نيست. فقط اقليّت «شيعه» هستند که با اعتقاد و انتظار «امام غايب»، اميدوار به آيندة دنيا و دارای روح و دل زندهاند و مسايل فلسفی و مشکلات زندگی را با نظر و اعتقاد و اميد ديگری طرح می کنند. شيعه نه فقط برای آينده، مهرة معجزه آسايي در چنته دارد، بلکه به گذشته نيز مايههای افتخار و اتکای فراوان دارد؛ پيش رويش علی علیه السلام است که مادر دهر مانند او نزاييده و نخواهد زاييد![1]»
2. پويايي در جهت رسيدن به هدف؛ زندگی انسان، زمانی قابل توجيه است که آثار حرکت، پويايي و شادابی در تمام زواياي آن به چشم بخورد. آنگاه که انسان به وضعيت موجود راضی نيست و در صدد ايجاد شرايط بهتری است، همانا در انتظار به سر میبرد.
3. ايجاد وحدت و هم گرايي؛ انتظار، افزون بر آثار فردی، دارای آثار اجتماعی نيز است که از مهمترين آنها می توان به وحدت و هم دلی بين منتظران اشاره کرد. اين همدلی به دلیل توجه به هدف مشترکی است که در مسئله انتظار، به روشنی تمام در چشم انداز آن قابل دیدن است.
4. احساس حضور؛ يکی از آثار غيرقابل ترديد در انتظار راستين، احساس حضور در محضر آن امام غايب است. يک منتظر راستين همواره بر اين باور است که تمام رفتار و اعمال او در نظرگاه آن امام پنهان است و اين خود در اصلاح رفتار وی بسيار مؤثر است. اين مهم نه فقط به اصلاح فرد منجر میگردد که رفته رفته به اصلاح و سلامت اخلاقی جامعه میانجامد که خود در زمينه سازی ظهور، نقشی بس مهم و انکارناپذير خواهد داشت.
امام علی علیه السلام فرمود: «هيچ مؤمنی در شرق زمين و غير آن از ما پنهان نيست.»[2] و نيز امام سجّاد علیه السلام فرمود: «همانا اهل زمان غيبت حضرت مهدی عجل الله فرجه که به امامتش معتقدند و در انتظار ظهورش هستند، از مردم همة زمانها بهترند، زيرا خداوند چنان عقل و فهم و معرفتی به آنان عنايت فرموده که غيبت برای آنها به مانند ديدن و حضور وی است».[3]
بنابراين انتظار يك «مصلح جهانی» به طور قطع، به معنای آماده باش كامل فكری، اخلاقی، مادی و معنوی برای اصلاح همة جهان است. اصلاح کامل دنیا و پايان دادن به همة ظلمها و نابسامانیها، شوخی نيست و نمیتواند كار سادهای باشد. آمادهباش برای چنين هدف بزرگی، بايد متناسب با آن باشد؛ يعنی، بايد به گستردگي و عمق آن باشد. افزون بر آن، اين که منتظران راستين وظيفه دارند مراقب حال يك ديگر نيز باشند و علاوه براصلاح خويش، در اصلاح ديگران نيز بكوشند؛ زيرا برنامه عظيم و سنگينی ـ كه انتظارش را میكشند، يك برنامة فردی نيست.
[1] . شعبان علی لامعی, قدّيس, ص259, به نقل از: مرجعيّت و روحانيّت, ص160.
[2] . « لَيْسَ يَغِيبُ عَنَّا مُؤْمِنٌ فِي شَرْقِ الْأَرْضِ وَ لَا فِي غَيْرِهَا »؛ علامه مجلسی، بحار الانوار, ج26, ص140.
[3] . « إِنَّ أَهْلَ زَمَانِ غَيْبَتِهِ وَ الْقَائِلِينَ بِإِمَامَتِهِ وَ الْمُنْتَظِرِينَ لِظُهُورِه علیه السلام أَفْضَلُ مِنْ أَهْلِ كُلِّ زَمَانٍ لِأَنَّ اللَّهَ تَعَالَی ذِكْرُهُ أَعْطَاهُمْ مِنَ الْعُقُولِ وَ الْأَفْهَامِ وَ الْمَعْرِفَةِ مَا صَارَتْ بِهِ الْغَيْبَةُ عَنْهُمْ بِمَنْزِلَةِ الْمُشَاهَدَة…»؛ شيخ صدوق, كمالالدين و تمام النعمة، ج1, ص319..
درباره فضيلت منتظران راستين، سخنهای شگفتآوری نقل شده است. در اين باره توضيح دهيد!
در سخنان معصومين علیهم السلام آن چنان مقام و منزلتی برای منتظران راستين حضرت مهدی عجل الله فرجه برشمرده شده که به راستی جای شگفتی و تعجب دارد، و اين پرسش پيش می آید که چگونه ممکن است چنين حالتی از چنين ارزش والایی برخوردار باشد. البته توجه به جايگاه ارجمند انتظار و نيز وظايف منتظران تا حدودی می تواند پاسخی به اين پرسش باشد.
در اين جا به برخی فضايل و برتریهای منتظران، با استفاده از روايات نورانی معصومين علیهم السلام اشاره میشود.
منتظران راستين، برترين مردم همة روزگاران[1], بسان حاضران در خيمه آن حضرت هنگام ظهور خواهندبود.[2] ثواب ايشان مانند پاداش نمازگزار و روزه دار است.[3] و ايشان گرامیترين امت و رفيق پيامبرصلی الله علیه و آله و سلم هستند.[4] آنها بسان مجاهدان در راه خدا در ركاب حضرت رسولصلی الله علیه و آله و سلم هستند[5] و پاداش هر يک از آنها برابر با هزار شهيد از شهيدان صدر اسلام است. [6]
اما در پاسخ به اين پرسش که: چرا اين همه فضيلت و پاداش؟ چند نکته اساسی را بايد مورد توجه قرار داد.
1. انتظار، اساس پيوند شيعه با امام معصوم: چنان که میدانيد «ولايت» و «امامت» رکن اساسی مکتب تشيّع است و اعتقاد به ضرورت وجود حجّت خدا و امام معصوم در هر عصر و زمان، از مهمترين نقاط تمايز اين مکتب از ديگر مکتبها است. از ديدگاه شيعه پذيرش ولايت معصومين علیهم السلام و به طور کلی تسليم در برابر امام و حجت عصر، سرآمد همة فضيلت ها و شرط اساسی قبولی همة اعمال عبادی است. با توجّه به اين نکات درمیيابيم که «انتظار» در زمان غيبت و عدم حضور ظاهری امام در جامعه، به نوعی اعلام پذيرش ولايت و امامت واپسين امام از سلسله امامان شيعه است و همين انتظارموجب میشود که ارتباط قلبی و معنوی، حفظ شود و آنها در همة اعصار از فيض وجود امامشان برخوردار باشند.
2ـ انتظار، ملاك ارزش انسانها: آرزوهایی انسانها، معيار خوبی برای سنجش ميزان رشد، کمال و تعالی آنها است؛ تا آنجا که برخی میگويند: «بگو چه آرزويي داری تا بگويم کيستی.» آرزوهای بلند، متعالی و ارزش مند، حکايت از کمال روح و رشد شخصيت انسانها و بلندای همّت آنها میکند. به عکس آرزوهای کوچک، حقير و بی ارزش، نشان از بی همتّی و رشدنيافتگی افراد دارد.
بنابراين چون انسان منتظر، برترين و ارزش مندترين و آرزوهای ممکن را داراست، به طور طبيعی از بهترين و والاترين ارزشها نيز برخورداراست.
3. انتظار، عامل پويايي وسازندگی فرد و جامعه: چنان که از مطالب بعدی وظايف منتظران روشن خواهد شد، انتظار نقش مهمی در سازندگی، پويايی و اصلاح فرد و جامعه در زمان غيبت دارد، و اگر انسان منتظر به وظايفی که برای او شمرده شده عمل کند، به الگوی مطلوب انسان دين دار دست میيابد و از جايگاه و مرتبة والايي برخوردار میشود؛ به عبارت، ديگر انسان منتظر با رعايت همه شرايط انتظار به همان شأن و منزلتی که مورد انتظار دين اسلام است، رسيده و به بالاترين نقطه کمال میرسد.[7]با توجه به نکات ياد شده درمیيابيم آن همه فضيلت برای چيست.
[1] . «...إِنَّ أَهْلَ زَمَانِ غَيْبَتِهِ وَ الْقَائِلِينَ بِإِمَامَتِهِ وَ الْمُنْتَظِرِينَ لِظُهُورِهِ عجل الله فرجه أَفْضَلُ مِنْ أَهْلِ كُلِّ زَمَان...»؛ شيخ صدوق, كمالالدين و تمام النعمة، ج1, ص319, ح2.
[2] . امام صادق علیه السلام فرمود: «مَنْ مَاتَ مِنْكُمُ عَلی هَذا الْاَمْرِ مُنتَظِراً كانَ كَمَنْ هُوَ فِيالفُسْطَاطِا الَّذِي لِلْقائم» ر.ك: كافی، ج 5، ص 22، ح 2؛ شيخ صدوق, كمالالدين و تمام النعمة، ج 2، ص 357؛ الغيبة، ص 200، ح 15.
[3] . امام باقر علیه السلام فرمود: «وَاعْلَمُوا اَنَّ المُنتَظِرَ لِهذا الاَمْرِ لَهُ مِثْلُ اَجْرِ الصَّائِمِ القائِمِ...»؛ شيخ کلينی, الكافی، ج2، ص222، ح4.
[4] . پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «...اُولئِكَ رُفَقائي وَاكْرَمُ اُمَّتي عَلَیََّ»؛ شيخ صدوق, كمالالدين و تمام النعمة، ج1، ص286، ح3.
[5] . شيخ صدوق, عيون اخبار الرضا علیه السلام ، ج 1، ص 68، 36؛ شيخ صدوق, كمالالدين و تمام النعمة، ج 1، ص 317، ح 3؛ ر.ك: شيخ کلينی, كافی، ج 1، ص 371، ح 2.
[6] . امام سجاد علیه السلام فرمود: «مَن ثَبَتَ عَلی مُوالاتِنا فِي غَيْبَةِ قائِمِنا اَعْطاهُ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ اَجْرَ اَلْفَ شَهيدٍ مِنْ شُهَداءِ بَدْرٍ وَاُحُدٍ»؛ شيخ صدوق, كمالالدين و تمام النعمة، ج 1، ص 323، ح 6.
[7] . يکی از وظايف مهم منتظران, شناخت امام زمان علیه السلام است. اين شناخت يعني چه؟ و چرا شناخت امام زمان علیه السلام اهميت دارد؟
يکی از وظايف مهم منتظران, شناخت امام زمان علیه السلام است. اين شناخت يعني چه؟ و چرا شناخت امام زمان علیه السلام اهميت دارد؟ آموزههایِ آفتابگون قرآن و معارفِ درياوش اهل بيت علیهم السلام ، به ما میآموزد که، هدف از آفرينش، بندگي خداوند است،[1] و اساس و پاية اين بندگي، شناخت پروردگار است،[2] و عاليترين تبلور اين شناخت در شناخت پيامبر خاتمصلی الله علیه و آله و سلم و اوصياي او است، زيرا از راه پيامبر و اوصيای اوست که انسان آموزههای دينی را فرا میگيرد و از همين دانش و آگاهیها به خدای متعال معرفت پيدا میکند. حقيقت يادشده به زيبايي تمام در فرمايش امام باقر علیه السلام منعکس شده است که فرمود: «همانا کسی خدا را بندگی می کند که به او شناخت داشته باشد ...]مراد از شناخت خدا[، تصديق خدا و رسولش و پيروی از علی علیه السلام و امام دانستن او و ساير امامان هدايت و برائت از دشمنان آنها است، و خدا اين گونه شناخته میشود».[3] از امام حسينبن علي علیهما السلام نيز نقل شده كه به اصحاب خود دربارة شناخت خداوند متعال چنين فرمود: «اي مردم! همانا خداوند متعال بندگان را نيافريد مگر براي آن كه او را بشناسند، پس هنگامی كه او را شناختند بندگي او را خواهند كرد، و هنگامی كه او را بندگي كردند با عبادت او از عبادت غير او بي نياز ميگردند.» شخصي پرسيد: «اي پسر رسول خدا! پدر و مادرم به فدايت، معناي شناخت خدا چيست؟» سالار شهيدان علیه السلام در پاسخ فرمود: «شناخت خدا عبارت است از شناخت اهل هر زماني امامي را كه اطاعتش بر آنها واجب است».[4] بنابراين به روشني معلوم مي شود كه شناخت امام از شناخت خداوند متعال جدا نيست، بلكه يكي از ابعاد آن است. چنان كه دعاي معرفت، اشاره لطيفي به آن دارد، آن جا كه عرض ميکنيم: «اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي نَفْسَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي نَفْسَكَ لَمْ أَعْرِفْ نَبِيكَ اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي رَسُولَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي رَسُولَكَ لَمْ أَعْرِفْ حجّتكَ اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي حجّتكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي حجّتكَ ضَلَلْتُ عَنْ دِينِي»؛[5] خدايا! خودت را به من بشناسان؛ که اگر خود را به من نشناساني، پيامبرت را نمي شناسم. خدايا! رسول خود را به من بشناسان؛ که اگر رسول خود را به من نشناساني، حجّت تو را نمي شناسم. خدايا! حجّتت را به من بشناسان؛ که اگر حجّت خود را به من نشناساني، از دين خود گمراه مي شوم. از اين دعا نکات ارزش مندی استفاده می شود: نخست اين که: در دوران غيبت می بايست شناخت خدا و رسول و امام را از خدا خواست. بنابراين نبايد به دانش و آگاهیهای خود در زمينه خداشناسی و پيامبرشناسی و امام شناسی تکیه کرد و خود را از عنايات خداوند بی نياز دانست، بلکه در هر حال بايد به پروردگار توکّل، از خداوند درخواست شناخت کرد. دوم اين که: در اين دعا لازمة شناخت خدا، شناخت پيامبرصلی الله علیه و آله و سلم و لازمة شناخت پيامبر، شناخت امام علیه السلام و حجت دانسته شده است. بنابراين، اگر امام عصر عجل الله فرجه شناخته نشود، پيامبر و خدا نيز به درستی شناخته نشده و انسان در گمراهی و ضلالت خواهد بود. با توجّه به نقشي كه امامت در حفظ نظام و كمال بشر و سير او به سوي خدا و اجراي احكام خدا دارد، و با توجه به اين كه اطاعت امر امام از نگاه شرع و از نگاه عقل واجب است، در وجوب معرفت امام نيز بر حسب حكم عقل و شرع جاي هيچگونه ترديد و شبههاي نيست، زيرا هم «مقدمه اطاعت» است كه واجب است، و بدون وجوب آن، اطاعت و نصب امام بيهوده خواهد شد، وهم برحسب آن چه در روايات استفاده مي شود «بالخصوص» نيز واجب است،[6] و چنان كه در نهج البلاغه آمده است، داخل بهشت شدن، به شناختن امامان و ورود به آتش نيز به انكار کردن آنها است. امير مؤمنان علي علیه السلام در اين باره فرمود: «پيشوايان، مديران الهي بر مردمند و رؤساي بندگان اويند. هيچ کس جز کسي که آنها را بشناسد و آنها نيز او را بشناسند وارد بهشت نخواهد شد، و جز کسي که آنها را انکار کند و آنها نيز او را انکار کنند داخل دوزخ نگردد».[7] كه اگر براي كسي اين معرفت به دست آمد، هرگز تقديم يا تأخير ظهور مهدي آل محمّد علیهم السلام گرد ملال بر خاطرش ننشاند. چنان که وقتي ابوبصير از حضرت صادق علیه السلام پرسيد: «آيا افتخار در محضر قائم آل محمّد علیهم السلامبودن، برای من حاصل ميشود؟ آن حضرت فرمود: «أَلَسْتَ تَعْرِفُ إِمَامَكَ»؛ آيا امام خود را نميشناسي؟ عرض كرد: ميشناسم. به خدا سوگند شما هستيد. پس آن حضرت فرمود: به خداوند قسم، هيچ جاي نگراني نيست اي ابو بصير! اگر اين توفيق را نيابي كه در سايه رواق قائم، شمشير به دست نگرفته باشي»؛[8] يعني با اين شناخت، به درجة كسي رسيدهاي كه در كنار قائم و در راه خدا به جهاد بر ميخيزد. همان حضرت، اين شناخت را با حضور در رزم گاه حضرت مهدي عجل الله فرجه برابر دانسته، سپس مقام او را بالاتر و مانند كسي دانسته كه زير پرچم ايشان به نبرد با دشمنان ميپردازد. آن گاه از آن هم فراتر رفته، او را هم سان كسانی ذكر كرده كه همراه رسول مكرم اسلامصلی الله علیه و آله و سلم شربت شهادت نوشيدهاند.[9] از روايات به روشني استفاده ميشود كه همه فضيلتها و ارزشها در بندگي خداي متعال، به داشتن معرفت امام علیه السلام و ملتزم شدن به آن برميگردد؛ به طوري كه اگر كسي اين اكسير گران قدر را در اختيار داشته باشد، هيچ كمبودي از نگاه آن چه مطلوب خداوند متعال است، ندارد. اما چگونه ميتوان به اين شناخت رسيد؟ به نظر ميرسد که هر حقيقت و واقعيتي ـ خواه وجود عيني خارجي داشته باشد يا از امور عقلي باشدـ از راه شناخت مناسب خود مانند: حس، تجربه، فطرت، عقل ، خواب و وحي قابل شناخت ميباشد. بديهي است اين نظر به اين معني نيست که بگوييم همة اشيا و حقايق، از اين راه شناخته شدهاند، بلکه مقصود اين است که معرفت هر يک از اشيا و حقايق، از يک يا بيشتر اين راهها امکان دارد؛ مثلاً از راه وحي، هر چيزي که خدا اراده شناساندن آن را به وسيله وحي فرموده باشد، شناخته ميشود. در معرفت امام هم از راههايي که در اختيار بشر است، شناخت او امکان دارد. راههايي که بیشتر استفاده شده، و از آن امام شناخته مي شود سه راه است:1. تعيين و تصريح و اعلام پيغمبر که مفادش خبردادن از نصب الهي يا جعل و نصب امام به امر الهي است که فرق آن با اولی اين است که در اولی، جعل و نصب بدون واسطه انجام شده و فعل الهي است ولي نص پيغمبر مثل خبر دادن از آن است، و در دو، فعل الهي به واسطه پيغمبر انجام ميشود و استناد آن به خدا نيز (مثل بسياري از افعال ملائکه) درست است، و مترتب بر آن مطلب است، نص هر امام بر امامت امام پس از خودش.2. شناخت امام از راه کرامت؛ ظهور آن به دست کسي که مدعي امامت باشد، دليل بر صدق ادعاي او است؛ يا به بيان بعضی از بزرگان، دليل بر نص و نصب او از سوی خداست. زيرا در اين مسئله دو نظر است: يکي اين که کرامت به صورت مستقل، دليل بر امامت است و ديگري اين که دليل اصلي، نصب و نص پيغمبر يا امام سابق است و کرامت دليل بر نصب است؛ یعنی اگر نص مفقود باشد و کرامت باشد، دلالت دارد بر اين که نص بر صاحب کرامت بوده است ولی به دست ما نرسيده است.3. شناخت از راه رفتارهای عملي ايشان؛ اخلاق، کردار، روش، رفتار، وضع زندگي و صادرات علمي، يکي از راههاي شناخت امام است، براي آنان که اهل تشخيص هستند و می توانند از اخلاق، اقبال، معاشرت، سلوک، گفتارها، سخنرانيها و برخوردهاي گوناگون، صاحب اين مقام را بشناسند.[10] امروزه با توجه به انبوه روايات معتبرـ در کتاب هاي بزرگان دين، که حکايت از سه راه بالا ميکندـ، راه براي شناخت امام زمان علیه السلام به طور کامل باز است. در اينجا زانوي ادب در مقابل مقام بلند امام معصوم علیه السلام بر زمين مينهيم و از ايشان ميخواهيم صفاتي از امام را بيان کند تا معرفتي ـ هر چند اندک ـ براي ما حاصل گردد. هشتمين پيشواي شيعيان، امام عليبن موسي الرضا علیه السلام ، پرده از بخشي مقامات امام برميدارد: «...امام امانت دار الهي در ميان خلقش، و حجّت او بر بندگانش، و خليفة او در سرزمينهايش، و دعوت کننده به سوي خدا و دفاع کننده از حقوق واجب او بر بندگان است. امام پاک گرديده از گناه و بر کنار گشته از عيبهاست. همه علم، اختصاص به او دارد و به حلم شناخته مي شود. امام نظام دهنده به دين و باعث سربلندي مسلمانان و خشم منافقان و از بين رفتنِ کافران است. امام، يگانه روزگار خويش است. هيچ کس در مقام به منزلت او نزديک نميشود، و هيچ عالمي با او برابري نميکند، و جايگزين براي او پيدا نميشود، و شبيه و مانند ندارد. همه فضيلتها مخصوص اوست بدون آن که آنها را طلب کرده باشد، بلکه اين امتيازي است از طرفِ فضل کننده بسيار بخشنده، براي امام مي باشد....»[11] از گفتار بالا و ادامه روايت به دست میآيد: 1. ارزش امامت بيشتر و شأن آن والاتر و جايگاهش بلندتر و درون آن ژرفتر از آن است كه اندیشه انسانها، آنگونه که شايسته است به آن راه يابد و بشر بتواند با عقل و درك خويش امام را برگزيند. 2.امامت، زمام دين، نظام مسلمين، صلاح دنيا و عزت مؤمنان است. امامت، بنياد بالنده و فرع نمايان اسلام است. تمام نماز، زكات، روزه، حج، جهاد، تقسيم عادلانه سرمايههاي عمومي، اجراي احكام و حدود شرعي، پاسداري از مرزهاي مملكت اسلامي با امام تحقق ميپذيرد. 3.امام، چونان خورشيدي است كه با نور خود جهان را روشن ميسازد و كسي را به آن دسترسي نيست. امام، آب گوارايي است كه تشنگان هدايت را سيراب ميسازد. امام، دلالت كننده به هدايت و رهاننده از گمراهي است. امام، چونان آتشي است بر بلندي كه هم راه را به راهروان مينماياند و هم به كساني كه از او گرمي بخواهند، گرما ميبخشد و هر كسي از او جدا شود نابود ميشود. 4.امام، امين خداوند در ميان مردم و حجت پروردگار بر بندگان و جانشين او در جهان است. امام ما را به سوي خداوند فرا ميخواند و از حرمتهاي الهي پاسداري ميكند. 5.امام، از گناهان، پاكيزه، از عيبها پيراسته و از علم و حلم ويژه برخوردار است. 6.امام، يگانهِ عصر خويش است. در دانش و فضايل انساني نظير و مانند ندارد. او فضيلت و دانش را از كسي نياموخته است، بلكه خداوند بخشنده به او ارزاني كرده است.[12] البته پيش از آن امام صادق علیه السلام دربارة کمترين درجة شناخت امام فرموده بودند: «...کمترين مقدار شناخت امام اين است که ]بدانی [امام، هم طراز(عدل) پيامبرصلی الله علیه و آله و سلم است،در نبوّت. و وارث او به شمار می آيد و همانا اطاعت از امام، اطاعت از خداوند و پيامبر خداصلی الله علیه و آله و سلم است. و بايد در هر کاری تسليم او باشيم و حکم کارها را از او بخواهيم و از فرمانش پيروی کنيم...».[13] به راستي اگر فقط همين چند ويژگي را که در اين جا بيان شد، خوب متوجه شويم، قدم بلندي در راه شناخت امام برداشتهايم. و آن گاه در پس همین شناخت است که نوبت به اطاعت و فرمان برداري ميرسد.[14] به راستی شناخت واعتقاد به امام زمان علیه السلام چه آثاري درپي خواهد داشت؟ دينی که اساسش بر محبت خداوند و دوستان خداوند و بر دشمنی با دشمنان خداوند و دشمنان دوستان خداوند است به راستی چه دين زيبايي است! همانطور که در پاسخ پيشين سامان يافت، شناخت اوليای الهي در راستای شناخت خداوند است. حال بر اين شناخت، آثاری مترتب است. که هرکس در راه شناخت است، می بايد بدان توجّه نمايد. در روايات روشنی بخش اهل بيت علیهم السلام براي شناخت امام، آثاري پرورش گر ذکر شده، که از مهم ترين آنها عبارتند از:1. محبت و دوستي امام علیه السلام يکي از مهم ترين احساسهای شيعه در برابر امام خود، دلدادگی، شيدايي، محبت و دوست داشتن او است و بيگمان از برجستهترين آثار معرفت امام، محبت به آن وجود مقدس است. حال به هر ميزان اين شناخت بيشتر باشد، محبت آنها بيشتر، و هر قدر محبت بيشتر شد، نشان از وجود هم سنخی با آن انوار مقدس است، و نيز هر ميزان که هم سنخی با آن ذوات مقدس افزايش يابد، نشان از تقرب به ذات اقدس الهي است و اين والاترين کمال است. دليل بر اين سخن آنکه، از آنجايي كه ائمه معصومين علیهم السلام به مقام والاي امام و امامت، عرفان تمام دارند، وقتي سخن از يك امام پيش ميآيد، در نهايت تعظيم و اجلال، از او ياد ميكنند. رسول اكرمصلی الله علیه و آله و سلم به عنوان اشرف پيامبران و واپسين فرستادة الهي، آن گاه كه سخن از واپسين وصي خود به ميان ميآورد، در نهايت احترام، از بزرگترين واژگان محبت، يعني«بابي و امي= پدر و مادرم فداي او» بهره برده است. آنجا كه ميفرمايد: «پدر و مادرم فدايش باد كه او هم نام من و شبيه من و شبيه موسيبن عمران است كه بر او نورهايي احاطه دارد...».[15] و نيز آنگاه كه نگاه تيزبين عليبن ابيطالب علیه السلام اعصار و قرون را در مينوردد، زمان واپسين امام را نظاره ميكند و چنين ميفرمايد: «شما همواره به اهل بيت پيامبرتان نگاه كنيد؛ اگر آنها ساكت شدند و در خانه نشستند، شما نيز سكوت كرده به زمين بچسبيد و اگر از شما ياري طلبيدند به ياري آنها بشتابيد كه البته خداي متعال به دست مردي از ما اهل بيت، گشايش میبخشد. پدرم فداي او باد كه فرزند بهترين كنيزان است!».[16] و در كتاب الغيبه نعماني، ضمن نقل روايتي آمده، است حسينبن علي علیهما السلام فرمود: «مردي نزد علي علیه السلام آمده واز اوصاف مهدي علیه السلام از او پرسيد. وقتي علي علیه السلام صفات حضرت مهدي علیه السلام را ذكر كرد، با حالتي سرشار از عشق و شيدايي، به سينه خود اشاره كرده، آهي كشيده از شدت اشتياق خود به ديدار ايشان، به سينه خود اشاره فرمود.[17]» ابوحمزه ثمالي ميگويد: «روزي نزد امام باقر علیه السلام بودم، چون كساني كه نزد آن حضرت بودند، پراکنده شدند، آن حضرت فرمود:اي اباحمزه! يكي از امور ناگزيری كه خداوند آن را حتمي ساخته است، قيام قائم ما اهل بيت است و اگر كسي در آن چه ميگويم ترديد كند، در حالي خداوند را ملاقات خواهد كرد كه به او كافر شده و انكاركننده اوست. سپس فرمود: پدر و مادرم فداي آنكه همنام و همكنيه من است و هفتمين فرد پس از من ميباشد».[18] خلادبن صفار ميگويد: از امام صادق علیه السلام سؤال شد: آيا قائم به دنيا آمده است؟ حضرت فرمود: «خير! اگر او را درك می كردم، در ايام زندگانيم خدمتگزار او می شدم».[19] در روايتي شگفت انگيزتر، ششمين آفتاب سپهر ولايت و امامت فرمودند: «به درستي كه اگر من آن روز را درك مي كردم، جانم را براي صاحب اين امر نگه ميداشتم».[20] امام عليبن موسي الرضا علیهما السلام فرمود: «پدر و مادرم فداي تو كه هم نام جدم و شبيه من و شبيه موسيبن عمراني...».[21] يكي از نمادهاي محبّت، احترام کردن به هنگام ياد آن حضرت است. در اين جا به يکی از موضوعات مهم، يعني ايستادن هنگام شنيدن لقب قائم اشاره میکنيم. برخی بر اين باورند که ايستادن هنگام شنيدن لقب قائم علیه السلام احترام به ايشان است. حال اگر دليلی از روايات معتبر بر اين کار داشته باشيم، انجام آن به عنوان يك امر شرعي لازم است، وگرنه فقط به عنوان يك ادب شايسته خواهد بود. بحث را با اين پرسش آغاز ميكنيم كه اگر ايستادن، فقط برای احترام و تعظيم باشد و دليل روشني از روايات نداشته باشيم، میبايست برای القاب ديگر آن حضرت و نيز القاب و نامهای ديگر ائمه و پيامبر علیهم السلام نيز چنين کرد. در حالی که هیچ کس چنين نگفته است. اما دليل کسانی که ايستادن هنگام شنيدن لقب خاص را لازم میدانند، عبارت است از: الف) روايتی كه در کتاب منتخب الاثر به نقل از کتاب الزام الناصب نقل شده است. در آن روايت از امام صادق علیه السلام پرسش شد: چرا به هنگام شنيدن نام «قائم» بايد برخيزيم؟ حضرت فرمود: «برای آن حضرت، غيبت طولانیای هست و اين لقب يادآور دولت حقه آن حضرت و ابراز تأسف بر غربت او است. لذا آن حضرت از شدت محبت و مرحمتی كه به دوستانش دارد، به هر كس كه حضرت را با اين لقب ياد كند، نگاه محبت آميز میكند. از تجليل و تعظيم آن حضرت است كه هر بنده خاضعی در مقابل صاحب عصر خود ـ هنگامی كه مولای بزرگوارش به سوی او بنگرد ـ از جای برخيزد. پس بايد برخيزد و تعجيل در امر فرج مولايش را از خداوند بخواهد».[22]نكاتي در روايت بالا:1. اين روايت و حتی مضمون آن در هيچ يک از کتابهای معتبر پيش از آن نيامده است.2. روايت، مشتمل بر بعضی واژه هایی است که در هيچ يک از سخنان معصومين علیهم السلام متداول نبوده است. ترکيب «غيبة طولانية», از جملة آنها است.3. در هيچ روايتی از ائمة پيش از امام صادق علیه السلام ، اشاره به انجام دادن اين کار نشده است، و هيچ جايي از انجام آن، از سوی پيروان اهل بيت علیهم السلام سخن به ميان نيامده تا پرسشی اين چنينی درست باشد. ب) درروايت است که چون دعبل، قصيدة معروف خود را بر امام رضا علیه السلام خواند، آن حضرت دست بر سر نهاده و به حالت تواضع ايستاد و برای فرج آن حضرت دعا کرد.[23] پيش از هر سخنی لازم است اصل روايت را به طور کامل از کتابهای معتبر بیان کنیم. عبد السلام هروی گويد: «من از دعبل بن خزاعی شنيدم که میگفت: بر مولای خود امام رضا علیه السلام قصيدة خود را که چنين آغاز میشود، خواندم: مَدَارِسُ آيَاتٍ خَلَتْ مِنْ تِلَاوَةٍ وَ مَنْزِلُ وَحْيٍ مُقْفِرُ الْعَرَصَاتِ يعنی، خانههايي که جايگاه نزول وحی, تدريس آيات الهي و تفسير قرآن بود و اکنون از جور ستم گران، از تلاوت آيات در آن خبری نيست و صحن و سرای آن از اين انوار تهی شده است.و چون به اين ابيات رسيدم:خُرُوجُ إِمَامٍ لَا مَحَالَةَ خَارِجٌ يَقُومُ عَلَی اسْمِ اللَّهِ وَ الْبَرَكَاتِيُمَيِّزُ فِينَا كُلَّ حَقٍّ وَ بَاطِلٍ وَ يُجْزِي عَلَی النَّعْمَاءِ وَ النَّقِمَاتِ يعنی، ـ اگر نبود اميد به ـ ظهور امامی که بیترديد به نام پروردگار و همراه با برکات الهي ظهور خواهد کرد، و در ميان ما حق و باطل را از هم جدا کرده و مردم را بر نيک و بد اعمالشان، جزای خير و مکافات سخت خواهد داد ـ قلبم از اندوه و حسرت از هم میشکافت ـ . امام رضا علیه السلام به سختی گريست, سپس سر خود را بلند کرده و به من فرمودند: ای خزاعی! روح القدس اين دو بيت را بر زبان تو جاری کرده است, آيا میدانی اين امام کيست؟ و کی قيام خواهد کرد؟ گفتم: نه ای مولای من! فقط شنيدهام که امامی از شما خروج می کند و...»[24] همانگونه که ملاحظه شد، هيچ اشارهای به ايستادن آن حضرت، نشده تا چه رسد بر اين که آن حضرت دست به سر هم گذاشته باشد.نکته قابل تأمل اين که تمام کسانی که اين روايت را نقل کرده اند، به همين صورت ذکر کرده اند.[25]بنابراين:1. از روايات معتبر به دست میآيد که نه فقط حضرت دست بر سر نگذاشت که ايستادن آن حضرت هم ثابت نمیگردد و البته اين به معنای احترام نکردن نيست.2. به هيچ يک از ائمه علیهم السلام ديگر، چنين رفتاری نسبت داده نشده است. در حالی که آن لقب خاص، بسيار بر زبان آنها نيز جاری شده است.3. در شعر دعبل (آن گونه که در کتابهای يادشده ذکر شده است) نه تنها لقب قائم به کار نرفته که هيچ يک از القاب ديگر آن حضرت نيز نيامده است، و معلوم نيست کسانی که از اين رخداد خواستهاند دربارة قيام، هنگام شنيدن لقب قائم استفاده کنند چه توجيهی خواهند کرد.4. اگر روايت آنگونه باشد که آنها میگويند، در مواردی که به هرشکل يادی از آن حضرت میشود لازم است شخص به تبعيت از آن حضرت، آن کارها را انجام دهد؛ در حالی که کسی چنين نگفته است.5. اين حتمال وجود دارد که تصحيفی در مطلب صورت گرفته باشد، چرا که جمله «بَكَی الرِّضَا بُكَاءً شَدِيداً ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ إِلَيَّ فَقَالَ لِي» و جمله «وضع الرضا يده علی رأسه و تواضع قائما» نزديک است. در پايان، توجه به اين نکته لازم است که: امروزه در فرهنگ شیعه ايستادن هنگام شنيدن لقب خاص حضرت مهدی علیه السلام به معنای احترام به آن حضرت است و در جمعی که این کار را انجام می دهند، اگر چنانچه نشستن بی احترامی به آن حضرت باشد، به طور قاطع جايز نيست. 2. نجات از مرگ جاهليت در روايات فراوانی از شيعه و اهل سنت وارد شده است: «هر كس از دنيا برود و امام زمان خود را نشناسد، به مرگ جاهلی از دنيا رفته.» اين روايات درباره شناخت و معرفت تمام پيشوايان معصوم علیهم السلام صادق است؛ ولی دربارة حضرت مهدی عجل الله فرجه ، به طور خصوصی رواياتی وارد شده است. درباره شناخت همه ائمه علیهم السلام میتوان به موارد ذيل اشاره كرد: معاويةبن وهب گويد: «شنيدم كه امام صادق علیه السلام فرمود: رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «هر كس در حالی كه امام خودش را نمیشناسد، بميرد، به مرگ جاهليت مرده است».[26] ابوعلیبن همام گويد: «از محمّدبن عثمان عمری شنيدم كه میگفت: از پدرم شنيدم كه میگفت: من در حضور ابومحمّد حسنبن علی علیهما السلام بودم. از آن حضرت درباره اين خبر كه از پدران خود روايت كرده است (زمين تا روز قيامت از حجّت خداوند بر خلقش خالی نيست و هر كس بميرد و امام زمانش را نشناسد، به مرگ جاهليت مرده است.) پرسيده شد؛ فرمود: «إِنَّ هَذَا حَقٌّ كَمَا أنَّ النَّهَارَ حَقٌّ»؛ به راستی اين درست است، چنان كه روز درست و حق است. گفته شد: ای پسر رسول خدا! حجّت و امام پس از شما كيست؟ فرمود: «پسرم محمّد. او است امام و حجّت پس از من. هر كس بميرد و او را نشناسد، به مردن دوران جاهليت درگذشته است. آگاه باشيد كه براي او غیبتی است كه نادانان در آن سرگردان شوند و اهل باطل در آن هلاك گردند و كساني كه براي آن، زمان معيّن كنند دروغ گويند، سپس خروج ميكند و گويا به پرچمهاي سپيدي مينگرم كه بر بالاي سر او در نجف و كوفه در اهتزاز است».[27] مرگ جاهلي يعني، مردنِ بدون شناخت خدا و رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم و كسي كه به معرفت امام زمان خود نایل نشده، در واقع از گمراهي زمان جاهليت كه خدا و پيغمبر را نميشناختند، خارج نشده است. بنابراين، معرفت خدا و رسول، اگر به معرفت امام زمان عجل الله فرجه منتهي نشود، به حال انسان فايدهاي نخواهد داشت و او را دين دار نميكند. درباره عبارت بالا، شخصي از امام صادق علیه السلام پرسيد: «جَاهِلِيةً جَهْلَاءَ أوْ جَاهِلِيةً لَا يعْرِفُ إِمَامَهُ؟»؛ منظور از جاهليت، جهل مطلق و نسبت به همه چيز است يا فقط نشناختنِ امام است؟ حضرت در پاسخ فرمود: «جَاهِلِيةَ كُفْرٍ وَ نِفَاقٍ وَ ضَلَالٍ»؛[28] منظور جاهليت، كفر و نفاق و گمراهي است؛ يعني، عدم معرفت نسبت به امام زمان علیه السلام ، نتيجهاش كفر و نفاق و گمراهي است. عدم معرفت ممكن است در اثر معرفي نکردن خداوند ـ بدون كوتاهي كردن خود شخص ـ باشد كه اين حالت «ضلال» ناميده مي شود و مرادف با «استضعاف» است. در اين حالت، شخص مقصر نيست، ولي به هر حال از هدايت الهي و دينداري محروم گشته است. حالت كفر و نفاق مربوط به شخصي است كه برايش معرفي الهي صورت گرفته، ولي او در پذيرفتن و زير بارآن رفتن كوتاهي كرده است. اين دو حالت دارد: يا انكار و عدم تسليم خود را به روشنی آشکار مي كند كه «كفر» ناميده مي شود، و يا مخفي مي دارد كه «نفاق» است. در هر سه مورد سرانجام، شخص از مسير بندگی خداوند دورافتاد و بدفرجام خواهد شد. و اگر بخواهيم باوری را که به حقيقت نزديکتر است را بیان کنیم، بايد بگوييم آن کس که در حيات خود، امامش را نشناسد به راستی زندگیاش کم از مرگ جاهلی نيست.
[1] . « وَ مَا خَلَقْت الجِْنَّ وَ الانس إِلا لِيَعْبُدُونِ»؛ ذاريات(51)، آيه 56.
[2] . «اول عبادة الله معرفته»؛ شيخ صدوق, توحيد, ص34؛ شيخ طوسی, امالی, ص22.
[3] . «إِنَّمَا يَعْبُدُ اللَّهَ مَنْ يَعْرِفُ اللَّهَ فَأَمَّا مَنْ لَا يَعْرِفُ اللَّهَ فَإِنَّمَا يَعْبُدُهُ هَكَذَا ضَلَالًا ... تَصْدِيقُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ تَصْدِيقُ رَسُولِه صلی الله علیه و آله و سلم وَ مُوَالَاةُ عَلِيٍّ علیه السلام وَ الِائْتِمَامُ بِهِ وَ بِأَئِمَّةِ الْهُدَی علیهم السلام وَ الْبَرَاءَةُ إِلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ عَدُوِّهِمْ هَكَذَا يُعْرَفُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ»؛ کلينی، کافی, ج1, ص180.
[4] . «مَعْرِفَةُ أَهْلِ كُلِّ زَمَانٍ إِمَامهمّ الَّذِي يجِبُ عَلَيهِمْ طَاعَتُهُ»؛ شيخ صدوق، علل الشرايع، ج1، ص9.
[5]. کلينی, كافي، ج 1، 342 ، باب في الغيبة، ص 335.
[6] . لطف الله صافي گلپايگاني، پيرامون معرفت امام، ص69.
[7] . «...وَ إِنَّمَا الْأَئِمَّةُ قُوَّامُ اللَّهِ عَلَی خَلْقِهِ وَ عُرَفَاؤُهُ عَلَی عِبَادِهِ وَ لَا يَدْخُلُ الْجَنَّةَ إِلَّا مَنْ عَرَفَهُمْ وَ عَرَفُوهُ وَ لَا يَدْخُلُ النَّارَ إِلَّا مَنْ أَنْكَرَهُم…»؛ نهج البلاغه، ص212، خطبه 152.
[8]. «وَ اللَّهِ مَا تُبَالِي يا أَبَا بَصِيرٍ أَلَّا تَكُونَ مُحْتَبِياً بِسَيفِكَ فِي ظِلِّ رِوَاقِ الْقَائِمِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيهِ»؛ کلينی, كافي، ج1 ، ص371.
[9] . محمّد بن ابراهيم نعماني، الغيبة، ص 329، ح2؛ کلينی,کافي، ج1، ص371.
[10] . لطف الله صافي گلپايگاني، پيرامون معرفت امام، ص 77 ـ 78 (با تصرّف)
[11] . شيخ کليني، كافي، ج 1، ص 201.
[12] . برای استفاده کامل از روايت ر.ک: پيشين.
[13] . «... وَ أَدْنَی مَعْرِفَةِ الْإِمَامِ أَنَّهُ عِدْلُ النَّبِيِّ إِلَّا دَرَجَةَ النُّبُوَّةِ وَ وَارِثُهُ وَ أَنَّ طَاعَتَهُ طَاعَةُ اللَّهِ وَ طَاعَةُ رَسُولِ اللَّهِ وَ التَّسْلِيمُ لَهُ فِي كُلِّ أَمْرٍ وَ الرَّدُّ إِلَيْهِ وَ الْأَخْذُ بِقَوْلِه...»؛ علی بن محمّد خزاز قمی, کفاية الاثر, ص261.
[14] . کاملترين متن امام شناسی، زيارت ارزش مند«جامعه کبيره» است که از امام هادی علیه السلام به ما رسيده, و مورد توجّه و علاقه همه بزرگان و عالمان دين است.
[15]. « بِأَبِي وَ أُمِّي سَمِيي وَ شَبِيهِي وَ شَبِيهُ مُوسَی بْنِ عِمْرَانَ عَلَيهِ جُيوبُ النُّور ...»؛ عليبن محمّد خزاز قمي، كفاية الاثر، ص156.
[16].«فَانْظُرُوا أَهْلَ بَيتِ نَبِيكُمْ فَإِنْ لَبَدُوا فَالْبُدُوا، وَ إِنِ اسْتَنْصَرُوكُمْ فَانْصُرُوهُمْ، فَلَيفَرِّجَنَّ اللَّهُ [الْفِتْنَةَ] بِرَجُلٍ مِنَّا أَهْلَ الْبَيتِ. بِأَبِي ابْنُ خِيرَةِ الْإِمَاءِ»؛ محمّد باقر مجلسي، بحار الانوار، ج34، ص118و ج41، ص 353 و ج51، ص121.
[17]. «وَ أَوْمَأَ بِيدِهِ إِلَي صَدْرِهِ شَوْقاً إِلَي رُؤْيتِهِ»؛محمّد بن ابراهيم نعماني، الغيبة، ص212, ح1.
[18]. «يَا أَبَا حَمْزَةَ مِنَ الْمَحْتُومِ الَّذِي حَتَمَهُ اللَّهُ قِيَامُ قَائِمِنَا فَمَنْ شَكَّ فِيمَا أَقُولُ لَقِيَ اللَّهَ وَ هُوَ كَافِرٌ بِهِ وَ جَاحِدٌ لَهُ ثُمَّ قَالَ بِأَبِي وَ أُمِّي الْمُسَمَّی بِاسْمِي الْمُكَنَّی بِكُنْيَتِي السَّابِعِ مِنْ بَعْدِي...»؛ محمّد بن ابراهيم نعماني، الغيبة، ص86.
[19]. «لَا وَ لَوْ أَدْرَكْتُهُ لَخَدَمْتُهُ أَيامَ حَياتِي»؛ پيشين، ص245،ح23.
[20]. «... أَمَا إِنِّي لَوْ أَدْرَكْتُ ذَلِكَ لَأَبْقَيتُ نَفْسِي لِصَاحِبِ هَذَا الْأَمْرِ»؛ پيشين، ص273،ح50.
[21]. «بِأَبِي وَ أُمِّي سَمِي جَدِّي وَ شَبِيهِي وَ شَبِيهُ مُوسَی بْنِ عِمْرَانَ علیه السلام عَلَيهِ جُيوبُ النُّورِ تَتَوَقَّدُ بِشُعَاعِ ضِياءِ الْقُدْسِ...»؛شيخ صدوق ، كمالالدين و تمام النعمة،ج2،ص37، باب35،ح3.
[22] . «لان له غيبة طولانية و من شدة الرأفة الی احبته ينظر الی کل من يذکره بهذا اللقب المشعر بدولته والحسرة بغربته و من تعظيمه ان يقوم العبد...»؛ لطف الله صافی گلپايگانی, منتخب الاثر، ص640، ح 4.
[23] . پيشين, 1 جلدی, ص640, ح3.
[24] . الْهَرَوِيِّ قَالَ سَمِعْتُ دِعْبِلَ بْنَ عَلِيٍّ الْخُزَاعِيَّ يَقُولُ أَنْشَدْتُ مَوْلَايَ عَلِيَّ بْنَ مُوسَى الرِّضَا ع قَصِيدَتِيَ الَّتِي أَوَّلُهَا مَدَارِسُ آيَاتٍ خَلَتْ مِنْ تِلَاوَةٍ وَ مَنْزِلُ وَحْيٍ مُقْفِرُ الْعَرَصَاتِ فَلَمَّا انْتَهَيْتُ إِلَی قَوْلِي خُرُوجُ إِمَامٍ لَا مَحَالَةَ خَارِجٌ يَقُومُ عَلَی اسْمِ اللَّهِ وَ الْبَرَكَاتِيُمَيِّزُ فِينَا كُلَّ حَقٍّ وَ بَاطِلٍ وَ يُجْزِي عَلَی النَّعْمَاءِ وَ النَّقِمَاتِ بَكَی الرِّضَا علیه السلام بُكَاءً شَدِيداً ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ إِلَيَّ فَقَالَ لِي يَا خُزَاعِيُّ نَطَقَ رُوحُ الْقُدُسِ عَلَی لِسَانِكَ بِهَذَيْنِ الْبَيْتَيْنِ فَهَلْ تَدْرِي مَنْ هَذَا الْإِمَامُ وَ مَتَی يَقُومُ فَقُلْتُ لَا يَا مَوْلَايَ إِلَّا أَنِّي سَمِعْتُ بِخُرُوجِ إِمَامٍ مِنْكُمْ ...»؛ شيخ صدوق, کمال الدين و تمام النعمة, ج2, ص276, ح6.
[25] . برخی از اين افراد از اين قرارند: علی بن محمّد خزاز قمی, کفاية الاثر, ص276؛ شيخ صدوق, عيون اخبار الرضا علیه السلام , ج2, ص266؛ امين الاسلام طبرسی, اعلام الوری, ص331؛ علی بن عيسی اربلی, کشف الغمة, ج2, ص328؛ علی بن عبدالکريم نيلی, منتخب الانوار المضيئة, ص39؛ محمّد باقر مجلسی, بحار الانوار, ج51, ص154.
اهل سنّت در چه موضوعاتي از مباحث مهدويّت با شيعه اعتقاد مشترک دارند؟ «انديشة پيروزی نهايي نيروی حقّ و صلح و عدالت بر نيروی باطل و ستيز و ظلم، گسترش جهانی ايمان اسلامی، استقرار کامل و همه جانبة ارزشهای انسانی، تشکيل مدينة فاضله و جامعة آرمانی، و سرانجام اجرای اين ايدة عمومی و انسانی به وسيلة شخصيتی مقدس و عاليقدر که در روايات اسلامی از او به «مهدی» تعبير شده است، انديشهای است که کم و بيش، همه فرق و مذاهب اسلامی ـ با تفاوتها و اختلافهايي ـ بدان مؤمن و معتقدند؛ زيرا اين انديشه به حسب اصل و ريشه, قرآنی است؛ اين قرآن مجيد است که با قاطعيت تمام، پيروزی نهايي ايمان اسلامی، غلبه قطعی صالحان و متقيان، کوتاه شدن دست ستم کاران و جبّاران برای هميشه, و آيندة درخشان و سعادتمندانة بشريّت را نويد داده است».[1]احاديث مربوط به حضرت مهدي عجل الله فرجه ، افزون بر منابع شيعه، در بسياري از كتابهاي معروف اهل سنّت نيز آمده است.[2] با مروري بر كتابهاي روايي اهل سنّت خواهيم يافت، موضوع مهدويّت در اين منابع نيز فراواني آمده است.[3] افزون بر روايات فراواني كه در منابع اهل سنّت به صورت پراكنده به چشم ميخورد، تدوين و تأليف كتابهاي حديثي ويژه حضرت مهدي عجل الله فرجه ، به دست فرهيختگان اهل سنّت در اين زمينه، گوياي جايگاه والاي مهدويّت، نزداهل سنّت است.[4] چکيدۀ ديدگاه اهل سنّت دربارۀ «مهدويّت» را میتوان در اين سخن ابوالحسن آبری بهدست آورد: «به تحقيق ]در اين زمينه[روايات متواتر، است و از رسول خدا به طور مستفيض رسيده که مهدی از اهل بيت اوست. او هفت سال حاکم جهان می شود و زمين را از عدل آکنده میسازد. عيسی علیه السلام برای کمک به او در کشتن دجّال خروج میکند. مهدی علیه السلام امام و پيشوای اين امت است و عيسی پشت سر او، نماز اقامه خواهد کرد».[5] بنابراين اگر چه باورهاي اهل سنّت در پارهاي موارد با اعتقاد شيعه تفاوتهايي دارد، در مواردي نيز مشترکاتي وجود دارد. برخی از موارد مشترک از اين قرار است: 1. نسب حضرت مهدي علیه السلام ؛ يكي از مواردي كه بين شيعه و سنّي تا اندازهای اتفاق نظر وجود دارد، نسب حضرت مهدي علیه السلام است. اگر چه شيعه اين نسب را تا پدر بزرگوار حضرت مهدي عجل الله فرجه به روشني مشخص و معرفي کرده، اهل سنّت در موارد معيّني بدان اشاره كردهاند كه از اين قرار است: الف) حضرت مهدي علیه السلام از اهل بيت و فرزندان رسول اکرمصلی الله علیه و آله و سلم : ابنماجه در سنن خود نقل كرده كه پيامبرصلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «مهدي از ما اهل بيت است و خداوند يك شبه امر او را به سامان می آورد».[6] ب)حضرت مهدي علیه السلام از نسل حضرت علي علیه السلام :از ديگر موارد اتفاق روايات بين شيعه و سنّي، از نسل علي علیه السلام بودن مهدي علیه السلام است: سيوطي در «العرف الوردي» نقل كرده كه رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم دست علي علیه السلام را گرفته و فرمود: «از نسل اين، به زودي جواني خروج خواهد كرد كه زمين را پر از عدل و داد ميكند...». [7]شيخ صدوق از حضرت باقر علیه السلام چنين آورده: «اميرالمؤمنين علیه السلام هنگام بازگشت از نهروان، در كوفه خطبه ميخواند؛ در اين ميان خبر رسيد كه معاويه از او بدگویي ميكند و بر او نفرين ميفرستد و يارانش را ميكشد. حضرت بلند شد و خطبهاي خواند تا بدان جا كه فرمود: از فرزندان من است مهدي اين امت».[8]ج)از نسل حضرت زهرا علیها السلام: در روايات فراواني از اهل سنّت به اين مطلب تصريح شده كه حضرت مهدي علیه السلام از فرزندان فاطمه علیها السلام است: ام سلمه از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نقل كرده كه فرمود: «الْمَهْدِي مِنْ وُلْدِ فَاطِمَةَ»؛[9] مهدي از فرزندان فاطمه است. شيخ طوسي نيز از امام باقر علیه السلام نقل کرده که آن حضرت فرمود: «مهدي، مردي از فرزندان فاطمه علیها السلام است».[10]2)ويژگيهاي جسماني حضرت مهدي عجل الله فرجه ؛ دربارۀ ويژگيهاي جسماني حضرت مهدي علیه السلام هنگام ظهور، احادیث بسیاری در کتابهاي شيعي و اهل سنّت آمده است. برخي از اين ويژگيها عبارتند از: قدرت مند بودن آن حضرت هنگام ظهور، چهره نوراني، پيشاني بلند و بيني كشيده و ... .[11] از امام علي علیه السلام نقل شده كه به فرزند خود امام حسين علیه السلام نگاه کرده، فرمود: «خداوند از نسل اين، كسي را پديد خواهد آورد كه همنام پيامبرصلی الله علیه و آله و سلم باشد... و او مردي است پيشاني بلند و كشيده بيني....»[12]3.همنام بودن مهدي با پيامبرصلی الله علیه و آله و سلم ؛ اهل سنّت و شيعه اتفاق نظر دارند كه حضرت مهدي عجل الله فرجه همنام رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم است؛[13] حتي در روايتي تصريح به نام آن حضرت کرده، نوشتهاند: ابن مسعود از پيامبر اکرمصلی الله علیه و آله و سلم نقل کرده که ايشان فرمود: «اسم المهدي محمّد».[14] اگر چه در بقية روايات با همان تعبير «اسمه اسمي» آوردهاند.4. نشانههاي ظهور؛در منابع روايي شيعه، بعضی از حوادثی که در آينده رخ خواهد داد با عنوان نشانههاي ظهور ياد شده است. اين نشانهها به بیان روايات، به دو دسته حتمي و غيرحتمي تقسيم شده است، برخي از آنها در منابع اهل سنّت نيز اشاره شده است که عبارتند از: نداي آسماني،[15] خروج سفياني، و خسف در بيداء.[16]5. ويژگيهاي حكومت مهدي عجل الله فرجه ؛از ويژگیهايي که به طور مشترک در احادیث شيعه و سنّی اشاره شده میتوان به عدالتگستري،[17] رفاه و آسايش همگانی،[18] رضايت فراگير از حکومت مهدي علیه السلام ،[19] امنيت همه جانبه و عمومي،[20] احساس بينيازي در مردم،[21]و جهاني بودن حکومت حضرت مهدي عجل الله فرجه اشاره کرد.[22] امام صادق علیه السلام فرمود: «هنگامي که قائم قيام نمايد، هيچ زميني نخواهد ماند، مگر آن که در آن نداي شهادتين (اشهد أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ محمّداً رَسُولُ اللَّه) سر داده خواهد شد».[23] آن چه ذکر شد فقط قسمتی از مشترکات بين شيعه و سنّي در موضوع مهدويّت بود.به طور مسلم با تحقيق و پژوهش بيشتر به مواردي افزون بر آن چه آمد، دست خواهيم يافت.
[1] . مرتضی مطهری1 , قيام و انقلاب مهدی علیه السلام , ص13.
[2] . روشن است آن چه در اين پاسخ بدان اشاره میشود, ديدگاه کلّی اهل سنّت است وگر نه مذاهب مختلف اهل سنّت درباره حضرت مهدی علیه السلام ديدگاههای متفاوتی دارند.
[3] . يکی از نويسندگان معاصر (مهدی فقيه ايمانی) بخش مهمّی از اين روايات را به صورت مستقيم از منابع روايي اهل سنّت در مجموعهای به نام «الامام المهدی علیه السلام عند اهل السنة» فراهم آورده است.
. [4] ر.ک: ابو عبد الله محمّد گنجي شافعي، البيان في اخبار صاحب الزمان علیه السلام ، تحقيق: مهدي حمد الفتلاوي؛ جلال الدين عبد الرحمان سيوطي، الحاوي للفتاوي؛ عليبن حسام الدين (متقی هندی), البرهان في علامات مهدي آخر الزمان؛ و...
[5] . عبدالعليم عبد العظيم البستوی, المهدی المنتظر, ج1, ص60.
[6]. «الْمَهْدِي مِنَّا أَهْلَ الْبَيتِ يصْلِحُهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِي لَيلَةٍ »؛ ابن ماجه، سنن ابن ماجه، باب خروج المهدی علیه السلام , ج2، ح4085؛ علیبن عيسی اربلی, كشف الغمة، ج2، ص477؛ محمّدبن جريربن رستم طبری, دلائل الامامة، ص247؛ نيز ر.ک: محمّدبن عيسی ترمذی, سنن ترمذی, ج4, باب ما جاء فی المهدی علیه السلام , ح2230ـ2231.
[7]. «سيخرج من صلب هذا فتي يمْلَأُ الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلًا»؛ جلال الدين سيوطي، الحاوي للفتاوي، کتاب: العَرف الوردي، ص 74 و ص88.
[8]. محمّد بن علی بن حسين بن بابويه، معاني الاخبار، ص 61.
[9]. محمّد بن يزيد قزوينی, سنن ابن ماجه، باب خروج المهدی, ح 4086 ؛ ابو داود، سنن ابي داود، ج4، کتاب المهدی, ح4284؛ نعيم بن حماد، الفتن، ص375؛ حاكم نيشابوری، المستدرك، ج4، ص557.
[10]. شيخ طوسي ، كتاب الغيبة، ص 187.
[11] . «ان المهدي اقنی اجلی»؛ صنعاني، المصنف، ح 20773؛ سنن ابي داود، ج4، ح2485.
[12]. نعماني، الغيبة، 214، ح 2؛ كشف الغمة، ج 3، 259 و محمّدبن جرير طبري، دلائل الامامة، ص 258.
[13] . مقدسي شافعي، عقد الدرر في اخبار المنتظر ، ص45، ص55.
[14] . جلال الدين سيوطي، الحاوي للفتاوي، ص88.
[15]. نعيم بن حماد، الفتن، ص 93؛ مقدسي شافعي، عقدالدرر في اخبار المنتظر، ص79، ص83، ص99.
. [16] «... فَيبْعَثُ إِلَيهِ جَيشٌ من الشام حَتَّی إِذَا كَانُوا بِالْبَيدَاءِ خُسِفَ بِهِمْ ...»؛ صنعاني، المصنف، ج11، ص371.
[17] . ابن ابي شيبه, المصنف، ح19484؛ سنن ابي داود، ح4282.
[18] . البيان في اخبار صاحب الزمان علیه السلام ، ص43، ح22؛ الحاوي للفتاوي، ص71، عقد الدرر، ص195؛ ابن ابي شيبه، المصنف، ج 7، ح 19484.
[19] . صنعاني، المصنف، ح20770، البيان، ص42، ح21.
[20] . مقدسي شافعي، عقد الدرر، ص207 ؛ سليمان بن احمد طبراني، المعجم الكبير، ج 8، ص 179 .
[21]. «أُبَشِّرُكُمْ بِالْمَهْدِي ... وَ يمْلَأُ اللَّهُ قُلُوبَ أُمَّةِ محمّد ص غِنًی ...»؛ احمدبن حنبل، مسند، ج 3، ص 37؛ مقدسي شافعي، عقدالدرر في اخبار المنتظر، باب 8، ص 219.
[22]. مقدسي شافعي، عقدالدرر في اخبار المنتظر ، باب دوم، يك حديث به آخر.
[23]. محمّد بن مسعود عياشي، تفسير عياشي، ج 1، ص 207، ح 81.
درباره چگونگي غيبت حضرت مهدي عجل الله فرجه ديدگاههاي گوناگوني ذکرشده است. در اين باره توضيح دهيد! يکی از معناهای لغوی «غيبت», پنهان شدن است. در اصطلاح، دربارة كسي به کار ميرود كه مدتي در جايي حضور دارد و پس از آن در آن محل حاضر نميشود. در اصطلاح مهدويّت، به پنهان زيستي حضرت مهدي علیه السلام گفته ميشود.
درباره چگونگي غيبت حضرت مهدي عجل الله فرجه ديدگاههاي گوناگوني ذکرشده است. در اين باره توضيح دهيد! يکی از معناهای لغوی «غيبت», پنهان شدن است. در اصطلاح، دربارة كسي به کار ميرود كه مدتي در جايي حضور دارد و پس از آن در آن محل حاضر نميشود. در اصطلاح مهدويّت، به پنهان زيستي حضرت مهدي علیه السلام گفته ميشود. اگرچه سخن روشنی درباره چگونگی اين نوع زندگی نمیتوان به دست آورد، با استفاده از روايات معصومين علیهم السلام و سخنان انديشوران بزرگ, سه ديدگاه کلّي و قابل توّجه می توان ارائه کرد:1. آن حضرت اگرچه در درون جوامع بشري زندگي ميكند، مردم جسم ايشان را نميبينند. 2. حضرت مهدي عجل الله فرجه در ميان همين جامعه و همين انسانها است، اما به قدرت خدا، از ديد معرفتي مردم پنهان است؛ با وجود اين که مردم ايشان را ميبينند, اما نميشناسند. 3. حضرت در بين مردم زندگي ميکند و مردم نيز ايشان را ميبينند و نميشناسند، اما در زمانهايي که آن حضرت لازم بداند از برابر چشمها ناپديد میگردد و ديدگان مردم ـ با اين كه آن حضرت و حاضر است ـ او را نميبينند. بررسي ديدگاههاي بالا: ديده نشدن جسم حضرت مهدي عجل الله فرجه در دوران غيبت، به دو گونه قابل تفسير است: الف) آن حضرت مانند فرشتگان، ارواح و جنّ، جسمي نامرئي دارد؛ با وجود اين که در ميان جوامع بشري حضور دارند، ديده نمیشوند. ب)ايشان جسمي مرئي دارد، اما به قدرت الهي در ديدگان مردم و تصرف می کنند تا ایشان را نبينند.اين كار از اولياي الهي ـ كه از سوي خدا داراي چنین قدرتی در جهان آفرينش هستند ـ بعيد نيست. در آيات قرآن كريم نيز به امكان پنهان شدانسان از برابر ديدگان ـ چه به صورت كوتاه مدت يا درازمدت ـ اشاره شده است.[1] به نظر ميرسد تفسير نخست، غير قابل پذيرش باشد، چرا که هيچ دليلي وجود ندارد که آن حضرت داراي جسمي با این ويژگي باشد، بلکه برعکس، آن حضرت مانند تمامي انسانها داراي جسمي مادي ميباشد. با اين بيان تفسير دوم مورد پذيرش است. در يک بررسي جامع در سخنان معصومين علیهم السلام برخی روايات با روشنی بيشتری اين موضوع را بيان کردهاند. امام صادق علیه السلام فرمود: «مردم امام خويش را گم میكنند، پس آن امام در موسم حج حضور میيابد و مردم را میبيند، ولی مردم او را نمیبينند».[2] عبدالعظيم حسني هنگامي که عقايد خود را بر امام هادي علیه السلام عرضه کرد، آن گاه که به اعتقاد به ائمه علیهم السلام رسيد تا امام هادي علیه السلام را شمرده و اقرار به امامت ايشان کرد. آنگاه امام هادي ادامه داد: و پس از من، پسرم حسن است. پس مردم چگونه خواهند بود با جانشين او؟ عرض کردم: چگونه خواهند بود. فرمود: «لِأَنَّهُ لَا يُرَی شَخْصُهُ»؛[3] به دلیل آن که شخص او ديده نميشود .... از امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمود: «هرکس به تمامي ائمه علیهم السلام اقرار کند و مهدي عجل الله فرجه را انکار کند همانند کسي است که به تمامي پيامبران علیهم السلام اعتراف کرده، اما واپسين فرستاده خداوند، رسول گرامي اسلامصلی الله علیه و آله و سلم را انکار کرده است.» آن گاه از آن حضرت پرسيده شد: اي فرزند رسول خدا، مهدي از کدامين فرزندان شماست؟ آن حضرت فرمود: «از فرزندان هفتم است. شخص او از شما پنهان ميشود...».[4] داودبن قاسم ميگويد از امام هادي علیه السلام شنيدم که فرمود: «جانشين پس از من حسن است. پس چگونه خواهيد بود با جانشين پس از جانشين؟» عرض کردم: خدا مرا قربانت گرداند! براي چه؟ فرمود: «همانا شما شخص او را نميبينيد».[5] از امام رضا علیه السلام وقتي در باره امام مهدي عجل الله فرجه پرسش شد فرمود: « لَا يُرَی جِسْمُهُ...»؛[6] جسمش ديده نميشود. عبيدالله بن زراره از امام صادق علیه السلام نقل كرده كه فرمود: «براي قائم دو غيبت است که در يکي از آن دو در موسم حج حاضر ميشود، مردم را ميبيند ولي مردم او را نميبينند».[7]و نيز در فرازي از دعاي ندبه چنين ميخوانيم: «...عَزِيزٌ عَلَيَّ أَنْ أَرَي الْخَلْقَ وَ لَا تُرَي...».[8] روشن است که همه روايات بالا و احاديثي مانند آن، بر ديده نشدن آن حضرت دارد و قابل تأويل بر شناخته نشدن نخواهد بود، چرا که صراحت در معناي ديده نشدن دارد.نکته قابل توجه اين که اين دسته روايات به خلاف دسته بعد تنوع و کثرت بيشتري دارد. بنابراين به روشني از اين روايات استفاده ميشود که آن حضرت با وجود اين که زنده است و در بين مردم زندگي ميکند و مردم را ميبيند، خداوند پردهای بين آن حضرت و مردم قرار داده آن حضرت مردم را میبينند ولی مردم آن حضرت را نميبينند. ديدگاه دوم: همانگونه که اشاره شد، در اين ديدگاه بيان شده است که آن حضرت افزون بر اين که در جوامع انساني عمر شريف خود را سپري مينمايد و مردم را ميبيند، مردم نيز ايشان را ميبينند اما ايشان را نميشناسند. به تعبير ديگر فقط از نگاه معرفتي مردم غائب است نه از ديد ظاهري. برای اين ديدگاه نيز رواياتی مورد استناد قرار گرفته است: شيخ صدوق در کمال الدين و تمام النعمه و نيز در علل الشرايع با ذکر سند از سدير نقل کرده که امام صادق علیه السلام فرمود: «در قائم سنّتي از يوسف است... چرا اين مردم منکرند که خداي تعالي با حجت خود همان کند که با يوسف کرد؟ در بين ايشان گردش کند و در بازارهاي آنها راه رود و بر فرشهاي آنها پا نهد و آنها او را نشناسند تا آنگاه که خداي تعالي به او اذن دهد که خود را به آنها معرفي سازد، همانگونه که به يوسف اذن داد...».[9] سخن ديگري نيز در تأييد اين ديدگاه نقل شده است که البته سخن معصوم نيست بلکه از نائب خاصّ حضرت مهدي علیه السلام محمّد بن عثمان نقل شده است. ايشان در اين باره ميگويد:«به خدا سوگند، همانا صاحب اين امر هر سال در موسم حج حاضر ميشود، مردم را ميبيند و آنها را ميشناسد و مردم او را ميبينند ولي نميشناسند».[10] از آنجايي که اين سخن شبيه روايتي است که در نفي ديده شدن آورديم، ممکن است همان روايت باشد که تصحيف شده است. و نيز اين امکان وجود دارد که مقصود نائب خاص از اين مضمون، دوران غيبت صغرا باشد. افزون بر اين که، احادیث اين ديدگاه کم شمار است, با معنای لغوی غيبت نيز مخالف است، زیرا به کسی که ديده می شود ولی شناخته نمی شود، ناشناس میگويند، نه غايب.ديدگاه سوم: اگر چه علم به چگونگي غيبت حضرت، فقط نزد پرودگار متعال است، از جمع بين روايات ميتوان استفاده کرد، حضرت دارای هر دو نوع پنهان زيستی باشد. حضرت در مواردي که صلاح بداند از چشمان مردم پنهان است؛ البته با تصرفي که ـ به قدرت الهي ـ در ديدگان افراد ميکنند. نه نامرئي کردن جسم خويش. و در مواردي که آن حضرت مصلحت بداند، به صورت آشکار در جامعه حرکت مي کند و مردم ايشان را ميبينند ولي نميشناسند.
[1] . خداوند در سوره يس(36)، آيه 9 ميفرمايد: g وَ جَعَلْنا مِنْ بَيْنِ أَيْديهِمْ سَدًّا وَ مِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَيْناهُمْ فَهُمْ لا يُبْصِرُونَ f ؛ و در سوره اسراء (17) آيه 45 میفرمايد: gوَ إِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ جَعَلْنا بَيْنَكَ وَ بَيْنَ الَّذينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ حِجاباً مَسْتُوراًf.
[2] . «يَفْقِدُ النَّاسُ اِمامَهُمْ يَشْهَدُ المَوسِمَ فَيَراهُمْ وَلا يَرَوْنَهُ»؛ شيخ طوسی, كتاب الغيبة، ص 161، ح 119؛ شيخ کلينی, كافي، ج 1 ص 337، ح 6؛ نعمانی, الغيبة، ص 175 ح 14؛ شيخ صدوق, کمال الدين و تمام النعمة، ج2، باب 33، ص346، ح33.
[3] . شيخ صدوق, کمال الدين و تمام النعمة، ج2، ص379.
[4] . «مَنْ أَقَرَّ بِجَمِيعِ الْأَئِمَّةِ علیهم السلام وَ جَحَدَ الْمَهْدِيَّ كَانَ كَمَنْ أَقَرَّ بِجَمِيعِ الْأَنْبِيَاءِ وَ جَحَدَ محمّداً نُبُوَّتَهُ فَقِيلَ لَهُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ مِمَّنِ الْمَهْدِيُّ مِنْ وُلْدِكَ قَالَ الْخَامِسُ مِنْ وُلْدِ السَّابِعِ يَغِيبُ عَنْكُمْ شَخْصُهُ ...»؛ پيشين، ص333، ح1.
[5] . «الْخَلَفُ مِنْ بَعْدِيَ الْحَسَنُ فَكَيْفَ لَكُمْ بِالْخَلَفِ مِنْ بَعْدِ الْخَلَفِ فَقُلْتُ وَ لِمَ جَعَلَنِيَ اللَّهُ فِدَاكَ فَقَالَ إِنَّكُمْ لَا تَرَوْنَ شَخْصَهُ...»؛ شيخ کلينی, کافي، ج1، ص328؛ شيخ طوسی, کتاب الغيبة، ص202؛ شيخ صدوق, کمال الدين و تمام النعمة، ج2، ص381.
[6] . شيخ کلينی, کافي، ج1، ص333؛ شيخ صدوق, کمال الدين و تمام النعمة، ج2، ص370.
[7] . «لِلْقَائِمِ غَيْبَتَانِ يَشْهَدُ فِي إِحْدَاهُمَا الْمَوَاسِمَ يَرَى النَّاسَ وَ لَا يَرَوْنَهُ»؛ شيخ کلينی, کافي، ج1، ص339؛ نعمانی, الغيبة، ص175.
[8] . سيّد بن طاووس، اقبال الاعمال، ص298.
[9] . «إِنَّ فِي الْقَائِمِ سُنَّةً مِنْ يُوسُفَ ... فما تنکر هذه الامة ان يکون الله عز و جل يَفْعَلُ بِحُجَّتِهِ مَا فَعَلَ بِيُوسُفَ أَنْ يَكُونَ يَسِيرُ فِي أَسْوَاقِهِمْ وَ يَطَأُ بُسُطَهُمْ وَ هُمْ لَا يَعْرِفُونَهُ حَتَّی يَأْذَنَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ أَنْ يُعَرِّفَهُمْ نَفْسَهُ كَمَا أَذِنَ لِيُوسُفَ...»؛ شيخ صدوق, کمال الدين و تمام النعمة، ج1، ص144، باب 5، ح3.
[10] . «وَ اللَّهِ إِنَّ صَاحِبَ هَذَا الْأَمْرِ لَيَحْضُرُ الْمَوْسِمَ كُلَّ سَنَةٍ يَرَی النَّاسَ وَ يَعْرِفُهُمْ وَ يَرَوْنَهُ وَ لَا يَعْرِفُونَهُ»؛ شيخ طوسي، فلسفه وعلل غيبت حضرت مهدي عجل الله فرجه چیست؟ بدون شك غيبت واپسين حجّت الهي، حضرت مهدی علیه السلام ، پديدهای است كه به اين صورت، هرگز در تاريخ اتفاق نيفتاده است. طبيعی است كه ذهن جست و جو گر ـ انسان، همواره اين پرسش را مطرح كند كه چرا چنين رخدادی پديد آمده است؟ـ پيش از هر سخنی توجه به اين نکته ضروری است که از آن جايي که فلسفه و علل غيبت، فرع بر امامت ايشان است، اين بحث فقط برای کسانی مفيد خواهد بود که اصل امامت ایشان را پذيرفته باشند و اگر کسی امامت و مهدی ـ بودن آن حضرت را قبول نداشته باشد، آگاهی از فلسفه و علل غيبت، برای او فایده ای ندارد. همانگونه که امامت آن حضرت فرع بر وجود ايشان است و کسی که وجود آن حضرت را منکر باشد، بحث درباره امامت آن حضرت بی فايده خواهد بود. البته کسی هم که وجود و امامت ایشان را پذيرفته باشد، نياز چندانی به آگاهی از فلسفه و علل غيبت آن حضرت ندارد؛ به عبارت ديگر دانستن و يا ندانستن فلسفه و علل غيبت تأثير چندانی در باور او نخواهد داشت، چه اين که ایشان را موجود و امام ـ آن هم با تمام ويژگی های آن ـ می داند. و نصب آن امام را از طرف خداوند باور داشته، تمام آن چه خداوند اراده فرموده را عين حکمت می داند وغيبت آن حضرت نيز به اراده خداوند است. پس به طور قطع، خداوند حکيم در پنهان کردن آن امام، حکمتی را در نظر داشته است. شيخ طوسی در اين باره میگويد: «سخن در اين موضوعات نظير سخن گفتن، پيرامون بيماری کودکان و چارپايان و آفرينش حشرات موذی و قيافه های زشت و متشابهات قرآن می ماند که بپرسيم: خداوند به چه دليل آنها را آفريده است؟ پاسخ اين است که، هرگاه پی برديم خدای متعال، حکيم و داناست و کارهايي که در آن حکمت و مصلحتی نيست انجام نمی دهد، پی خواهيم برد که آفرينش اشيای ياد شده نيز بر اساس حکمتی بوده است؛ هر چند مشخصاً از آن آگاه نيستيم. در باره حضرت صاحب الزمان عجل الله فرجه نيز میگوييم: ما میدانيم که آن بزرگوار جز بر اساس حکمتی که خدا برايش روا دانسته، غايب نگشته است؛ هر چند به گونهای تفصيلی و مشروح از آن آگاهی نداريم».[1] به رغم آن چه ياد شد، از كلام معصومين علیهم السلام بعضی از حكمتها و علتهای اين رويداد، قابل استفاده است. در پاسخ به اين پرسش ، محوری ترین نکته ای که در کلام نورانی ايشان می توان دید، اين است که پنهان زيستی آخرین ذخيره الهي، به طور قطع از اسرار خداوندی است كه پرنده انديشه و فكر را توان پرواز تا آن قلة بلند نيست. رسول گرامی اسلامصلی الله علیه و آله و سلم حقيقت سرّبودن اين امر راچنين بيان فرموده است: «ای جابر! همانا اين امر،امری است از امرخداوندی و سِرّی است از سِرّ خدا كه بر بندگان او پوشيده است. پس برحذر باش كه دچار ترديد نشوی؛ همانا شك دربارة خدا كفراست».[2] امام صادق علیه السلام نيز اين حقيقت را چنين بیان فرمودهاند: «اين امر، امری از امر خدا و سرّی از سرّ خدا و غيبی از غيب خداست و زمانی كه میدانيم خداوند بزرگ مرتبه حكيم است، تصديق میكنيم كه همه كارهای او حکیمانه است؛ گرچه علتآن كارها بر ما روشن نباشد».[3] افزون بر آن پاسخ اساسی، گاهی نيز ايشان به تناسب فهم مخاطبان، به بعضی امور ديگر نيز اشاره میفرمودند. اينك با استفاده از روايات معصومين علیهم السلام به برخی از حکمتهای اين رخداد اشاره میكنيم: 1. حفظ جان امام زمان عجل الله فرجه ؛ نخستين فلسفة پنهانزيستي حضرت مهدي علیه السلام ، در امان ماندن ایشان از گزند بدخواهان است. امام صادق علیه السلام فرمود: «همانا برای قائم پيش از آن كه قيام فرمايد غيبتی است؛ چرا كه در هراس است (و حضرت اشاره به شكم خود كرد، يعنی بيم كشته شدن دارد)».[4] البته اين نه به آن معناست كه آن حضرت از شهادت و كشته شدن در راه خدا هراس دارد، بلكه آن حضرت چون واپسين ذخيرة الهي در زمين است و آن حکومت و جهانی كه در تمام اديان وعده داده شده، فقط به دست او تحقق مييابد، بنابراين خداوند باید به هر وسيله، او را تا روز موعود حفاظت کند، و حكمت الهي نيز بر پنهان زيستي او تعلق گرفته است. و اين پنهانزيستي با ويژگيهای خاصّ خود، درباره برخی از پيامبران علیهم السلام ـ هنگامی كه بر جان خويش بيم داشتندـ اتفاق افتاده بود. در قرآن در بارة حضرت موسی علیه السلام به صراحت از اين ترس پرده برداشته، میفرمايد: gفَأَصْبَحَ فِي الْمَدينَةِ خائِفاً يَتَرَقَّبُ ...f؛[5] صبح گاهان در شهر، بيمناک و در انتظار] حادثه ای[بود...». و آن گاه که آن پيامبر بزرگ الهي، قوم خود را خطاب قرار داده، میفرمايد: gففرَرْتُ مِنْكُمْ لَمَّا خِفْتُكُمْ فَوَهَبَ لي رَبِّي حُكْماً وَ جَعَلَني مِنَ الْمُرْسَلينَf؛[6]و چون از شما ترسيدم، از شما گريختم، تا پروردگارم به من دانش بخشد و مرا از پيامبران قرار داد. با اين که حضرت موسی علیه السلام از پيامبران اولوالعزم است، اما خداوند او را خائف و ترسان وصف کرده است. البته اين هيچ منافاتی با کمالات معنوی آن پيامبر بزرگ الهي ندارد، زيرا خويشتن از خطر نابودی و کسب آمادگی برای پيروزی, نه فقط برخلاف حکم عقل نيست که همان حکم عقل است. و نيز میتوان به پنهان شدن پيامبر اكرمصلی الله علیه و آله و سلم در بعضی زمانها اشاره کرد.[7] 2. امتحان و آزمايش انسانها؛ يكی ديگر از حكمتهای الهي در غيبت حضرت مهدی علیه السلام ، امتحان و آزمايش مردم است. از آنجايی كه اين نوع آزمايش به دليل حضور نداشتن ظاهری امام، بسيار مشكل و طاقتفرسا است، در تكامل انسانها نقش بسيار مهمّی دارد و با اين آزمايش، خوب از بد جدا شده، دوستان حقیقی مشخص می شوند. پيشوای هفتم شيعيان امام كاظم علیه السلام فرموده است: «هنگامی كه پنجمين فرزند از امام هفتم ناپديد شود، پس خدا را خدا را مواظب باشيد در دينتان! شما را احدی از آن دور نسازد. فرزندم! صاحب اين امر ناگزير از غيبتی خواهد بود، تا كسی كه به اين امر قائل است از آن باز گردد. همانا آن آزمايشی از سوی خدایست كه خلق خود را به وسيله آن میآزمايد».[8] روشن است كسانی در اين امتحان بزرگ، سربلند خواهند بود كه دارای مرتبه والايی از ايمان و عمل صالح باشند و كسانی كه دراين امور دچار نقصان باشند، بيشتر در معرض لغزش و سقوط هستند. امام صادق علیه السلام تبلور اين حقيقت را چنين بيان كرده است: «و اينگونه است كه غيبت قائم، طولانی خواهد بود تا اين كه حقِّ محض آشكار گردد و ايمان از كدورتها و پيرايهها صاف و زلال گردد، و اين آشكارشدن با بازگشت افرادی از پیروان ظاهری اهل بیت علیهم السلام كه دارای سرشت ناپاكی هستند، يعنی همانها كه ترس نفاق بر آنها میرود، صورت میگيرد».[9] آن حضرت دربارة شدت سختی آزمايشهای اين دوران فرمود: «برای صاحب اين امر غيبتی است. هر کس در آن زمان دينش را نگه دارد مانند کسی است که خار قتاد[10] را با دست خود بتراشد...».[11]3. آزاد بودن امام از بيعت با ستمگران؛ مضمون برخی از روايات اين است كه آن حضرت با غيبت خود به بيعت با طاغوتهای زمان مجبور نمیشود. اميرمؤمنان علیه السلام میفرمايد: «همانا قائم از ما اهل بيت، هنگامی كه قيام میكند، بيعت احدی بر گردن او نيست و به همين علت است كه ولادتش پنهان نگه داشته میشود و شخص او غايب است».[12] همين معنا در كلامی از پيشوای دوم ـ هنگامی كه به جهت مصالح اسلام و مسلمانان، به مصالحه با معاويه تن داد و مردم، زبان به ملامت آن حضرت گشودند ـ انعكاس يافت: «آيا ندانستيد كه هيچ يك از ما ائمه نيست، مگر اين كه بيعت با ستم گری بر گردن او قرار میگيرد؛ به جز قائم عجل الله فرجه كه عيسی بن مريم علیهما السلام پشت سرش نماز میگزارد. پس به درستی كه خداوند متعال ولادتش را مخفی و شخصش را پنهان میسازد تا هنگامی كه قيام میكند، بيعت هيچ كس برگردنش نباشد».[13] حضرت مهدی علیه السلام نيز درتوقيعی شريف در پاسخ به بعضی پرسشها میفرمايد: «در خصوص علت غيبت پرسش كرده بوديد. خداوند در قرآن كريم میفرمايد: «ای اهل ايمان!از چيزهايی سؤال نكنيد كه اگر برای شما روشن شود، ناراحت میشويد».[14] بدانيد كه هركدام از پدران من، بيعت يكی از طاغوتهای زمان خويش را برگردن داشتند، ولی من وقتی قيام میكنم، بيعت هيچ يك از گردن كشان و طاغوتهای زمان را برگردن ندارم».[15] البته نکته های ديگري نيز در اين بحث اشاره شده است؛ مانند خالص شدن صلب کافران از مؤمنان، جريان سنّت الهي (که درباره پيامبران پيشين رخ داده)برای حضرت مهدی علیه السلام , و آماده شدن جامعة جهانی برای پذيرش قيام و حکومت حضرت، که مناسب است به کتابهای مفصل مراجعه شود.
[1] . شيخ طوسی, کتاب الغيبة, ص85.
[2] . «يا جابِرُ! اِنَّ هَذا الاَمْرِ اللَّهِ وَسِرٌّ مِنْ سِرِّ اللَّهِ مَطوِیٌ عَنْ عِبادِ اللَّهِ، فَاِيّاكَ وَالشَّكَّ؛ فَاِنَّ الشَّكَّ فِی اللَّهِ كُفْرٌ»؛ شيخ صدوق، كمال الدين و تمام النعمة، ج 1، ص 287.
[3]. «إِنَّ هَذَا الْأَمْرَ أَمْرٌ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ وَ سِرٌّ مِنَ اللَّهِ وَ غَيْبٌ مِنْ غَيْبِ اللَّهِ وَ مَتَی عَلِمْنَا أَنَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ حَكِيمٌ صَدَّقْنَا بِأَنَّ أَفْعَالَهُ كُلَّهَا حِكْمَةٌ وَ إِنْ كَانَ وَجْهُهَا غَيْرَ مُنْكَشِفٍ لَنَا», شيخ صدوق، علل الشرايع، ج 1، ص 245.
[4]. «اِنَّ لِلْقائِمِ غَيْبَةً قَبْلَ اَنْ يَقُومَ اِنَّهُ يَخافُ (وَاَوْمَأَ اِلى بَطْنِهِ يَعنى القَتْل)»؛ شيخ کلينی, كافي، ص 340؛ شيخ طوسی, كتاب الغيبة، ص 329؛ شيخ صدوق, كمال الدين و تمام النعمة، ج 2، ص 342.
[5] . سوره قصص(28), آيه 18.
[6] . سوره شعرا (26), آيه 21. جالب توجّه اين که در پارهای روايات آمده است که حضرت مهدی علیه السلام نيز هنگام ظهور خطاب به مرد م، همين آيه را تلاوت خواهد کرد.ر.ک: نعمانی, الغيبة, ص174.
[7] . ر.ک: سوره توبه(9), آيه40.
[8]. شيخ کلينی, كافی، ج 1، ص 336؛ شيخ صدوق, علل الشرايع، ج 1، ص 244؛ شيخ طوسی, كتاب الغيبة، ص 166؛ نعمانی, الغيبة، ص 154، ح 11.
[9]. شيخ طوسی, كتاب الغيبة، ص 170، شيخ صدوق, كمال الدين و تمام النعمة، ج 2، ص 355.
[10] . قتاد، درختی است که خارهای بسياری مثل سوزن تيز و محکم دارد.
[11] . «إِنَّ لِصَاحِبِ هَذَا الْأَمْرِ غَيْبَةً الْمُتَمَسِّكُ فِيهَا بِدِينِهِ كَالْخَارِطِ لِلْقَتَاد…»؛ کلينی, کافی, ج1, ص335.
[12]. «اِنَّ القائِمَ مِنَّا اِذا قامَ لَمْ تَكُنْ لِاَحَدٍ فِى عُنُقِهِ بَيعَةُ فَلِذلكَ تُخفی وِلادَتُهُ وَيَغيبُ شَخْصُهُ»؛ كمال الدين و تمام النعمة، ج 1، ص 303؛ فضل بن حسن امين الاسلام طبرسی، اعلام الوری، ص 426.
[13]. شيخ صدوق, كمال الدين و تمام النعمة، ج 1، ص 315؛ احمد بن علی طبرسی, احتجاج، ج 2، ص 289.
[14] . مائده (5)، آيه 101.
[15]. «...وَاَمّا عِلَّةُ الغَيْبَةِ فَاِنَّ اللّهَ يَقُولُ: gيا اَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لاتَسْألُوا عَنْ اَشْياءَ اِنْ تُبْدَ لَكُمْ تَسُؤكُمf اِنَّهُ لَمْيَكُنْ اَحَدٌ مِنْ آبائي علیهم السلام اِلاَّ وَقَدْ وَقَعَتْ في عُنُقِهِ بَيْعَةٌ لِطاغِيَةِ زَمانِهِ وَاِنّي اَخرُجُ حينَ اَخْرُجُ وَلابَيْعَةَ لِاَحَدٍ مِنَ الطَّواغيتِ في عُنُقي»؛ شيخ طوسی, كتاب الغيبة، ص290،شيخ صدوق, كمال الدين و تمام النعمة، ج 2، ص 483، ح 4.
الغيبة، ص362؛ شيخ صدوق، من لايحضره الفقيه، ج2، ص520.
امامي که غایب باشد چه فايده ای دارد؟
اين پرسش بارها در زمان معصومين علیهم السلامـ پيش از حضرت مهدي علیه السلام ـ مطرح شده و ايشان نيز طبق درک و فهم مخاطبان پاسخ دادهاند که یکی از آنها پاسخ معروفي است که ایشان، نفع بردن از آن حضرت را در اين دوران به بهره بردن از خورشيد پشت ابر تشبيه کردهاند.
امامي که غایب باشد چه فايده ای دارد؟ اين پرسش بارها در زمان معصومين علیهم السلامـ پيش از حضرت مهدي علیه السلام ـ مطرح شده و ايشان نيز طبق درک و فهم مخاطبان پاسخ دادهاند که یکی از آنها پاسخ معروفي است که ایشان، نفع بردن از آن حضرت را در اين دوران به بهره بردن از خورشيد پشت ابر تشبيه کردهاند.[1] با مراجعه به کتابهاي مربوط می توان دو تعریف را برای امامت بیان کرد: الف) تعريف کلامي: مطابق اين تعريف، امامت رياستي است بر عموم، به دست يکي از اشخاص در امور دين و دنيا.ب) تعريف فلسفي ـ عرفاني: مطابق اين تعريف, امامت منصبي است الهي همانند نبوت, و بين اين دو (امامت و نبوت) هيچ فرقی جز وحی نيست. امامت استمرار تمام وظایف نبوت به جز تحمل وحی الهي است, و نيز نوعی تصرّف در باطن و نفوس افراد برای رساندن آنها به کمال مطلوب است. مطابق اين تعريف، رياست در امور دين و دنيا، یکی از شئون امامت به اين معناست. اين همان معنايي است که شيعة دوازده امامی به آن پای بند است؛ به همین دلیل امامت را جزء اصول دين به حساب آورده و آن را از نبوت بالاتر می داند. علامه طباطبايي در اين باره می فرمايد: «امامت حقيقتی ورای مقام اطاعت يا رياست دين و دنيا يا وصايت و خلافت و جانشينی در روی زمين به معنای حکومت بين مردم است.[2]» عمیق معنای امامت نزد ايشان اين است که امامت، هدايتی باطنی بوده که همان ولايت بر مردم و کردار آنان است و اين هدايت باطنی جز رساندن به مطلوب نيست. متکلمين به معنايي که برای امامت ذکر کرده اند به ادلهای از قبيل: قاعدة لطف، لزوم حفظ شريعت و تبيين دين خداوند استدلال کردهاند، که به طور عمده با حضور امام در بين مردم تأمين میشود. اگر اشکال شود که اين لطف چگونه با غيبت حضرت سازگاری دارد، در پاسخ بايد بگوييم: اولاً: امام زمان عجل الله فرجه حافظ کلی شريعت است و از اتفاق بر باطل جلوگيری میکند. ثانياً: الطاف خداوند، درجههای گوناگونی دارد که هنگام تزاحم، آن چه که لطف بيشتری دارد مقدم میگردد.اگر چه با حضور امام، مردم به الطافی افزونترخواهند رسيد و از حضور او بهرهمند خواهند شد، لطف غيبت او مهمتر است (همانگونه که در بحث فلسفة غيبت بدان اشاره شده است.) درباره تفسير دوم برای امامت که همان تفسير عرفا است، جای هيچ گونه اشکالی در باره غيبت امام نيست، زيرا بنا بر تعريف، امامت حقيقتی است که امام به جهت قابليتهايي که پيدا کرده، میتواند در نفوس انسانها تصرف کرده و آنها را به سرمنزل مقصود برساند. اين معنا برای امامت، با غيبت او نيز سازگاری دارد، و امام در عصر غيبت نيز اين تصرفات را میتواند انجام دهد در دوران غيبت چنين هدايتهايي را فراوان داشته باشيم.[3] بنابراين به هر دليلی که امام غایب شده باشد، بخشی از فلسفة وجودی او در هالة پنهانزيستی قرار میگيرد و مردم از او محروم میشوند، آن بخش، مباشرت او در هدايت ظاهری و تشکيل حکومت و اجرای عدالت است، ولی هدايت معنوی و باواسطة او (به وسيلة نمايندگان)برای بيان احکام و اجرای حکومت و عدالت به حال خود باقی است؛ همانگونه که در زمان ظهورش، گاهی هدايت يا ولايت و فرماندهی بخشی را به نخبگان خود واگذار می کند و مردم از آنان بهرهمند میشوند، در زمان غيبت نيز اين نمايندگی ادامه دارد و کار نمايندگان، کار امام معصوم است، چه اينکه آنها از سوی او نصب شدهاند. تفاوت بين زمان ظهور و غيبت فقط از جهت محروم ماندن مردم از درک حضور و مباشرت هدايت ظاهری و تصدی امور است که اين به دلایلی ـ چه بدانيم و چه ندانيم ـ واقع شده است و مسألة غيبت از مسئله روشن و يقينی معارف اسلامی است که رسول گرامی اسلامصلی الله علیه و آله و سلم از آن خبر داده است. افزون بر هدايت معنوی امام، اصل وجود او هم حکمت و لطف است، و در نظام حکيمانة الهي، وجود او ضرورت دارد. با توجه به آن چه ذکر شد میتوان بهرههای مردم از امام غایب را اينگونه به اختصار اشاره کرد:1.رسيدن فيض الهي به انسانها به خاطر وجود اوست، زيرا آفرينش انسانها بدون آفرينش پيامبر و امام معنا و مفهومی ندارد. از ديدگاه پيروان اهل بيت علیهم السلام و بر اساس آموزههای ناب اسلامی, امام واسطة فيض پروردگار به تمام موجودات جهان هستی میباشد. علامة مجلسی رحمه الله علیه در اين باره معتقد است بيشتر مطالبی که فلاسفه دربارة عقول اثبات کردهاند، در احاديث متواتر، به گونهای ديگر برای ارواح معصومين علیهم السلام اثبات شده است. برای مثال، ارواح معصومان علیهم السلام پيش از ديگر آفريدههای خداوند آفريده شدهاند و علت غايي آفرينش و واسطه در افاضه علوم و معارف و به طور کلی واسطه فيض در کمالات وجودی و معرفتی هستند.[4] در بخشی از زيارت ارزش مند جامعة کبيره چنين میخوانيم: «...]ای امامان بزرگ[ خداوند به سبب شما آغاز کرد و به سبب شما پايان میدهد و به سبب شما باران را فرو میفرستد و به سبب شما آسمان را نگه داشته است از اين که بر زمين فرو ريزد، ـ جز به ارادة او، غم و اندوه و گرفتاری به واسطه شما رفع میگردد...».[5] 2. هدايتهای معنوی و باطنی امام به برخی از افراد شايسته، همواره در طول تاريخ تجربه شده است. اساسیترين هدف امام، هدايت انسانهاست. هدايت در زمان حضور ظاهری امام به طور آشکار صورت میگيرد، لکن غيبت امام هرگز اين وظيفه مهم را ساقط نخواهد کرد. او با تأثير بر قلب انسانهای شایسته، آنچه را لازم است در جوامع انسانی القا میکند.3. نگهداري دين از تحريفها و بدعتها. پيامبر اکرمصلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «در هر نسلی از امت من عادلی از اهل بيتم وجود دارد که دين را از تحريف غاليان و ادعاهای دروغ اهل باطل و تأويل جاهلان پاک می کند.[6]»4. ياری دادن به کسانی که در حالت خاص به او متوسل میشوند.5. دعای آن حضرت در حق مؤمنان که اين هم در موارد بسیاری داده است.6.برطرف ساختن بدی هابلاها از ياران خاص خود، به ويژه در موارد خاصّ و بحرانی.7. تصويب امور سال در شبهای قدر که طبق بعضی از احادیث با امضای حضرت صورت میگيرد.8. ايجاد اميدواری در پيروان اهل بيت علیهم السلام. باور به زنده بودن پيشوا و امام سبب اميدواری پيروان آن امام است. در پايان، يادکرد اين نکته شايسته است که آن چه که باعث شده تا بخشی از فوايد امام غایب به دليل غيبت ايشان به مردم نرسد، همانا در اثر کوتاهی خود مردم است؛ و اين مردم هستند که میبايست با ايجاد آمادگی لازم، شرايط را برای ظهور حضرت فراهم سازند.
[1] . ر.ک: به پرسشی که در اين زمينه پاسخ داده شد.
[2] . محمّد حسين طباطبايي, الميزان, ج1, ص271.
[3] . ر.ک: علی اصغر رضوانی, موعود شناسی, ص 403, به نقل از: پيشين, ج14, ص304.
[4] . محمّد باقر مجلسی, بحار الانوار, ج1, ص 103.
[5] . « ... بِكُمْ فَتَحَ اللَّهُ وَ بِكُمْ يَخْتِمُ وَ بِكُمْ يُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَ بِكُمْ يُمْسِكُ السَّمَاءَ أَنْ تَقَعَ عَلَی الْأَرْضِ إِلَّا بِإِذْنِهِ وَ بِكُمْ يُنَفِّسُ الْهَم...»؛ شيخ صدوق, تهذيبالأحكام, ج6, ص99, باب زيارة جامعة لسائر المشاهد علیهم السلام .
[6] . «فِي كُلِّ خَلَفٍ مِنْ أُمَّتِي عَدْلٌ مِنْ أَهْلِ بَيْتِي يَنْفِي عَنْ هَذَا الدِّينِ تَحْرِيفَ الْغَالِينَ وَ انْتِحَالَ الْمُبْطِلِينَ وَ تَأْوِيلَ الْجُهَّال...»؛ شيخ صدوق, کمال الدين و تمام النعمة، ج1, ص221, ح7.
غيبت صغرا به چه معناست؟ و چرا از همان ابتدا غيبت کامل صورت نگرفت؟
پيش از آن که به پاسخ بپردازيم، لازم به يادآوري است که در احادیث بسیاری از پيامبر اكرمصلی الله علیه و آله و سلم و ائمه معصومين علیهم السلام، غيبت حضرت مهدي عجل الله فرجه به دو بخش كوتاه مدت (غيبت صغرا) و دراز مدت (غيبت كبرا) تقسیم شده است.
امام صادق علیه السلام در اين باره فرمود: «همانا براي قائم دو غيبت است كه در يكي از آن دو به خانوادهاش برميگردد و در ديگري معلوم نيست كجاست؛ هرسال در مناسك حج حاضر ميگردد و مردم را ميبيند در حالي كه مردم او را نميبينند».[1]
افزون بر دوگونه بودن، در رواياتی به كوتاه بودن يکي و بلند بودن ديگري نيز اشاره شده است.
همان حضرت در سخنی ديگر فرمود: «برای قائم دو غيبت است: يكی از آنها كوتاه مدت و ديگری دراز مدت...».[2]
غيبت صغرا: اگر چه اين تعبير در روايات معصومين علیهم السلام به اين صورت نيامده است، رفته رفته به خاطر کوتاه بودن دوران نخست غيبت, به اين عنوان مشهور شده است. البته بهتر بود به جای «غيبت صغرا»، آن را «غيبت ناقصه» می نامیدند،چرا که با پايان يافتن اين دوران، غيبت تامّه آغاز شده است، و مهمترين تفاوت اين دوره ها در تامّ بودن و ناقص بودن آنها است؛ وگرنه با توجه به پيوستگی هر دو غيبت به يک ديگر تفکيک آن دو به کوتاه و بلند، معنای قابل قبولی نخواهد داشت. بر اساس ديدگاه مشهور، غيبت صغرا در اصطلاح مهدويّت عبارت است از: پنهان زيستي كوتاه مدت حضرت مهدي علیه السلام با ويژگیهای خاص، پس از شهادت امام عسکری علیه السلام تا آغاز «غيبت کبرا».
اگرچه برخي آغاز اين دوران را از همان ابتداي ولادت دانسته،[3] مدت آن را 74 سال ذکر کردهاند، مشهور آن است که آغاز آن از شهادت امام حسن عسكري علیه السلام و مدت آن حدود 69سال است.[4] به دليل اين که اگرچه حضرت مهدی علیه السلام در زمان حيات پدر بزرگوار خود گاهی به صورت پنهانی زندگی میکردند، فراوانیِ کسانی که در اين دوره به دیدن حضرت نایل شدهاند، گويای آن است که آشکار بودن حضرت برای عدهای فراوان بيش از پنهانی بودن ايشان بوده است. علاوه آن ، پنهانی اندک در دوران امام حسن عسکری علیه السلام میتوانسته مقدمه ای برای دوران غيبت صغرا باشد، زیرا همانگونه که غيبت کبرا بدون مقدمه ممکن بود مشکلاتی را برای جامعة شيعی پديد آورد، غيبت صغرا بدون مقدمه نيز مشکلاتی ايجاد میکرد.
با اين بيان، پارهای از ويژگيهاي غيبت صغرا که آن را از دورة بعد متمایز کرد عبارت است از:
1. غيبت صغرا از نظر زمان محدود بوده، ولی غيبت كبرا بسيار طولانی است و غير از خداوند كسي از مدت آن آگاهی ندارد. 2. در دوران غيبت صغرا، پنهان زيستي امام همه جانبه و عمومي نبود؛ امام اگرچه از نگاهها پنهان بود، كساني مانند نواب خاص، برخي از وكلاي آن حضرت و نيز افرادی با ويژگیهای ممتاز، ميتوانستند با آن حضرت در تماس باشند و پرسشها و نامههاي مردم را خدمت امام ببرند و پاسخ او را به مردم برسانند، و يا به ديدار آن حضرت نایل شوند. اما در غيبت تامه (كبرا) امام به طور كلي از نگاهها پنهان است و باب مكاتبه و نامهنگاري بسته است؛ يعني، بناي غيبت كبرا و اقتضاي آن اين است كه حضرت ديده نشود. البته اين بدان معنا نيست كه امكان ندارد ديده شود، زیرا ممكن است بعضی افراد، حضرت را ببينند.
3. در غيبت صغرا، حضرت مهدی علیه السلام چهار نماينده داشت كه آنها را به صورت معيّن برگزيده بود. مهمترين وظيفه آنها برقراری ارتباط بين امام و مردم بود؛ ايشان اقامتگاه و مكان حضرت را نيز ميدانستند، ولي در غيبت كبرا چنين نيست.
4. درغيبت صغرا ـ افزون بر سفيران چهارگانه ـ ممكن بود اشخاصی آن حضرت را ببينند و بشناسند؛ ولي درغيبت كبرا كسي او را نميبيند واگر ببيند نميشناسد.
اما چرا از همان ابتدا غيبت کبرا صورت نگرفت؟ زیرا در مشيت الهي از ابتدا چنين مقدر بوده كه آن حضرت پس از رسيدن به امامت، میبايست بیدرنگ از ديد عمومي پنهان شود و در ظاهر از آن چه در جامعه رخ ميدهد، فاصله بگيرد؛ هر چند در واقع او از نزديك، همه وقايع را احساس و ادراك میكند. بايد توجّه داشت كه اگر آن حضرت، يك باره رخ در نقاب غيبت کامل ميبرد، ضربه سنگینی به پايگاههاي مردمي و طرف داران امامت وارد ميشد، زيرا مردم پيش از آن سالها با امام خود ارتباطی تنگاتنگی داشتند، در مشكلات و نيازهای خود به ايشان رجوع ميكردند، و اگر ناگهان امام پنهان ميشد و مردم احساس ميكردند كه ديگر دست رسي به رهبر فكري و معنوي خود ندارند، ممكن بود مشکلاتی جدّی برای جامعه پديد آيد.
بنابراين لازم بود كه براي «غيبت تامه» زمينهسازي شود تا مردم به تدريج با آن خو بگيرند و خود را بر اساس آن بسازند. با غيبت صغرا در واقع اين زمينهسازي صورت گرفت. در اين زمان حضرت مهدي عجل الله فرجه ازديدهها پنهان بود، ولي ايشان از راه نمايندگان، وكيلان و ياران مورد اطمینان، با شيعيان خود ارتباط داشتند.[5] رفته رفته با پديدآمدن آمادگي (پس از گذشت مدت شصت و نه سال) به دستور خداوند، آن حضرت در پرده پنهان زيستيِ تمام و كامل قرار گرفتند.
[1] . «اِنَّ لِلْقائِمِ غَيْبَتَينِ يَرْجِعُ فِى اِحداهُما وَفِى الاُخْری لايُدری اَيْنَ هُوَ يَشْهَدُ المَواسِمَ يَری الناسَ وَلايَرْونَهُ»؛ نعماني، الغيبة، ص 175، ح 15.
[2] . «لِلْقائِمِ غَيْبَتانِ اِحْداهُما قَصِيرَةٌ وَالاُخْری طَوِيلَةٌ ...»؛ شيخ کليني، كافي، ج 1، ص 340.
[3] . شيخ مفيد, ارشاد، ج 2، ص 340.
[4] . شيخ طوسی, كتاب الغيبة، ص 159؛ شيخ کلينی, كافي، ج 1، ص 341؛ نعمانی, الغيبة، ص 149.
[5] . ر.ک: رهبري بر فراز قرون، ص 101.
دربارة چگونگی آغاز امامت و غيبت آن حضرت توضيح دهيد!
درباره آغاز غيبت حضرت مهدي علیه السلام دو ديدگاه وجود دارد:
الف) غيبت حضرت مهدي عجل الله فرجه با شهادت امام عسکري علیه السلام آغاز شد. (ديدگاه مشهور)
ب) غيبت آن حضرت از همان ابتدای ولادت ايشان اتفاق افتاده است.
بنابر هر دو ديدگاه، حضرت مهدي عجل الله فرجه ، در روز شهادت پدر بزرگوار خود در مرحله غيبت و پنهان زيستی به سر ميبرده است، و مردم به طور عموم از او خبر نداشتند، و جز اشخاصی، که در دوران امام عسکري علیه السلام ايشان را ملاقات کرده بودند، كسي او را نديده بود. تا اين که روزِ درگذشتِ امام يازدهم (روز هشتم ماه ربيع الاول سال 260 هـ.ق) فرا رسيد.
شيخ صدوق در کمال الدين به نقل از «اَبُوالادْيان»، يكی از خدمتكاران خانه امام عسكری علیه السلام ، اين ديدار عمومي را در ضمن روايت مفصلی گزارش کرده است:
«در آن بيماری كه منجر به وفات امام حسن عسکري علیه السلام شد، ايشان نامههايی نوشت و فرمود: آنها را به مداين برسان. چهارده روز اينجا نخواهی بود و روز پانزدهم وارد سامرّا خواهی شد و از آنجا صدای واويلا میشنوی و مرا در جايگاه شستوشو میيابی. ابوالاديان گويد: ای آقای من! چون اين امر واقع شود، امام و جانشين شما كه خواهد بود؟ فرمود: هر كس پاسخ نامههای مرا از تو خواست، همو قائم پس از من خواهد بود.
گفتم: ديگر چه؟ فرمود: كسی كه بر من نماز خواند، همو قائم پس از من خواهد بود. گفتم: ديگر چه؟ فرمود: كسی كه خبر دهد در آن هميان (کيسهای که اشيای قيمتی در آن میگذاشتند) چيست، همو قائم پس از من خواهد بود. هيبت آن حضرت مانع شد كه از او بپرسم: در آن هميان چيست؟
نامهها را به مداين بردم و پاسخ آنها را گرفتم و همانگونه كه فرموده بود، روز پانزدهم به سامرا رسيدم. به ناگهان صدای گريه و شيون از سرای آن حضرت شنيدم و او را بر محل غسل دادن يافتم. برادرش جعفربن علی را بر در سرا و شيعيان را بر در خانهاش ديدم كه وی را به مرگ برادر تسليت و بر امامت تبريك میگويند. با خود گفتم: اگر اين امام است كه امامت باطل خواهد بود، زيرا میدانستم كه او شراب مینوشد، قِمار میكند و تار میزند. پيش رفتم و تبريك و تسليت گفتم. او از من چيزی نپرسيد، آن گاه عقيد بيرون آمد و گفت: ای آقای من! برادرت كفن شده است، برخيز وبراو نمازبگزار! جعفربن علی داخل شد و برخی از شيعيان مانند سمّان و حسنبن علی ـ كه معتصم او را كشت و به سلمه معروف بود ـ در اطراف وی بودند.
چون به سرا در آمديم، حسن بن علی علیهما السلام را كفن شده، بر تابوت ديدم و جعفربن علی پيش رفت تا بر برادرش نماز گزارد. چون خواست تكبير گويد، كودكی گندمگون با گيسوانی مجعّد و دندانهای پيوسته، بيرون آمد و ردای جعفربن علی را گرفت و گفت: «ای عمو! عقب برو كه من به نمازگزاردن بر پدرم سزاوارترم.» جعفر با چهرهای رنگ پريده و زرد عقب رفت. آن كودك پيش آمد و بر او نماز گزارد. آن حضرت كنار آرامگاه پدرش به خاك سپرده شد. سپس گفت: ای بصری! پاسخ نامههايی را كه همراه تو است بياور و آنها را به او دادم و با خود گفتم: اين دو نشانه، باقی میماند هميان. آن گاه نزد جعفربن علی رفتم، در حالی كه او آه میكشيد! حاجز وشّاء به او گفت: ای آقای من! آن كودك كيست تا بر او اقامه حجّت كنيم؟ گفت: به خدا سوگند، هرگز او را نديدهام و او را نمیشناسم!ما نشسته بوديم كه گروهی از اهل قم آمدند و ازحسن بنعلی علیهما السلام پرسش كردند و فهميدند كه او درگذشته است وگفتند: به چه كسی تسليت بگوييم؟ مردم به جعفربن علی اشاره كردند، آنان بر او سلام كردند و به او تبريك و تسليت گفتند و پرسيدند: همراه ما نامهها و اموالی است، بگو نامهها از كيست و اموال چقدر است؟
جعفر همان طور که جامههای خود را تكان میداد، برخاست و گفت: آيا از ما علم غيب میخواهيد؟ راوی گويد: خادم از خانه بيرون آمد و گفت: نامههای فلانی و فلانی همراه شماست و هميانی كه درون آن هزار دينار است و نقش ده دينار آن محو شده است. آنان نامهها و اموال را به او دادند و گفتند: آن كه تو را برای گرفتن اينها فرستاد، همو اماماست.
جعفربن علی نزد معتمد عباسی رفت و ماجرای آن كودك را گزارش داد. معتمد، كارگزاران خود را فرستاد و صقيل جاريه را گرفتند و از وی مطالبه آن كودك كردند؛ صقيل منكر او شد و مدعی شد كه باردار است تا به اين وسيله كودك را از نگاه آنان پنهان سازد. وی را به ابن الشوارب قاضی سپردند تا اين كه مرگ ناگهان عبيداللّهبن يحيی بن خاقان و شورش صاحب زنج در بصره پيش آمد. از اينرو از آن كنيز، غافل شدند و او از دست آنها گريخت».[1]
البته شيخ طوسی روايت ديگری را نقل کرده که بيانگر آن است که حضرت مهدی عجل الله فرجه خود آغاز به نماز کرد و گروهی از شيعيان (تعدادآنها 39 نفر ذکر شده است) در اين مراسم حضور داشتند؛ از کسانی که در اين مراسم حضور داشت، ابراهيم پسر محمّد تبريزی بود. وی در اين باره میگويد:«روز رحلت امام حسن عسکری علیه السلام در سامرا وارد خانه امام شدم، جنازه آن حضرت را آوردند، و ما 39 نفر بوديم که يک کودک به ظاهر ده ساله بيرون آمد، عبای خود را بر سر مبارکش کشيده بود، و هنگامی که در صحن خانه ظاهر شد، همه ما پيش از آن که او را بشناسيم، در مقابل شکوه، هيبت، عظمت و وقار او بی اختيار برخاستيم. در برابر جنازه ايستاد و همگی پشت سرش صف کشيديم و به امامت او بر پدر بزرگوارش نماز خوانديم. چون از نماز فارق شد به يکی از اتاقهای منزل وارد شد که از غير آن بيرون آمده بود».[2]
اما چه دليلي بر اين موضوع وجود داشت که حضرت، همه خطرها را به جان خريده و در مقابل ديد مردم قرار گرفته بود؟ يکي از استادان معاصر مي نويسد: در اين روز، چهار امر باعث شد، تا مهدي علیه السلام ، خود را به گروهي از مردم بنماياند، و به حوزة كساني كه براي مراسم تشييع و خاكسپاري امام يازدهم حاضر شده بودند آشكارا پا نهد:
1. اين كه بايد امام برجنازة امام نماز گزارد. مهدي علیه السلام براي رعايت اين سنّت الهي، و سرِّ رباني، لازم بود كه ظاهر شود و بر پيكر پدر نماز گزارد.
2. اين كه جلوگيري شود از اين امر، كه كسي از سوي خليفه بيايد و بر پيكر امام نماز بخواند، و سپس جريان امامت ختم شده اعلام گردد، و خليفة جابر عباسي، وارثِ امامت ِشيعي معرفي شود.
3. اين كه جلوگيري شود از روي دادن انحراف داخلي در جريان امامت؛ زيرا كه جعفربن علي الهادي، معروف به جعفر كذّاب، كه برادر امام عسكري علیه السلام بود، و در صدد ادعاي امامت بود، آمد تا بر پيكر امامِ درگذشته نماز گزارد.
4. اين كه ادامه جريان امامتِ حقِّه و ولايتِ اسلاميه تثبيت شود، و بر معتقدان به امامت معلوم گردد، كه پس از امام حسنِ عسكري علیه السلام ، امام ديگري، امام دوازدهم، حامل اين وراثت معنوي، رسالت اسلامي، و ولايت ديني و دنيايي است، و او هست، تولد يافته و موجود است.
به اين علتها بود كه مردمي كه براي انجام مراسم آمده بودند ناگاه ديدند، كه كودكي خردسال، اما در نهايت شكوه و حشمت هم چون خورشيدي فروزان، از اندرون سرا به درآمد، و عموي خود جعفر را، كه آمادة نمازگزاردن بر پيكر پيشواي فقيد شده بود، به يك سوزد، و بر پيكر پدر نماز گزارد.[3]
بنابراين ميتوان گفت: يگانه ديدار عمومي آن حضرت در دوران غيبت، همين برنامه اقامه نماز بر بدن مبارک امام عسکري علیه السلام بود، و از آن پس چنين اتفاقي نيفتاده است.
[1] . شيخ صدوق, كمالالدين و تمام النعمة، ج 2، ص 475، باب 43، ح 25. هم چنين ر.ك: نيلی نجفی, منتخب الانوار المضيئة، ص 157؛ قطب الدين راوندی, الخرائج والجرائح، ج 3، ص1101.
[2] . شيخ طوسی, کتاب الغيبة, ص257.
[3] . محمّد رضا حکيمی, خورشيد مغرب، ص24ـ 25.
از آن جايي که وظيفه امام بسيار خطير و بزرگ است، چگونه ممکن است يک کودک خردسال از عهده آن برآيد؟
از ديدگاه شيعه، «امامت» امر و منصبی الهي است و ناگزير بايد خداوند کسی را که شايسته میداند، برگزيند و به وسيله پيامبر اکرمصلی الله علیه و آله و سلم ایشان را برای مردم معرفی کند. بنابراين خداوند مقام امامت و ولايت را به جهت قابليتهای ذاتی به افرادی ويژه عطا فرموده و فقط از طرف ذات او است كه امام بر جامعه، نصب میگردد.
در اين ديدگاه تصريح شده پيامبر اکرمصلی الله علیه و آله و سلم در موارد فراوان و جاهای گوناگونی، به خلافت و جانشينی حضرت علی علیه السلام و امامت و ولايت او بر مؤمنان و سپس يازده تن از فرزندان معصوم وی، تصريح کرده است.
علامه حلی رحمه الله علیه در اين باره نوشته است: «امامت، رياست عامهای بر امور دین و دنیا است که به شخصی از اشخاص، و به نيابت از طرف پيامبر اکرمصلی الله علیه و آله و سلم واگذار شده است و اين امر بزرگ از جانب خداوند متعال واجب است عقلاً ...(هم چنين) واجب است به امامت امام تصريح شود؛ از اين رو که عصمت از امور باطنی آن چنانی است که آن را کسی جز خداوند متعال نمیداند. بنابراين بر وی لازم است، شخصی را که واقف بر عصمتش می باشد، معرفی کرده و يا معجزهای که گواه بر راستگويي امام است، به دستش ظاهر نمايد».[1]
بر اين اساس، امامت نيز مانند نبوت فقط از طرف خداوند و به زبان پيامبرش يا امام پيشين صورت می گيرد.
بر اساس روايات قطعی و متواتر، ثابت است که خليفه و جانشين پيامبرصلی الله علیه و آله و سلم و امام و پيشوای مسلمانان، حضرت علی علیه السلام و سپس يازده فرزند معصوم او است که آخرين آنان حضرت مهدی علیه السلام است.
پيامبر اکرمصلی الله علیه و آله و سلم در روايات فراوانی به معرفی امامان معصوم علیهم السلام پرداخته و به ويژه به امامت و پيشوايي امام مهدی علیه السلام تصريح کرده است: «همانا جانشينان و اوصيای من و حجتهای خداوند بر بندگان پس از من، دوازده تن هستند؛ نخستين آنان برادرم و واپسين ايشان فرزندم می باشد. گفته شد: ای رسول خدا! برادرت کيست؟ فرمود: علیبن ابيطالب. گفته شد: فرزندت کيست؟ فرمود: مهدی که زمين را از عدل و داد آکنده می سازد؛ همانگونه که پر از ظلم و ستم شده باشد».[2]
در روايات ديگری نيز به نام همه آنها تصريح شده است، مانند: ابوبصير از ابوعبداللّه علیه السلام روايت كند كه فرمود: «پدرم به جابربن عبداللّه انصاری گفت: نيازی به تو دارم، چه هنگام بر تو آسان است تا با تو خلوت كنم و آن را از تو درخواست نمايم؟ جابر به او گفت: هر هنگام كه شما بخواهيد. امامباقر علیه السلام با او خلوت كرد و گفت: ای جابر! آن لوحی كه در دست مادرم فاطمه زهرا علیها السلام، دختر رسول خدا ديدی، چه بود و مادرم درباره آن چه در آن نوشته بود، چه فرمود؟ جابر گفت: خدا را گواه میگيرم كه در زمان رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم برای شادباش ولادت حسين علیه السلام بر مادرتان فاطمه علیها السلام وارد شدم و در دست ايشان لوح سبزرنگی را ديدم كه پنداشتم از زمرد است و در آن نوشتهای سپيد و نورانی ـ مانند نور آفتاب ـ ديدم و گفتم: ای دختر رسول خدا! پدر و مادرم فدای شما باد! اين لوح چيست؟ فرمود: اين لوح را خدای تعالی به رسولش هديه كرده است و در آن اسم پدر و شوهر و دو فرزندم و اسامی اوصيای از فرزندانم ثبت است. رسولخدا آن را به من عطا فرموده است تا بدان مسرور گردم. جابر گويد: مادر شما آن را به من عطا فرمود و آن را خواندم و از روی آن استنساخ نمودم. پدرم امام محمّدباقر علیه السلام فرمود: آيا میتوانی آن را به من نشان بدهی؟ گفت: آری، و پدرم با او رفت تا به منزل جابر رسيدند. او صحيفهای از پوستی نازك نزد پدرم آورد. پدرم فرمود: ای جابر! تو در كتابت بنگر تا من آن را برايت بخوانم. جابر در كتابش نگريست و پدرم آن رابرايش خواند و به خدا سوگند كه حرفی اختلاف نداشت. گفت: به خدا سوگند، گواهی میدهم كه در لوح چنين نوشته شده بود: بسم اللّه الرحمن الرحيم. اين كتابی است از سوی خدای عزيز حكيم، برای محمّد نور و سفير و حجاب و دليل او، آنرا روحالامين از سوی ربالعالمين فرستاده است. ای محمّد! اسمهای مرا بزرگ شمار و نعمتهای مرا شكرگزار و آلای مرا انكار مكن. من خدای يكتا هستم كه هيچ معبودی جز من نيست. شکننده جباران و نابودکننده متکبران و خوارکننده ستم گران و قاضی روز جزا، من خدای يکتا هستم که هيچ معبودی جز من نيست. هر که به غير فضل من اميدوار باشد يا غير از عدل من بترسد، او را عذاب سختی کنم که هيچ يک از عالميان را چنان عذابی نکرده باشم، پس مرا بپرستيد و بر من توکل نما، من هيچ پيامبری را مبعوث نکردم جز آن که وقتی ايامش کامل و مدتش سپری شد برای او وصيّ قرار دادم و من تو را بر انبيا فضيلت دادم و وصی تو را افضل اوصيا ساختم و تو را به دو شِبل و سبط پس از تو، يعنی حسن و حسين گرامی داشتم، حسن را پس از انقضای ايّام پدرش، معدن علمم قرار دادم و حسين را خازن وحی خود ساختم و شهادت را به او کرامت کرده و سعادت را ختم کار او گردانيدم، او افضل و ارفع شهيدان است و کلمة تامة من با او است و حجّت بالغه من نزد اوست، به واسطة عترت او ثواب میدهم و عقاب میکنم، اوّلين عترت او علي سيدالعابدين و زينت اوليای پيشين است و فرزند او که هم نام جدّش محمود است يعنی محمّد که شکافندة علم من و معدن حکمتم میباشد، و پس از آن شک کنندگان در جعفر هلاک خواهند شد و کسی که او را رد کند، مانند کسی است که مرا رد کند. اين قول حقّ من است؛ که مقام جعفر را گرامی دارم و او را در ميان دوستان و شيعيان و يارانش شاد سازم، و پس از او جوانش موسی را برگزيدم، زيرا رشتة وصيّت من منقطع نشود و حجتم پنهان نگردد و اوليايم هرگز بدبخت نشوند. هشدار که هر کس يکی از آنان را انکار کند، نعمتم را انکار کرده و هر که آيهای از کتابم را تغيير دهد، بر من افترا بسته است. وای بر کسانی که هنگام انقضای بنده و دوست و برگزيدهام موسی افترا بسته، و انکار کند که آن کس که امام هشتم را تکذيب کند همة اوليای مرا تکذيب کرده است علی وصي و ناصر من است، کسی که اثقال نبوت را به دوش او گذارم و او را به قدرت و شوکت بيازمايم. او را عفريت متکبری خواهد کشت و در شهری که ذوالقرنين، بندة صالح من، بنا کرده و در کنار بدترين خلق من مدفون خواهد شد، و بر من واجب است که چشم او را به پسر و جانشينش محمّد روشن سازم؛ او وارث علم و معدن حکمت و موضع اسرار و حجت من بر خلايق است، بهشت را جايگاه او ساختم و شفاعتش را دربارة هفتاد تن از خويشانش که همگی مستوجب آتش بودند، پذيرفتم و سعادت او را به واسطه فرزندش علی که ولیّ و ناصر من است ختم میکنم. او شاهد در ميان خلقم و امين بر وحيم میباشد و از صلب او داعي به سبيل و خازن علمم حسن را بيرون ميآورم؛ سپس به خاطر رحمتي بر عالميان، سلسله اوصيا را به وجود فرزندش تكميل خواهمكرد؛ كسي كه كمال موسی، و بهاء عيسی و صبر ايوب را دارا است و دوستانم در زمان [غيبت] او خوار شده وسرهای آنان را هديه ميدهند؛ هم چنان كه سرهای ترك و ديلم را اهدا ميكنند. آنان را میكشند و آتش ميزنند و آنان خائف و مرعوب و ترسان ميباشند. زمين از خونشان رنگين شود و صداي فرياد و شيون از زنانشان برخيزد. آنان دوستان حقيقي من باشند و به واسطه آنها هر فتنه كور ظلماني را بر طرف سازمو شدايد و اهوال را زايل نمايم وبارهاي گران و زنجيرها را از آنان بردارم. ايشان كسانياند كه صلوات ورحمت پروردگار بر آنان است و ايشان مهتدي واقعي هستند».[3]
افزون بر آن چه در روايات آمده، شواهد فراوان تاريخی نيز بر اين گواه است که بعضی از آن پيشوايان در سنّ پيش از بلوغ جسمانی به امامت رسيدهاند، و بدون شکّ به پيشوايي آنها تأکيد شده است.
از اين رو میتوان گفت: «امامت در سنين کم، پديدهای واقعی بوده، نه پنداری از پندارها؛ زيرا امامی که در کودکی به پيشوايي روحی و فکری مردم رسيده، و مسلمانان حتی در کشاکش آن همه موج ويران گر، باز خويشتنِ خويش را به پيروی و دوستی او گماشتند، مسلماً بايد از دانش، آگاهی، گستردگی ديد، دانا بودن به فقه و تفسير و عقايد، بهرهای آشکار و چشم گير داشته باشد، چون در غير اين صورت نمیتوانسته مردم را به پيروی از خويش وادارد.
میبينيم که امامان در موقعيتهايي بودند که پيروانشان از خرد و بزرگ میتوانستند با ايشان بجوشند و به آسانی، از بازتابهای وجودشان بهره گيرند. حال آيا امکان دارد که کودکی مردم را به قبول امامتش بخواند، و آن را مانند درفشی ـ درفش افراشته اسلام ـ جلوهگر سازد، و اين دعوت را مداوم در برابر چشم و گوش همگان انجام دهد، و مردم به او پنهان و آشکار بگروند و حتی در راه گرايش خويش, از بذل جان و مال هم نهراسند، اما از چگونگی حال و روز امام آگاهی نداشته باشند و «امامت در سنين کم» مردم را به جستوجو در حقيقت قضيه و ارزيابی امامت کودک و پرس و جو دربارة وی واندارد؟
آيا ممکن است که سالها بر موضعگيری پيشوايانة امام و رابطة هميشگیاش با مردم بگذرد، و باز هم پرده از چهرة حقيقت کنار نرود و چگونگی انديشه و دانش امام ـ چه کودک و چه بزرگ ـ آشکار نگردد؟
به فرض محال که مردم نتوانستند حقيقت و واقعيت امر را دريابند، خلافت و نيروی حاکم که آن همه دشمنی آشکار با امام داشته، چرا برنخاسته و پرده از رخسار حقيقت نينداخته است؟
اگر امام کودک هم مثل همة کودکان بود و از سطح تفکر و انديشه ای بزرگ برخوردار نبود، آیا بهترين دست آويز برای عرضة بی لياقتی ها و بی ارزشی های امام به دست خلفا نمی افتاد تا به پيروان امامان عرضه کنند، و آن ستارگان درخشان را بکوبند و مشخص کنند که چنين کسانی نمیتوانند پيشوای روحی و فکری مردم باشند؟
اگر امام خردسال، از دانش و سطح تفکر عالی برخوردار نبود، خلفای معاصر، خيلی خوب می توانستند جنجال به پا کنند، امّا سکوت آنها و سکوت تاريخ گواه است که امامت در سنين کم پديده ای حقيقی بوده نه ساختگی.[4]
البته برای پديدة رهبری در سنين پايين، نمونههای ديگری نيز میتوان در ميان پيام آوران الهي يافت.
از آيات قرآن استفاده میشود، خداوند متعال پيامبرانی را در كودكی به مقام نبوت مفتخر ساخت:
نبوّت حضرت عيسی علیه السلام از ابتدای ولادت
در بخشی از داستان حضرت مسيح علیه السلام از زبان آن پيامبر الهي در جواب منكران چنين میخوانيم: gقَالَ اِنّي عَبْدُاللّه آتَانِي الكِتابَ وَجَعَلَنِي نَبيّاًf؛[5] ]كودك[ گفت: من بنده خدا هستم، به من كتاب داده و مرا پيامبر قرار داده است.
يزيد کناسی میگويد از امام باقر علیه السلام پرسيدم: آيا عيسی بن مريم علیهما السلام ، هنگامی كه در گهواره سخن گفت، حجّت خدا بر اهل زمان خود بود؟ حضرت فرمود: «او آن زمان پيغمبر و حجت غيرمرسل خدا بود (يعنی در آن زمان مأمور به تبليغ و دعوت نبود)، مگر نمیشنوی گفته خود او را که میگويد: من بندة خدايم، خدا به من کتاب داده و پيغمبر ساخته و هر جا باشم پربرکتم قرار داده و تا زنده باشم مرا به نماز و زکات سفارش کرده است.»
عرض کردم: در آن زمان و در همان حالي که درگهواره بود، حجت خدا بود بر زکريا؟ فرمود:«عيسی در همان حال، آيهای بود برای مردم و رحمت خدا بود برای مريم, زماني که سخن گفت و برای او دفاع کرد و پيغمبر بود و حجت بر هرکه سخنش را در آن حال شنيد. سپس سکوت نمود تا دو ساله شد، سخن نگفت، و حجت خدای عزّوجلّ بر مردم پس از سکوت عيسی تا دو سال زکريا بود. سپس زکريا درگذشت و پسرش يحيي، کتاب و حکمت را از او به ارث برد، در حالي که کودکي خردسال بود. مگر نمي شنوی خدای عزوجل را:«ای يحيي کتاب(تورات) را با قوت بگير و ما حکم نبوت را در کودکی به او داديم.»
چون عيسی هفت ساله شد و خدای تعالی به او وحی فرستاد، از نبوت و رسالت خود سخن گفت، و بر يحيي و همه مردم حجت گشت... .[6]»
دادن كتاب و مقام نبوت به حضرت يحيی علیه السلام در كودكی
خداوند در اين باره خطاب به حضرت يحيي ميفرمايد: gيا يَحْيي خُذِالكِتابَ بِقُوَةٍ وَآتَيْناهُ الحُكْمَ صَبِيّاًf؛[7] ای يحيی! كتاب خدا را به جدّ و جهد بگير، ما از كودكی به وی حكم ]نبوّت[ داديم.
برخی از مفسران معاصر، ذيل آية شريفه نوشته اند «درست است که دوران شکوفايي عقل انسان معمولا حد و مرز خاصی دارد، ولی میدانيم هميشه در انسانها افراد استثنايي وجود داشتهاند؛ چه مانعی دارد که خداوند اين دوران را برای بعضی از بندگانش به خاطر مصالحی فشردهتر کند و در سالهای کمتری خلاصه نمايد؛ همانگونه که برای سخن گفتن به طور معمول گذشتن يکی دو سال از تولد لازم است، در حالی که میدانيم حضرت عيسی علیه السلام در همان روزهای نخستين، زبان به سخن گشود، آن هم سخنی پرمحتوا که طبق روال عادی در شأن انسانهای بزرگ سال بود.[8]
ايشان در ادامه، اين آيه را دليل روشنی بر صحيح بودن امامت برخی ائمه علیهم السلام در خردسالی دانسته است.
فخر رازی درباره حكمی كه خداوند به حضرت يحيی علیه السلام داد، میگويد: «مراد به حكم در آيه شريفه همان نبوت است، زيرا خداوند متعال عقل او را در سنين كودكی محكم و كامل كرد و به او وحی فرستاد. اين بدان جهت است كه خداوند متعال، حضرت يحيی و عيسی علیهما السلامرا در سنين كودكی به رسالت مبعوث كرد؛ بر خلاف حضرت موسی علیه السلام و محمّدصلی الله علیه و آله و سلم كه آنان را در سنين بزرگسالی به رسالت مبعوث كرد».[9]
بنابراين همانگونه كه خداوند متعال، مقام نبوت را به كودك خردسالی عطا فرمود؛ مقام امامت را نيز میتواند به انسانی با تمام صفات لازم، در سن كودكی عطا فرمايد.
البته پيش از حضرت مهدی علیه السلام دو امام (امام جواد و امام هادی علیهما السلام) نيز پيش از سن بلوغ به مقام امامت نايل آمدند و اين شايد خود به نوعی ايجاد آمادگی برای پذيرش امامت حضرت مهدی، در سن كودكی بوده است.
نخستين امامی كه در سن كودكی به امامت رسيد، نهمين پيشوای شيعيان بود و از آن جا كه اين مسئله در دوران امامت بی سابقه بود، ابتدا مورد پرسش و ترديد گروهي قرار گرفت؛ ولی كمكم با هدايتهاي امام رضا علیه السلام و سخنانی از خود آن حضرت، قلب شيعيان آرام گرفت.
معمربن خلاد گويد: «از امام رضا علیه السلام شنيدم كه مطلبی در مورد امر امامت بيان و سپس فرمود: شما چه احتياجی به اين موضوع داريد؟ اين ابوجعفر است كه او را به جاي خود نشانيده، و قائم مقام خود ساختهام و فرمود: ما خاندانی هستيم كه خردسالانمان موبهمو از بزرگ سالانمان ارث میبرند.»[10]
روايت ياد شده بيان گر اين حقيقت است كه مقام امامت، ربطی به كمی و يا زيادی سن ندارد.
مرحوم کلينی از صفوان بن يحيی نقل کرده است که گويد: «به امام رضا علیه السلام عرض كردم: پيش از آن كه خدا ابوجعفر را به شما ببخشد، درباره جانشينتان از شما میپرسيديم و شما میفرموديد: خدا به من پسری عنايت میكند. اكنون او را به شما عنايت كرد وچشم ما را روشن کرد. اگر خدای ناخواسته براي شما پيش آمدی كند، به كه بگرويم؟ حضرت با دست اشاره به ابوجعفر فرمود كه در برابرش ايستاده بود.عرض كردم: قربانت گردم، اين پسر سهساله است. فرمود: چه مانعی دارد عيسی سه ساله بود كه به حجّت قيام كرد.»[11]
البته انسانهای وارستة فراواني بودند كه در برابر فرمايش امام، سر تعظيم و پذيرش فرود میآوردند و در برابر مشيت الهي، با كمال رضايت آن را میپذيرفتند.
شيخ کلينی از محمّدبن حسن عمّار نقل کرده که گويد: «من دو سال نزد علی بن جعفر بن محمّد (عموی امام رضا علیه السلام ) بودم و هر خبری كه او از برادرش موسی بن جعفر علیهما السلام شنيده بود، مینوشتم. روزی در مدينه، خدمتش نشسته بودم، ابوجعفرمحمّدبن علیالرضا در مسجد رسول خدا بر او وارد شد. علی بن جعفر برجست و بدون كفش و عبا، نزد او رفت و دستش را بوسيد و احترامش كرد. ابوجعفر به او فرمود: ای عمو! بنشين، خدايت رحمت كند! او گفت: آقای من! چگونه من بنشينم و شما ايستاده باشيد؟
چون علیبن جعفر به مسند خود برگشت، اصحابش او را سرزنش كرده و گفتند: شما عموی پدر او هستيد و با او اينگونه رفتار میكنيد؟! او دست به ريش خود گرفت و گفت: خاموش باشيد! اگر خدای عزوجل اين ريش سفيد را سزاوار امامت ندانست و اين كودك را سزاوار دانست و به او چنان مقامي داد، من فضيلت او را انكار كنم؟ پناه به خدا از سخن شما! من بنده او هستم».[12]
پيروان اهل بيت علیهم السلام با اين باورـ كه مقام امامت به سن و سال خاصی مربوط نيست ـ درباره امامت امام هادی علیه السلام ترديد چندانی به خود راه ندادند؛ به ويژه آن كه حاكمان جور زمان، هر چه تلاش كردند تا مسئله امامت را با بحثهای علمی ساختگی دانشمندان بزرگ با اين امامان خردسال خدشه دار كنند، شكست خوردند. اما اين شرايط درباره واپسين پيشوای شيعيان، حضرت مهدی علیه السلام به كلی متفاوت شد، زیرا آن حضرت هم در سن و سال كمتر از ديگر امامان به امامت رسيد و هم به خاطر مصالحی، ولادت آن حضرت پنهانی صورت پذيرفت. اين مسأله اگر چه برخی از شيعيان را دچار ترديدهايی کرد و كار امام حسن عسكری علیه السلام را مشكل ساخت، کم نبودند افرادی که هم چون گذشته با آغوش باز از اين ارادة الهي استقبال کردند.
البته پيش از آن امامان معصوم علیهم السلام تا حدود زيادی زمينه را مساعد كرده و شيعيان را برای درك چنان روزی آماده ساخته بودند.
امام باقر علیه السلام در اين باره فرموده بود: «صاحب اين امر كم سن وسالترين و گمنامترين ما است».[13]
با توجه به روايات ياد شده و تولّد آن حضرت در سال 255 هـ.ق و شهادت امام عسكری علیه السلام در سال260 هـ.ق، آن حضرت در سن پنج سالگی به امامت رسيد.
و ما بيش از اين درباره اسرار امامت آن حضرت در خردسالي نمي دانيم.
کودکان نابغه انسان هايي استثنايي
يکي از اساتيد معاصر پس از بيان آيات و روايات، کودکان نابغه را مؤيد رخداد بالا، چنين مينويسد: «در بين اطفال عادي هم گاهي افراد کم يابی ديده ميشوند که از حيث استعداد و حافظه، نابغة عصر خويش بوده و قواي دماغي و ادراکات آنان، از مردان چهل ساله هم بهتر است.
ابوعلي سينا، فيلسوف نامي را از اين افراد شمردهاند. از وي نقل است که گفته: چون به حد تميز رسيدم، مرا به معلم قرآن سپردند و پس از آن به معلم ادب. پس هر چه را شاگردان بر استاد اديب قرائت ميکردند، من همه را حفظ مي کردم. به علاوه آن استاد مرا به کتابهاي ذيل تکليف کرد: «الصفات»، «غريب المصنف»، «ادب الکاتب»، «اصلاح المنطق»، «العين»، «شعر و حماسه»، «ديوان ابن رومي»، «تصريف مازني» و «نحو سيبويه».
پس همه را در مدت يک سال ونيم ازبرکردم و اگر تعويق استاد نبود در کمتر از اين مدت حفظ مي کردم و به ده سالگي رسيدم،مورد تعجب اهل بخارا بودم. پس از آن شروع کردم به يادگرفتن فقه و چون به دوازده سالگي رسيدم بر طبق مذهب ابوحنيفه فتوا ميدادم. پس از آن شروع کردم به علم طب و «قانون» را در سن شانزده سالگي تصنيف نمودم و در سن بيست و چهارسالگي خودم را در تمام علوم، متخصص ميدانستم.
درباره فاضل هندي گفته شده: پيش از رسيدن به سن سيزده سالگي تمام علوم معقول و منقول را تکميل کرده بود و پيش از دوازده سالگي به تصنيف کتاب پرداخت.
«توماس يونگ» که بايد او را از بزرگ ترين دانشمندان انگلستان دانست، از کودکي اعجوبهاي بود. از دو سالگي خواندن را ميدانست و در هشت سالگي، خود به تنهايي به آموختن رياضيات پرداخت و از نه سالگي اوقات فراغت خويش را در بين فواصل کوتاه ساعات درس به آموختن زبانهاي فرانسه و ايتاليايي و عبري و فارسي و عربي صرف کرد و زبانهاي مذکور را به خوبي ياد گرفت. در بيست سالگي مقالهاي درباره تئوري رؤيت به جامعه پادشاهي فرستاد و در آن شرح داد که چگونه ميتوان به وسيله تغيير انحناي زجاجيه چشم، همواره تصوير را واضح ديد.
اگر صفحات تاريخ شرق و غرب را ورق بزنيد از امثال و نظایر اين نوابغ، فراوان خواهيد ديد.[14]
[1] . حسن بن يوسف حلی, باب حادی عشر, ص12.
[2]. «إِنَّ خُلَفَائِي وَ أَوْصِيَائِي وَ حُجَجُ اللَّهِ عَلَی الْخَلْقِ بَعْدِي اثْنَا عَشَرَ أَوَّلُهُمْ أَخِي وَ آخِرُهُمْ وَلَدِي وَ قِيلَ يَا رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم وَ مَنْ أَخُوكَ قَالَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ قِيلَ فَمَنْ وَلَدُكَ قَالَ الْمَهْدِيُّ يَمْلَأُهَا قِسْطاً وَ عَدْلًا كَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْما»؛ شيخ صدوق, كمالالدين و تمام النعمة, ج1, ص280, ح27.
[3] . شيخ صدوق, كمالالدين و تمام النعمة, ج1, باب 28, ح1؛ و با اندک تفاوتی: کلينی, كافی، ج 1، ص 527، ح 3؛ نعمانی, الغيبة، ص 62، ح 5؛ شيخ صدوق, عيون اخبارالرضا علیه السلام ، ج 1، ص 41، ح 2، ص 46، ح 5؛ قرطبی انصاری، القاب الرسول و عترته، ص 13؛ طبرسی, احتجاج، ج 1، ص 162؛ شيخ طوسی, كتاب الغيبة، ص 143، ح 108.
[4] . سيّد محمّد باقر صدر, جست و جو و گفت و گو پيرامون امام مهدی علیه السلام , ص47ـ48.
[5] . مريم(19)، 30.
[6] . محمّدبن يعقوب کلينی, الکافی, ج1, باب حالات الأئمه علیهم السلام فی السن.
[7] . مريم(19)، 12.
[8] . ناصر مکارم شيرازی و ديگران, تفسير نمونه, ج13, ص27.
[9] . محمّد بن عمر بن حسين رازی, تفسير فخر رازی، ج 11، ص 192.
[10] . کليني، الكافی، ج 1، ص 320، ح 2.
[11] . همان، ج 1، باب الاشارة والنص علی ابن جعفرالثانی.
[12] . کليني، الكافی، ج 2، ص 322، ح 12.
[13] . «صَاحِبُ هَذا الاَمْرِ اَصْغَرُنا سِنّاً وَاَخْمَلُنا شَخْصاً»؛ نعماني، الغيبة، ص 184؛ طبري، دلائل الامامة، ص 258.
[14] . ابراهيم امينی، نواب چهارگانه حضرت مهدی علیه السلام چه کسانی بودند؟ توضيح دهيد!
در مدت غيبت صغرا، چهار سفير يا نايب خاصّ، نامهها و توقيعات حضرت مهدی علیه السلام را به مردم میرساندند و خود به زيارت ايشان نايل میشدند. اين سفيران يا نواب چهارگانه، به ترتيب عبارتاند از:
1. ابوعمرو عثمان بن سعيد عمری
نخستين نايب خاص حضرت مهدی عجل الله فرجه ، ابوعمروعثمان بن سعيدعمری بود. نام وی «عثمان بن سعيد»، كنيهاش «ابوعمرو» و لقبش «العمری»، «سمّان»، «اسدی» و «عسكری» میباشد. علت ملقب شدن او به «سمّان» اين بود كه به تجارت روغن میپرداخت تا اين كار، مسئوليت اصلی او را بپوشاند و از شرّ حكومت حفظش نمايد.[1] شيعه، اموال و نامهها را به ايشان میرساندند و وی آنها را در پوست گوسفند و امثال آن ـ كه به عنوان ظرف روغن به كار میبرد ـ مینهاد تا كسی به آنها پی نبرد. آن گاه آنها را به سوی امام علیه السلام میفرستاد.[2]
وی از ياران، اصحاب و شاگردان مورداطمینان امام دهم و امام يازدهم بود. او مردی جليلالقدر و مورد اطمينان بود كه از يازده سالگی در محضر امام هادی علیه السلام به خدمتگزاری، و كسب فقه، حديث و آموزههای اسلامی اشتغال داشت و شاگردِ تربيت يافته، و امامت بود.
شايد يكی از دلیل هایی كه ايشان در محضر دو امام پيش از حضرت مهدی عجل الله فرجه بود، اين است كه ديگر كسی در شأن و عظمت او ترديد نداشته باشد و به راحتی نيابت او از طرف حضرت مهدی عجل الله فرجه را بپذيرد.
از احمدبن اسحاق نقل شده است: «از حضرت هادی علیه السلام سؤال كردم: با چه كسی معامله كنيم؟ و از چه كسی مطلب را بگيريم؟ و گفته چه كسی را بپذيريم؟ امام فرمود: عمری مورد اعتماد من است؛ آن چه را از من به تو برساند، به طور قطع از من میرساند و آن چه را از قول من برای تو گويد، به حتم از من میگويد. سخن وی را گوش كرده، اطاعت نما، زيرا او مورد اعتماد و امين است».[3] وی پس از سپری شدن عمر شريفش، به دستور حضرت مهدی عجل الله فرجه ، فرزندش محمّدبن عثمان را پس از خود به عنوان نايب خاص منصوب كرد. البته پيش از اين، امام عسکری علیه السلام ، فرزند عثمانبن سعيد را که فرد موثق و مطمئنی بود، برای فرزندش حضرت مهدی عجل الله فرجه معيّن شده بود.[4]
2. محمّدبن عثمان
محمّدبن عثمان، دومين نایب از «نواب چهارگانه» امام زمان عجل الله فرجه و فرزند نايب اول است. در زمان حيات پدرش از طرف امام عسكری علیه السلام به نيابت امام غايب معرفی شده بود. بدين صورت كه آن حضرت وقتی گروهی از شيعيان يمن در شهر «سامرا» به حضورش شرف ياب شدند، ايشان عثمانبن سعيد را نزد خود فرا خواند، و بر وكالت و وثاقت او تصريح كرد. در ادامه فرمود: گواه باشيد كه عثمان بن سعيد عمری، وكيل من است و فرزندش محمّدبن عثمان وكيل فرزند من، مهدي شما است».[5]
عثمانبن سعيد به هنگام مرگ خود، نيابت را به دستور حضرت مهدی عجل الله فرجه به فرزند خود «محمّد» سپرد. به علاوه خود حضرت ولی عصر علیه السلام نيز در توقيعاتی، تصريح به نيابت او فرمود.[6]
آن حضرت در توقيعی چنين فرمود: «ما برای خداييم و بازگشتمان به سوی او است، تسليم فرمان خدا و راضی به قضای الهي هستيم. پدرت سعادت مندانه زيست و نيكو از اين جهان ديده بر بست. خداي رحمتش كند و او را به اوليا و موالی خود ملحق سازد كه همواره در راه آنان كوشا بود و در چيزهايی كه او را به خدا نزديك سازد، تلاش فراوانی داشت. خدای و تعالی رويش را سفيد و درخشنده گرداند و لغزشهايش را ببخشد».[7]
در بخش ديگری از آن توقيع شريف فرمود: «از كمال سعادت او بود كه خداوند چون تو فرزندی را روزیاش ساخت كه جانشين او باشد و به امر او قيام كند».[8]
هم چنين در توقيع ديگری فرمود: «... و اما محمّدبن عثمان عمری، پس خداوند از او و پدرش خشنود و راضی باشد، همانا او مورد وثوق من و نوشته او نوشته من است».[9]
محمّدبن عثمان، به رغم مخالفتهايی كه از طرف مدعيان دروغين نيابت با وی صورت میگرفت و با وجود فشارهايی كه از طرف حكام و خلفای آن دوران اعمال میشد، توانست جايگاه سفارت ولی عصر عجل الله فرجه را در کارهای واگذاشتة به خود, به گونهای شايسته حفظ نمايد و نگذاشت غاليان با ترفندهای دروغين خود، شيعيان را متوجه خود سازند و نيابت او را متزلزل كنند. از اين رو دوست داران ائمه علیهم السلام هيچگاه درباره نيابت و وثاقت ايشان، دچار شك و ترديد نگشتند.
نايب دوم، بيشترينمدت را در نمايندگی امام زمان علیه السلام به خود اختصاص داد و حدود چهل سال به عنوان نايب و رابط بين امام و شيعيان بود؛ به همین دلیل توفيق يافت مشكلات و مسائل فقهی، كلامی، اجتماعی و... بيشتری از محضر مبارك حضرت مهدی علیه السلام بپرسد و در اختيار مردم قرار دهد.
ابوجعفرمحمّدبن عثمان، طبق قول مشهور در سال 305 هـ.ق در آخر ماه جمادی الاولی وفات يافت. قبر او در كنار قبر مادرش،[10] بر سر راه كوفه و در محلي كه خانهاش آنجا بود، واقع است. اين محل در غرب بغداد واقع شده است.[11]
3. حسين بن روح
سومين سفير خاصّ از سفيران چهارگانه حضرت مهدی عجل الله فرجه ، محدث، فقيه و متكلم شيعی ايرانی، حسين بن روح نوبختی است. وی در ميان شيعيان بغداد، شهرت ويژه ای داشت و يكی از افراد مورد اطمينان و اعتماد محمّدبن عثمان عمری بود.
او در بين سالهای 326 ـ 305 قمري به عنوان نايب امام زمان علیه السلام ، واسطه بين امام و شيعيان بود. اگر چه حسينبن روح دارای فضيلتهای فراوانی بود، به صورت عمده شهرت و اعتبار او، به مسئله نيابتش بازمیگردد.
محمّدبن عثمان، او را حلقه اتصال بين خود و وكلای ديگرش در بغداد قرار داد. وی در دربار عباسی در زمان حيات نايب دوم، نفوذ زیادی داشت و از طرف بعضی از مقامات دولتی، كمكهای مالی به ايشان میرسيد.[12]
نايب دوم، از دو يا سه سال پيش از وفات خود، با ارجاع برخی از شيعيان به حسينبن روح نوبختی ـ كه اموالی از سهم امام و غير آن پيش او میبردند ـ زمينه را برای نيابت وی از طرف امام زمان علیه السلام هموار میکرد و به كسانی كه در اين موضوع دچار شك و ترديد میشدند، تأكيد میكرد كه اين دستور، از طرف امام علیه السلام صادر شده است.[13]
او در انتصاب حسينبن روح به جانشينی خود، تأكيد فراوانی میكرد. گاهی به صورت انفرادی و گاهی در ميان شيعيان مخلص و وكلای خويش، اين مطلب را تذكر میداد. اين تأكيد بدان علّت بود كه از طرف ائمّه علیهم السلام، نصّی که دلالت بر وثاقت، امانت و نيابت حسينبن روح باشد، صادر نشده بود. از طرفی در ميان وكلای بغداد، كسانی بودند كه در ظاهر، ارتباط محمّدبن عثمان با آنان بيشتر بود؛ از اين رو عوام و خواص شيعيان، تصور نمیكردند حسينبن روح به جانشينی انتخاب گردد. بدين جهت، نايب دوم برای رفع شک و تردید آنان،از هر فرصتی برای تبيين نيابت ايشان از طرف امام زمان علیه السلام ، استفاده میكرد.[14]
پس از وفات ابوجعفر عمری و وصيت او در نصب حسينبن روح به عنوان نايب سوم امام غايب، ابوالقاسم حسينبن روح به «دارالنيابة» در بغداد آمد و بزرگان شيعه به گرد او جمع شدند.
حسينبن روح با هم كاری وكلای بغداد و ديگر مناطق، كار خويش را در جايگاه نيابت امام زمان علیه السلام شروع کرد و توانست با روش و شيوهای انديشمندانه و منطقی، در بين دوست و دشمن از جایگاه بالايی داشته باشد.
احادیث، حاكی از آن است كه موقعيت حسينبن روح به عنوان سفير امام دوازدهم ـ برعكس سفير اول و دوم ـ در بين پيروان اهل بيت علیهم السلام آشكار بود. به همين دليل بعضی از عوام اماميّه، تصمیم گرفتند تا وكلای نواحی خود را ناديده گرفته، به طور مستقيم با خود او در تماس باشند؛ ولی رفته رفته با انجام تغييراتی در دستگاه حکومت و بركنارشدن برخی حاميان او، وضع دگرگون شد؛ به گونه ایی كه وی بخشی از اواخر عمر خود را در زندان به سر برد.
از جمله حوادث مهم دوران نيابت حسينبن روح، جدا شدن ابوجعفر محمّدبن علی شلمغانی (معروف به ابن ابی عزاقر) از آيين شيعی و تكفير او به دست آن نایب خاص است.[15]
حسينبن روح در سال 326 قمري از دنيا رفت. اگرچه در سال وفات او اختلافی نيست، ولی در محل دفن ايشان اختلاف وجود دارد. قبر ايشان در بغداد است؛ ولی مشخص نيست در قسمت غربی آن است يا قسمت شرقی.
4. علیبن محمّد سمری
ابوالحسن علیبن محمّد سمری، چهارمين و واپسين سفير حضرت ولی عصر عجل الله فرجه است. وی پس از رحلت حسينبن روح به مقام سفارت منصوب شد و مدت سه سال عهدهدار اين منصب بود.
سمری از خاندانی با ايمان و شيعه بوده است كه در خدمت گزاری به «سازمان اماميّه» از شهرت زيادی برخوردار بودند و همين اصالت خانوادگی او، باعث شد كه در امر سفارت با مخالفت چندانی روبه رو نگردد.[16]
سمری فرصت زيادی برای فعالیّت نداشت؛ به همين دليل مثل نایبان قبلی نتوانست فعاليتهای گستردهای انجام دهد و تغييرات قابل ملاحظهای در روابط خود و وكلا به وجود آورد؛ اما اعتقاد شيعيان به جلالت و وثاقت او، مثل ديگر نایبان بود و وی مقبول همه شيعيان بود.[17]
شش روز پيش از رحلت او، توقيعی از سوی امام دوازدهم صادر شد كه در آن صاحب الامر علیه السلام مرگ نايب چهارم را پيش گويی و زمان مرگ او را نيز تعيين كرده بود. متن اين توقيع شريف، نمايانگر پايان غيبت صغرا و انقطاع نيابت خاصه و آغاز غيبت كبرا و نيابت عامه است. اين توقيع در بسياری از كتابهای حديثی با اختلاف اندكی آمده است. [18]اين حادثه اسفبار در سال 329قمري رخ داد و قبر او در بغداد است.
برخی از مهمترين وظايف نايبان خاصّ ـ كه حضرت مهدی عجل الله فرجه بر عهدة آنان گذاشته بود ـ عبارت بود از:
1. پنهان نگهداشتن نام و مكان حضرت مهدی علیه السلام و رفع شك و ترديد درباره آن حضرت
از احاديثی که نواب خاص نقل کرده اند و از توقيعات صادر شده از طرف امام زمان علیه السلام به دست آنان، معلوم میشود كه نایبان، يك وظيفه دوجانبه داشتهاند:
از يك طرف، نام و محل زندگی امام را نه فقط از دشمنان، بلكه از شيعيان پنهان نگه میداشتند و به وكلای خود آموزش میدادند كه مبادا اسمی از آن حضرت به ميان آورند. از اين رو توانستند شيعيان را از خطر عباسيان حفظ کنند.
از سوی ديگر، بر آنان لازم بود كه وجود مبارك امام علیه السلام را برای هواداران مورد اعتماد، به اثبات رسانند تا خط انحراف، نتواند شك و ترديدی در ميان آنها پديد آورد.
ايشان در موقعيتهای گوناگون، به افراد مورد اطمينان میگفتند كه حضرت را ديدهاند و مكانهای حضور او را يادآور میشدند تا غبار شك از قلوب آنها زدوده شود.
2. جلوگيری از فرقه گرايی و اختلاف بين شيعيان
فعاليتهای سفيران، به اين هدف صورت میگرفت كه گروه اماميّه را از اختلاف حفظ کنند. برای رسيدن به اين هدف، آنها آن دسته از گفتارهای پيامبر و ائمه علیهم السلام را كه دلالت دارد مجموع امامان به دوازده ختم میشود و واپسين آنان غيبت خواهد نمود، بيان میكردند. نوّاب در اين مرحله، به توفيق چشم گيری دست يافتند و توانستند شاخه های پديدآمده در مكتب تشيّع را كمتر كرده و در نهايت به حداقل برسانند.
3. پاسخگويی به پرسش های علمی ـ عقيدتی
نايبان خاص، افزون بر پاسخگويي به پرسشهای فقهی و شرعی شيعيان، مشكلات علمی و عقيده ای آنها را نيز جواب می دادند.
4. مبارزه با مدعيان دروغين نيابت.
5. گرفتن اموال متعلق به امام و توزيع آن در موارد لازم. 6. سامانبخشی به سازمان وکالت و وكيلهای حضرت در مناطق مختلف.
[1] . ر.ك: پيشين، ص 354.
[2] . پيشين، ص 353، ح 314.
[3] . شيخ کلينی, الكافی، ج 1، ص 320؛ شيخ طوسی, كتاب الغيبة، ص 354، ح 315.
[4] . ر.ك: شيخ طوسی, كتاب الغيبة، ص 356.
[5] . پيشين، ص 356، ح 317.
[6] . ر.ك: شيخ صدوق, کمال الدين و تمام النعمة، ج 2، ص 510، ح 41؛ شيخ طوسی, کتاب الغيبة، ص 361.
[7] . شيخ صدوق, کمال الدين و تمام النعمة، ج 2، ص 188، ح 38.
[8] . پيشين.
[9] . شيخ طوسی, كتاب الغيبة، ص 362، ح 326.
[10] . علامه حلی، رجال، ص 149؛ شيخ طوسی, كتاب الغيبة، ص 366.
[11] . ر.ك: شيخ طوسی,كتاب الغيبة، ص 366.
[12] . پيشين، ص 372، ح 343.
[13] . پيشين، ص 369، ح 337 و ح 335.
[14] . پيشين، ص 369، ح 336.
[15] . پيشين، ص 389، ح 355.
[16] . داود الهامی, آخرين اميد، ص 109.
[17] . شيخ صدوق, كمال الدين و تمام النعمة، ج 2، ص 517.
[18] । شيخ صدوق, کمال الدين و تمام النعمة, ج2, ص516, ح44؛ شيخ طوسی, کتاب الغيبة, ص395؛ قطب راوندی, الخرائج و الجرائح, ج2, ص1128؛ طبرسی, احتجاج, ج2, ص478؛ علی بن عيسی اربلی, کشف الغمة فی معرفة الائمة, ج2, ص538؛ علی بن عبد الکريم نيلی نجفی, منتخب الانوار المضيئ توقيع به چه معناست؟ و آيا اين که گفته ميشود توقيعات به قلم حضرت مهدي عجل الله فرجه بوده، درست است؟
«توقيع» در لغت به معنای ملحق کردن چيزی پس از فارغ شدن از آن، کاستن از مطالب اضافی در نوشتار و ثبت کردن چيزی در نوشته[1]و نيز آن چه که به عنوان پاسخ در نوشته قرار میگيرد.[2]
اما توقيع در اصطلاح مهدويّت به نوشتههايي گفته میشود که از ناحية مقدسه و حضرت مهدی عجل الله فرجه صادر شده است. البته اغلب دانشمندان شیعه،اعتبار روايات معصومين علیهم السلام را ـ به دليل امکان تقيه در توقيعات ـ بيشتر از توقيعات میدانند.
اگر چه نسبت دادن همه توقيعات به آن حضرت کاری مشکل می نمايد، قراین فروانی بر انتساب بيشتر توقيعات به آن حضرت، در دست است.
يکي از شيعيان به نام «محمّدبن فضل موصلی» که نيابت «حسين بن روح» را قبول نداشت، روزی هنگام بحث با يكی از دوستانش ـ حسنبن علی وجنا ـ و بنا به پيشنهاد او، براي آزمودن نايب امام، مطلبی را كاملاً محرمانه با هم توافق كردند و حسنبن علی وجنا كاغذی از دفتر موصلی جدا كرد و قلمی تراشيد. سپس با آن بدون مركب، مطالبی را روی آن برگه نوشت و آن كاغذ سفيد را مهر كرد و به وسيله خدمت كار، نزد حسينبن روح فرستاد.
ظهر همان روز وقتی که محمّدبن فضل مشغول غذاخوردن بود ـ پاسخ نامه وارد شد كه فصل به فصل در همان برگه ارسالی، و با مركب نوشته شده بود. محمّدبن فضل در حالی كه سخت تحت تأثير قرارگرفته بود، همراه با حسنبن وجنا به محضر حسينبن روح وارد شدند و از وی عذرخواهی كردند.[3]
افزون بر کرامتهاي حضرت مهدي علیه السلام در صدور توقيعها که به يک نمونه آن اشاره شد، در متن توقيعات نيز موارد فراوانی از کرامت به چشم میخورد كه بيشتر به صورت اخبار غيبی از حوادث آينده، اتفاقات پنهانی، شفای بيماران و مانند آن میباشد.
يك نمونه از اين توقيعها، زمانی رخ داد که حضرت ولی عصر علیه السلام ، با صدور دستوری، از زيارت كاظمين و كربلا نهی كرد. پس از چند ماه معلوم شد خليفه در آن موقع، دستور داده بود كه هر كس به زيارت رود، در كمينش باشند و او را دست گير كنند.[4]
اما اين که آيا نوشتن توقيعها به خط مبارك حضرت مهدی علیه السلام بوده بايد گفت: عدهای از کسانی که توقيعها را روايت کرده اند تصريح کردهاند که، برخی از اين نوشتهها به خط شريف آن حضرت است.
شيخ طوسی به نقل از راوی يك توقيع، اين جمله را در كتاب خود نقل كرده است: «در پاسخ نوشته آنان، به خط امام زمان علیه السلام وارد شد كه: به نام خداوند بخشنده مهربان؛ خداوند ما و شما را از گمراهی و فتنهها سلامت بخشد و به ما و شما روح يقين عطا كند و ما و شما را از عاقبت بد، پناه دهد... .»[5]
شيخ صدوق نيز نقل كرده است: «محمّدبن عثمان عمری میگويد: توقيعی به خطی كه ما آن را میشناختيم، خارج شد [و مشتمل بر اين مسئله بود كه] هر كس مرا در ميان گروهی از مردم، به اسم خود نام ببرد، پس لعنت الهي بر او باد!».[6]
عبارتهای ياد شده بيان گر اين مطلب است كه محدثان بزرگ، اطمينان داشتهاند توقيعات و يا حداقل بيشتر آنها، به خط خود حضرت نگاشته شده است.
گفتنی است که توقيعات صادر شده از ناحية صاحب الامر عجل الله فرجه فقط در دوران غيبت صغرا و نایبان خاص بوده است و به همین دلیل نمیتوان به آن دسته از توقيعات صادرشده پس از اين دوران، چندان اعتماد کرد و به آنها اطمينان نمود.
برخی از اين نوشتههايي که به آن حضرت نسبت داده شده از اين قرار است:
نامههايی که گفته شده، از طرف حضرت مهدی علیه السلام به شيخ مفيد رحمه الله رسيده است.
گفته شده اين نامهها به وسيلة شخص مورد اعتمادی به شيخ مفيد میرسيد، ولی نام آن شخص ذكر نشده است. يكی از اين نامهها اين گونه آغاز میشود: «نامهای به برادر با ايمان و دوست رشيد، ابوعبداللّه محمّدبن نعمان ـ شيخ مفيد ـ كه خداوند عزّت وی را از محل وديعه نهادن عهدی كه بر بندگان گرفته شده است، مستدام بدارد. به نام خداوند بخشنده مهربان؛ اما بعد، سلام بر تو ای دوستی كه در دين، مخلص و درباره ما به یقین مخصوص گشتهای. ما در مورد [نعمت وجود] تو خداوند را سپاس گزاريم...».[7]
همانگونه که اشاره شد در انتساب اين توقيعات به حضرت مهدي عجل الله فرجه ، ترديدهای جدی وجود دارد.[8] اين توقيعات برای نخستين بار، به وسيله ابومنصور طبرسی (از عالمان قرن ششم)، بدون سند، پس از نزديك به صد سال پس از وفات شيخ مفيد، در کتاب احتجاج نقل شده است. آنگاه شاگرد وی، ابن شهر آشوب (م هـ.ق588) به آن اشاره كرده و ابن بطريق شاگرد ابن شهر آشوب، (مهـ.ق600) آنها را مطرح كرده است، و پس از آن، تمام کسانی که آن را ذکر کرده اند از ايشان نقل کرده اند.
آنچه اين ترديدها را بيشتر میکند اين است که شاگردان شيخ مفيد: سيّد مرتضی، نجاشی، شيخ طوسی و... ـ با اين كه تأليفات فراوانی داشته و اغلب شرح حال نگار بوده، و درباره استاد خود به اموری کمتر از آن نيز پرداخته اند ـ هرگز به اين توقيعات اشاره نكردهاند؛ در حالی که اگر چنين سخنانی به شيخ مفيد رسيده بود، با توجه به اهميت شايان آن، به طور حتم شاگردان او نقل می کردند. افزون بر آن، شايسته بود با توجه به اهميت اين سخنان، خود شيخ مفيد نيز در آثار خود آنها را ذکر میکرد. جای تأمل است که چگونه برخی بر توقيع بودن اين سخنان پافشاری میکنند.[9]
هم چنين برخی از نويسندگان معاصر، پيامی را كه برای مرحوم آيتاللّه سيّد ابوالحسن اصفهانی رحمه الله علیه به وسيله مرحوم شيخ محمّد كوفی شوشتری نقل شده را در شمار توقيعات و سخنان حضرت مهدی علیه السلام ذكر كردهاند.
در اين نامه چنين آمده است: «خودت را در اختيار [مردم] بگذار و محل نشستن خويش را در محل در ورود خانه قرار بده [تا مردم سريعتر بتوانند با تو ارتباط پيدا كنند] و حوايج مردم را بر آور! ما تو را ياری میكنيم».[10]
با اين بيان هيچگونه نيازي به اين نيست که بگوييم برخي از نوشتههايي که اين روزها با نام دست خط آن حضرت ارائه ميشود، هيچ پايه و اساسي ندارد.
[1] . ر.ک: ابن منظور, لسان العرب, ج8, ص406.
[2] . فخر الدين طريحی, مجمع البحرين, ج4, ص408.
[3] . شيخ طوسی, كتاب الغيبة، ص 315، ح 264.
[4] . پيشين، ح 31.
[5] . «فَوَرَدَ جَوَابُ كِتابِهم بِخَطِّهِ عَلَيهِ وَعَلَی آبائِهِ السَّلام...»؛ پيشين، ص 285.
[6] . «محمّدبن عثمان العمری1 يقول: خَرَجَ تَوقِيعٌ بِخَطِّهِ نَعْرِفُهُ...»؛ شيخ صدوق, كمالالدين و تمام النعمة، ج 2، ص160، ح 3.
[7] . احمد بن علی طبرسی، احتجاج، ص 497.
[8] . ر.ک: آيت الله خويي, معجم رجال الحديث, ج18, ص220.
[9] . ر.ک: سيّد محمّد صدر, تاريخ الغيبة الکبری, ص147.
[10] . ر.ک: محمّد خادمی شيرازی، مجموعه فرمايشات حضرت بقيه اللّه علیه السلام ، ص 170.
ة, ص130. شکی نيست که بيشتر زيارتنامههای منسوب به حضرت مهدی علیه السلام از طريق توقيع به دست ما رسيده است يکی از اين زيارتها، زيارت ناحيه مقدسه است. دربارة اين زيارت توضيح دهيد!
پيش از آن که به پاسخ بپردازيم مناسب است به معنای ناحية مقدسه اشارهای کنیم. «ناحيه» از نظر لغت به معنای جانب و جمع آن «نواحی» است. در غيبت صغرا از حضرت مهدی عجل الله فرجه به ناحية مقدسه تعبير شده است.[1] در برخی موارد افزون برآن حضرت، از نایب خاص ايشان نيز با تعبير ناحيه ياد شده است.[2]
به نظر میرسد اين اصطلاح همانند برخی از القاب حضرت مهدی علیه السلام ، به عنوان كنايه از آن حضرت به كار رفته و در بیشتر موارد به جهت تقيّه استفاده شده است.[3] موارد استفاده اين كلمه، بيشتر در ارتباطهای کتبی شيعيان بوده است؛ البته در برخی از سخنان نورانی حضرت مهدی علیه السلام نيز اين كلمه به کار رفته است.[4]
«زيارت ناحيه مقدسه»، زيارتنامهای است كه به امام زمان عجل الله فرجه نسبت داده شده است. محتوای ارزشمند و مضامين بلند و نيز تأييد بعضی از عالمان شيعه، اين نسبت را تقويت میكند.[5]اگرچه برخی نيز در انتساب قطعی آن به حضرت ولی عصر علیه السلام ترديد كرده، آن را از تأليفهای سيّد مرتضی دانستهاند.[6] البته ممكن است گفته شود اصل زيارت از حضرت مهدی علیه السلام نقل شده، اما سيّد مرتضی بخشهايی را به تناسب به آن افزوده است.[7]
بنابراين انتساب قطعی آن به حضرت مهدی علیه السلام ، محل تأمّل است.
اگرچه اين زيارت در كتاب مفاتيح الجنان ذكر نشده، اين چيزی را از آن كم نكرده و هم چنان مورد توجه بزرگان شيعه است.
بیگمان هيچ زيارتی، عمق فاجعه كربلا را همانند زيارت ناحيه بيان نكرده است؛ مثلاً در «زيارت عاشورا» فقط اشارهای به عظمت مصیبت های امام حسين علیه السلام و فاجعه عاشورا شده است، ولی همانند زيارت ناحيه نيست و در هيچ موردی مصيبت عاشورا، آن گونه كه بوده جلوه داده نشده است.
زيارت ناحيه مقدسه، همانند زيارت عاشورا برای روز عاشورا وارد شده و در غير عاشورا نيز خوانده میشود.[8]
[1] . ر.ک: فخر الدين طريحی, مجمعالبحرين، ج 1، ص 410.
[2] . ر.ک: شيخ طوسی, کتاب الغيبة, ص285؛ و302. [3] . «... ويلقَّب بالحجة والقائم والمهدى والخلف الصالح و صاحب الزّمان، والصاحب وكانت الشيعة فى غيبته الاولى تعبر عنه و عن جنبته بالناحية المقدسة و كان ذلك رمزاً بين الشيعة يعرفونه به... »؛ علی بن عيسی اربلی, كشف الغمة فی معرفة الائمة، ج 2، ص 519.
[4] . كمال الدين و تمام النعمة، ج 2، ص 520، ح 49؛ علامه مجلسی, بحارالانوار، ج 93، ص 184، ج 100، ص 182.
[5] . محمّد باقر مجلسی, بحارالانوار، ج 98، ص 328.
[6] . پيشين، ج 98، ص 231، ح 38: «در صدر روايت نوشته: و الظّاهِرُ اَنَّهُ مِنْ تأليف السيّد المُرتَضی...».
[7] . ر.ك: پيشين.
[8] . ر.ك: محمّد باقر مجلسی, بحارالانوار، ج 98، ص 328، ح 9.
آيا حضرت مهدي عجل الله فرجه داراي زن و فرزند است يا نه؟
از آن جايي که روايت صريح و روشني در اين باره در دست نيست، در بين دانشمندان شيعه سه ديدگاه متفاوت پديد آمده است. که هر يک برخاسته از پارهاي روايات است. اميد است با بحثهاي جدّيتر و فراگيرتر, پاسخي درخور و مطمئن ارائه گردد.
گمانههاي سه گانهاي که مطرح شده بدين قرار است:
1. ازدواج كرده و دارای فرزندانی نيز هست.[1]
2. ازدواج انجام گرفته، ولی اولاد ندارد.[2]
3. ازدواج نكرده است.
احتمال نخست
کساني که بر اين باورند اعتقاد دارند آن حضرت نه فقط ازدواج کرده که داراي فرزنداني نيز هست و آنان نيز فرزندانی دارند و...
ميرزا حسين طبرسي نوري از کساني است که بر اين مطلب پافشاري زيادي دارد. ايشان در نجم الثاقب با عنوان «دفع شبهه نبودن اولاد براي آن حضرت» آورده است: سيّدبن طاووس در اواخر کتاب «جمال الاسبوع»[3] گفته که: «من ي روايتي به سند متصل یافتم به اين که براي مهدي، گروهي از اولاد است که واليانند در اطراف شهرها که در درياست و ايشان دارايند غايت بزرگي و صفات نيکان را».[4]
در مراجعه به جمال الاسبوع خواهيم يافت که نه فقط سندي بر اين ادعا نياورده، بلکه مشخص نکرده اين سخن از چه کسي ذکر شده است. استناد به چنين سخني بر مطلبي به اين مهمي، جاي بسي شگفتي است.
کساني که بر ديدگاه نخست پاي ميفشارند، بر اين باورند که زن و فرزند داشتن حضرت با قواعد کلي روايات و ادعيه سازگار است.
ايشان بر اين باورند که احکام کلي شريعت محمّديصلی الله علیه و آله و سلم ايجاب ميکند که حضرت مهدي عجل الله فرجه نيز مانند ديگر پيشوايان معصوم علیهم السلام تشکيل خانواده داده، از سنّت جد بزرگوار خود پيروي کند.[5]
اما نکته قابل توجّه اين است که اين استحباب با مسئله بسيار مهمّي غيبت و فلسفة آن در تعارض است.
از ايشان ميپرسيم اهميت ازدواج که يک امر مستحب است بيشتر است يا امر بسيار مهم «امر به معروف ونهي از منکر»؟ به طور قطع پاسخ خواهد داد: امر به معروف مهمتر است. حال آيا امام عصر علیه السلام از اين همه منکري که رخ ميدهد خبر دارد يا خير؟ به طور حتم ميگويد: خبر دارد. پس چرا نهي از منکر نميکند؟ خواهد گفت: با مقام غيبت حضرت در تعارض است. حال اين پرسش پيش ميآيد که واجبي به اين مهمّي در تعارض با غيبت ترک ميشود، اما امر مستحب نه!
نه فقط امربه معروف، بلکه بسياري از شئونات امام است که به دلیل غيبت ايشان به صورت موقت ترک ميشود.
با اين که در روايت نبوي آمده است: «فمن رغب عن سنّتي فليس منّي»[6] اما معنای حدیث این است که با آن به مخالفت برخيزد و بر ما روشن است که هر کس به دليلهايي نتوانست ازدواج کند، به اين معنا نيست که با آن مخالف است.
هم چنين آنها بر اين باورند که پارهاي از روايات، شاهدي بر همسر و فرزنددار بودن آن حضرت است. مهمترين رواياتي را که در اين بخش ارائه مينمايند از اين قرار است:
1. يکي از نويسندگان معاصر در اين باره نوشته است: درباره همسر و يا همسران حضرت بقية الله علیه السلام فقط يک سر نخ وجود دارد و آن روايتي است که مرحوم «کفعمي» در مصباح نقل کرده است. بر اساس اين روايت: «همسر حضرت مهدي علیه السلام ، از نسل عبد العزي (پسر عبد المطلب) ميباشد».
آنگاه گويي با قاطعيّت تمام همسردار بودن آن حضرت ثابت شده، در پی اثبات فرزندان ميرود و مينويسد: اما درباره اولاد آن حضرت، رواياتي هست که وجود آنها را به روشني اثبات ميکند. [7]
اما ادلهاي که بر فرزندداربودن آن حضرت بيان شده، همراه با نقد آنها بدين قرار است:
1. شيخ طوسي از مفضل بن عمر نقل کرده که امام صادق علیه السلام فرمود: «براي صاحب اين امر دو غيبت است که يکي از آنها به اندازهاي طولاني ميشود که برخي از مردم گويند: از دنيا رفته، برخي گويند: کشته شده و برخي گويند: آمده و رفته؛ جز تعداد اندکي از شيعيان بر باور خود استوار نمانند، و کسي از اقامتگاه او آگاه نميشود، ازفرزندانش و نه از غير او؛ به جز کسي که متصدي امور اوست».[8]
برخي از اين روايت استفاده کردهاند که آن حضرت در دوران غيبت داراي فرزند است، چرا که اگر فرزند نداشت اين روايت بي معنا ميشد.
نقد و بررسي کوتاه:
نعماني همين روايت را نقل کرده،ولی به جاي«من ولده» «من ولي»[9] آورده است. با توجه به اين که کتاب «الغيبه» نعماني به مراتب بر «کتاب الغيبه» شيخ طوسي مقدم بوده و بخشي از سند هر دو کتاب، مشترک است و نيز بين کلمه «ولي» و «ولد» از نگاه نوشتار نزديکي وجود دارد، احتمال تصحيف بسيار قوي است. بنابراين استدلال به اين روايت بي اعتبار خواهد شد.
آيت الله صافي گلپايگاني، يکي از مراجع تقليد معاصر، پس از ذکر هر دو روايت مينويسد: «با وجود اين اختلاف، استناد به نقل «غيبت شيخ» اطمينان بخش نيست؛ بلکه نقل «غيبت نعماني» از برخي جهات، مانند علوّ سند و لفظ حديث، معتبرتر به نظر ميرسد.»[10]
2.روايت جزيرة خضراء که سخن از فرزندان حضرت در جزيرهاي دوردست دارد.[11]
3. علامه مجلسي ميگويد: مؤلف کتاب مزار کبير به اسناد خود از ابو بصير ولیشان از امام صادق علیه السلام نقل کرده که آن حضرت فرمود: «گويا مي بينم فرودآمدن قائم را در مسجد سهله با اهل و عيالش».[12]
اگرچه اين روايت براي آن حضرت، همسر و فرزند اثبات کرده، هيچ دلالتي ندارد که در دوران غيبت نيز داراي زن و فرزند است، چرا که احتمال دارد اين زن و فرزند پس از ظهور براي ايشان حاصل آيد.
البته به روايات ديگري نيز استدلال شده که به نظر ميرسد آن چه ذکر شد از اهميت بيشتري برخوردار بوده و آنها هم ( همانطور که ملاحظه شد) قابليت استدلال بر اين موضوع را ندارند.
افزون بر روايات، به برخي از دعاها و زيارتنامهها نيز استدلال شده که در آنها نيز استدلال، ناتمام است، زيرا استناد قطعي آنها به معصوم علیه السلام مورد ترديد است.
آيتالله صافي گلپايگاني، درباره برخي از آن چه به عنوان دليل قائلين به زن و فرزندداربودن حضرت آمده است، مينويسد: «بعضي از روايات، مثل خبر «کمال الدين انباري» و خبر «زين الدين مازندراني» از جهت غرابت و ضعف ظاهري که در متن آنهاست، قابل استناد نميباشد، و بعضي ديگر، هم چون فقرات برخي از «ادعيه و زيارات» نيز صراحت ندارد، و قابل حمل بر عصر ظهور مي باشد.»[13]
احتمال دوم
عدهاي به دليل مواجهه با اشکالاتي که بر زن و فرزندداشتن حضرت ذکر شده، گمانه وسطي را برگزيدهاند؛ به اين بيان که حضرت به دلیل عمل به سنّت پيامبر ازدواج کرده، ولي به دلیل مصون ماندن از مشکلات فرزندداشتن، داراي فرزند نيست.
غافل از اين که اشکالات فرزندداشتن حضرت، درباره همسرحضرت هم چنان باقي خواهدماند، زیرا که اگر قرار باشد، آن حضرت شخصی را به عنوان همسر برگزيند، يا بايد بگوييم كه عمر او نيز مانند عمر حضرت طولانی است ـ كه بر اين امر دليلی نداريم ـ يا اين كه بگوييم مدتی با آن حضرت زندگی كرده و از دنيا رفته است. در اين صورت، حضرت به سنت ازدواج عمل كرده و پس از آن، تنها و بدون زن و فرزند زندگی را ادامه میدهد.
احتمال سوم
به طور اساسی، همسراختيارکردن براي حضرت مهدي علیه السلام با فلسفة غيبت در تعارض است، و بسيار بعيد است آن حضرت ازدواج کرده باشد.
اگر چه وقتي ادله قائلين به اثبات زن و فرزند داشتن حضرت، ناکافي دانسته شد، نيازي به آوردن دليل بر زن وفرزند نداشتن نخواهد بود؛ لکن کساني که احتمال سوم را مطرح کرده اند به ادله اي نيز تمسک کردهاند؛ مانند:
1. مسعودي در «اثبات الوصية» نقل کرده: «در محضر امام رضا علیه السلام ، عليبن حمزه، ابن سراج و ابن ابي سعيد مکاوي وارد شدند. عليبن ابي حمزه آغاز به سخن کرده، گفت: براي ما از پدرانتان نقل شده که تمام وظایف امام پس از رحلت، به امامي مانند او منتقل ميشود.
امام رضا علیه السلام به او فرمود: خبر بده مرا از حسين بن علي علیهما السلام امام بود يا نه؟ گفت: امام بود. حضرت فرمود: پس چه کسي جانشين او شد؟ عرض کرد: عليبن حسين علیهما السلام.اين پرسش و پاسخ ادامه يافت تا اين که ابن ابي حمزه گفت: «إنا روينا أن الإمام لا يمضی حتی يری عقبه»؛ براي ما روايت شده که امام درنخواهد گذشت تا اين که جانشين و نسل خود را ببيند. امام رضا علیه السلام فرمود: «أما رويتم في هذا الحديث غير هذا»؛ آيا در اين روايت بيش از چيزي براي شما گفته نشده؟ گفت: نه. حضرت فرمود: « بلی و الله لقد رويتم فيه إلا القائم...»؛ بله، به خدا سوگند برايتان روايت شده "مگر قائم" .... ابي حمزه (با حالتي شبيه اعتراض) گفت: اين قسمت در حديث است؟!
امام رضا علیه السلام فرمود: «ويلك كيف اجترأت علي بشيء تدع بعضه»؛ «واي بر تو چگونه جرئت کردي به چيزي که بخشي از آن را ناديده گرفتهاي، بر من احتجاج کني.[14]»
افزون بر مسعودي، کشي در رجال خود[15] و شيخ طوسي در «اختيار معرفة الرجال»[16] نيز اين روايت را با اندکی تفاوت آوردهاند.
روشن است که اين روايت، نه فقط داشتن فرزند براي حضرت مهدي علیه السلام را در دوران غيبت منتفي ميداند، بلکه در تمامي عمر آن حضرت چنين ميداند.
2. شيخ طوسي در کتاب الغيبه، نزديک به همين مضمون را در روايتي ديگر آورده است:
«حسنبن علي خزاز گفت: عليبن ابي حمزه وارد بر امام رضا علیه السلام شد. پرسيد: آيا شما امام هستي؟ حضرت فرمود: آري. عليبن ابي حمزه گفت: از پدربزرگ شما جعفربن محمّد شنيدم که: امامي نيست مگر اين که فرزندي دارد. امام فرمود: آيا فراموش کردي يا خود را به فراموشي زدي؟ اين چنين که گفتي نفرمود، بلکه ايشان فرمود: «امامي نيست مگر اين که فرزندي داشته باشد مگر امامي که حسينبن علي براي او خارج مي شود(رجعت ميکند). پس همانا او فرزندي نخواهد داشت. عليبن ابي حمزه گفت: راست فرمودي. اين چنين فرمود جد بزرگوار شما.[17]»
3. رواياتی که حضرت خضر را كسی معرفی كرده كه وحشت تنهايی حضرت مهدی علیه السلام را در دوران غيبت، برطرف میسازد و حال اگر آن حضرت زن و فرزند داشت، نيازی به ملازم و همراه نبود.
امامرضا علیه السلام فرمود: «خضر علیه السلام از آب حيات نوشيد و او زنده است... خداوند به واسطه او، تنهايی قائم ما را در دوران غيبتش به انس تبديل كند و غربت و تنهايیاش را با وصلت او مرتفع سازد».[18]
4.در روايات فراوانی از آن حضرت با القاب فريد (تك) و وحيد(يگانه) ياد شده است و اين با زن و فرزندداشتن منافات دارد.[19]
5. دستهای از روايات، همراهان حضرت را در دوران غيبت، فقط سی تن از ياران خاص ایشان ذكر كرده است، و سخنی از همراهی زن و فرزند ايشان با وی نکرده است.
امام صادق علیه السلام در اين باره فرمود: «صاحب اين امر از غيبتی ناگزير است و در غيبت خود ناچار از گوشهگيری و كناره جويی از ديگران است و طيبه (مدينه)، خوش منزلی است و با وجود سی تن (به همراهی سی نفر) در آن جا وحشت و ترسی نيست».[20]
علامه محمّد تقي شوشتري درباره فرزنددار بودن امام زمان عجل الله فرجه نوشته است: «بايد گفت: در هيچ خبري وارد نشده است که آن حضرت، پيش از ظهور فرزند داشته باشد، و در خصوص فرزنددار شدن آن امام، پس از ظهور هم اختلاف است».[21]
بنابراين به نظر ميرسد، ادله کساني که براي آن حضرت اثبات زن و فرزند ميکنند ناتمام است، و خداوند آگاهتر است.
[1] . ميرزا حسين طبرسي نوري، نجم الثاقب، ص402.
[2] . سيّد محمّد صدر، تاريخ الغيبة الکبري، مقدمه، ص23.
[3] . سيّد بن طاوس، جمال الاسبوع، ص512.
[4] . ميرزا حسين طبرسي نوري، نجم الثاقب، ص402.
[5] . ر.ک: نجم الثاقب، ص402. [6] . محمّد باقر مجلسی, بحار الانوار, ج100,ص220.
[7] . ناجي نجار، جزيره خضراء، وتحقيقي پيرامون مثلث برمودا، ترجمه: علي اکبر مهدي پور، ص38.
[8] . «إِنَّ لِصَاحِبِ هَذَا الْأَمْرِ غَيْبَتَيْنِ إِحْدَاهُمَا تَطُولُ حَتَّی يَقُولَ بَعْضُهُمْ مَاتَ وَ يَقُولَ بَعْضُهُمْ قُتِلَ وَ يَقُولَ بَعْضُهُمْ ذَهَبَ حَتَّی لَا يَبْقَی عَلَی أَمْرِهِ مِنْ أَصْحَابِهِ إِلَّا نَفَرٌ يَسِيرٌ لَا يَطَّلِعُ عَلَی مَوْضِعِهِ أَحَدٌ مِنْ وُلْدِهِ وَ لَا غَيْرِهِ إِلَّا الْمَوْلَی الَّذِي يَلِي أَمْرَهُ»؛ شيخ طوسي، کتاب الغيبة، ص161.
[9] . نعماني، الغيبة, ص 172.
[10] . لطف الله صافي گلپايگاني، پاسخ ده پرسش، ص54.
[11] . به صورت مفصل در بارة افسانه بودن آن پرداخته شده است.
[12] . «كَأَنِّي أَرَی نُزُولَ الْقَائِمِ فِي مَسْجِدِ السَّهْلَةِ بِأَهْلِهِ وَ عِيَالِهِ»؛ محمّد باقر مجلسي، بحارالأنوار، ج52، ص381، باب 27.
[13] . لطف الله صافي گلپايگاني، پاسخ ده پرسش، ص54 ـ 55.
[14] . ابوالحسن علي بن حسين مسعودي، اثبات الوصية للامام علي بن ابيطالب علیه السلام ، ص 208.
[15] . محمّد بن عمر کشي، رجال كشي، ص 465.
[16] . شيخ طوسي، اختيار معرفة الرجال، ج2، ص764.
[17] . «لَا يَكُونُ الْإِمَامُ إِلَّا وَ لَهُ عَقِبٌ إِلَّا الْإِمَامُ الَّذِي يَخْرُجُ عَلَيْهِ الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ علیه السلام فَإِنَّهُ لَا عَقِبَ لَهُ»؛ شيخ طوسي، کتاب الغيبة، ص224.
[18] . «إِنَّ الْخَضِرَ شَرِبَ مِنْ مَاءِ الْحَيَاةِ فَهُوَ حَيٌّ لَا يَمُوتُ ... وَ سَيُؤْنِسُ اللَّهُ بِهِ وَحْشَةَ قَائِمِنَا علیه السلام فِي غَيْبَتِهِ وَ يَصِلُ بِهِ وَحْدَتَهُ»؛ شيخ صدوق, كمال الدين و تمام النعمة، ج 2، ص 385، ح 1.
[19] . پيشين، باب 26، ح 13.
[20] . «لابُدَّ لِصاحِبِ هَذَا الاَمْرِ مِنْ غَيْبَةٍ وَلابُدَّ لَهُ فى غَيبَتِهِ مِنْ عُزلَةٍ و نِعمَ المَنزِلُ طَيْبَةُ وَ ما بِثَلاثِينَ مِنْ وَحْشَةٍ»؛ شيخ کليني، الكافی، ج 1، ص 340، ح 16؛ شيخ طوسی, كتاب الغيبة، ص 162؛ محمّد بن ابراهيم نعمانی, الغيبة، ص 188.
[21] . جزيره خضراء افسانه يا واقعيت؟، ص226، به نقل از: الاخبار الدخيلة، ج2، ص72.مهدي عجل الله فرجه مانند ديگر انسانها نياز به محل زندگي دارد. لطفاً دربارة محل زندگي آن حضرت در دوران غيبت توضيح دهيد!
ای نسيم سحر آرامگه يار کجاست؟ منزل آن مه عاشق کش عيّار کجاست؟
در گوشهای از جهان، غريبی است غمناک، از رنج جانگزای تنهايي! غريبی، ايستاده در انتظار، بر بلندايي به طول تاريخی چندصدساله.
امّا کدامين خاک، بوسه بر قدمهای او می زند؟ پرسشی است بی پاسخ. چه اين که پنهان زيستي حضرت، نه فقط چگونگي زندگي او را در هالهاي از اسرار فروبرده که بسياري از موضوعات مربوط به حيات آن حضرت را نيز جزو امور پنهان نظام هستي قرار داده است.
از اين رو يکي از مهمترين اين امور پنهان، محل زندگي آن حضرت در طول غيبت ايشان است که بسياري علاقهمندند بدانند آن غريب غم زدة پنهان، در کدامين بخش از اين کرة خاکي به گذران عمر ميپردازد؛ به بيان ديگر، کدامين قسمت از زمين افتخار اين منزلت را دارد؟
صدها سال است که ميليونها انسان واله و شيفته در هر پگاه آدينه، سخن به ندبه ميگشايند و اينگونه مي سرايند: «اي کاش ميدانستم در چه جايي منزل گرفتهاي و چه سرزميني و مکاني تو را دربرگرفته است! آيا در کوه رضوايي و يا جاي ديگري و يا در ذي طوي هستي؟ دشوار است بر من که مردمان را ببينم و تو ديده نشوي!».[1]
حال براي روشن شدن اين موضوع، پاي به گلستان کلام معصومين علیهم السلام ميگشاييم و با سيري در کلام نوراني ايشان از آن انفاس قدسي براي حل اين معما، استمداد ميطلبيم.
با يک نگاه کلّي در اين بوستان پرطراوت، به روايتهايي در اين موضوع برخواهيم خورد. که محل زندگي حضرت مهدي علیه السلام را در دوران غيبت، بيان کرده است.
اين روايات را میتوان دربارة دو دورة غيبت، توضيح داد:
1. دوران غيبت صغرا (329ـ 260هـ. ق)
غيبت صغرا عبارت است از دوران پنهان زيستي کوتاه مدت حضرت مهدي عجل الله فرجه که طبق ديدگاه مشهور با شهادت امام عسکري علیه السلام (260ق) آغاز شده و با رحلت چهارمين نایب خاص آن بزرگوار (329ق) به پايان رسيده است که در مجموع، نزديك هفتادسال ميشود.
اگر چه به روشني محل زندگي آن حضرت در اين دوران مشخص نيست، از برخي روايات و قرينهها به دست ميآيد که اين مدت را حضرت به طور عمده در دو منطقه سپري کردهاند: يکي منطقه عراق و ديگر مدينه منوره.
حكيمان و فيلسوفان گفتهاند: بهترين دليل بر امكان هر چيزی، واقع شدن آن چيز است. همين كه طول عمر، در ميان پيشينيان روی داده و تاريخ، افراد زيادی را به ما نشان میدهد كه عمری طولانی داشتهاند، خود دليل روشنی است بر اين كه طول عمر از ديدگاه عقل، امری ممكن است. خواجه نصير طوسی، در اين باره گفته است: «طول عمر، در غير مهدی عجل الله فرجه اتفاق افتاده و محقق شده است؛ چون چنين است، بعيدشمردن طول عمر درباره مهدی عجل الله فرجه جهل محض است».[8]
مرحوم مظفر، طول عمر حضرت را از نگاه فراطبيعی اين گونه تفسير کرده: «بقای حضرت مهدی عجل الله فرجه در اين مدت طولانی، معجزه و امری فوق طبيعی است. البته اين بالاتر از آن نيست که حضرت در روز شهادت پدرش در پنج سالگی به امامت مردم رسيد و نيز بالاتر از معجزة حضرت عيسی نيست که در ميان گهواره سخن گفت و در آن روز به نبوت مبعوث گرديد.»
سپس آن مرحوم به امکان طول عمر اشاره کرده که زندگی بيش از عمر طبيعی از نظر علم پزشکی محال نيست، و در پايان نيز به مواردی که انسانها عمری بسيار طولانی داشتهاند، اشاره کرده است.[9]
يکی از دانشمندان معاصر نيز درباره طول عمر آن حضرت مینويسد: «بررسی علمی و بحث طول عمر، در حقيقت بستگی دارد به نوع تفسيری که علم فيزيولوژی از «پير و فرسودگی» دارد. اين قانون که: «پيری و فرسودگی» زاييدة يک قانون طبيعی حاکم بر بافتهای پيکرة انسانی است، و ضروری است که بدن پس از رسيدن به مرحلة پايانی رشد، کم کم فرسوده شده، برای ادامة زندگی، کارآيي کمتری داشته باشد، تا آن گاه که در لحظهای معيّن از کار بيفتد، آيا حتی در باره بدنی هم که از هر گونه تأثير خارجی در کنارمانده صادق است؟ يا اين که فرسودگی و کاهشي که در کارآيي بافت و نسوج مجموعة بدن به چشم می خورد، نتيجة نبرد با عوامل بيرونی ـ مانند ميکروب ها و سموم ـ است که به بدن انسان راه میيابد؟
اين پرسشی است که دانش امروز، از خود میکند و در راه پاسخ دادن به آن هم میکوشد. در محدودة برداشتهای علمی معاصر، به اين پرسشها، پاسخهای گوناگونی داده شده است: اگر پيری، فرسودگی و ناتوانی، نتيجة مبارزة جسم با عوامل بيرونی معيّن، و تأثیرپذيری از آنها باشد، از جنبة نظری امکان دارد که بافتهای تشکيل دهندة بدن انسان را از عوامل معيّن و مؤثر در آن، بر کنار داشت تا زندگی آدمی طولانی شود.اما اگر از ديدگاه ديگر به بررسی بپردازيم، به اين نتيجه میرسيم که پيری يک قانون طبيعی است و هر بافت و اندام زندهای، در درون خود، عامل نيستی حتمی خود را نهفته دارد که در اثر مرور زمان، موجود زنده را خواه ناخواه به مرحلة فرسودگی و مرگ میرساند. ولی نگريستن از اين ديدگاه هم مستلزم آن نيست که هيچگونه انعطافی در اين قانون طبيعی راه نيابد. بلکه اگر هم چنين قانونی مسلّم انگاشته شود، تازه قانون انعطافپذيری است، زيرا هم ما، در زندگی معمولیمان میبينيم، و هم دانشمندان در آزمايشگاههای علمیشان مشاهده میکنند که پيری پديدةایی فيزيولوزيکی است و ربطی به «زمان» ندارد. گاهی زود فرا میرسد و گاهی با فاصلة زمانی بيشتری آشکار میگردد. تا آن جا که برخی از سالمندان را میبينيم که نشانههای پيری بر اعضاي آنان ظاهر نشده و از نرمی و تازگی برخوردارند. پزشکان و متخصصان نيز بر انعطافپذيری اين قانون تصريح دارند؛ حتی بعضی از دانشمندان توانستهاند در عمل، از انعطاف پذيری اين قانون که طبيعی و ضروری تلقی شده، بهره گيرند، و زندگی پارهای از حيوانات را از صدها برابر عمر طبيعی آنها بيشتر کنند.
افزون بر دليلهای ياد شده، راه ديگری نيز برای اين كه يك انسان بتواند عمر طولانی داشته باشد، وجود دارد. اين راه، همان راه اعجاز و قدرت خداوند است.
يکي از دانشمندان معاصر شيعه پس از بيان دليلهاي ارزنده درباره طول عمر، به اعجاز طول عمر حضرت مهدی عجل الله فرجه اشاره کرده، مینويسد: «تا کنون دريافتيم که زندگانی طولانی از ديدگاه دانش، شدنی است. حال، استدلال های پيشين را ناديده میگيريم و فکر ميکنيم که از ديدگاه علمی، مسئلة طول عمر،غيرممکن جلوه کند و پيری و فرسودگی، قانونی قاطع باشد که بشر، نه امروز و نه در مسير دراز فردايش، توانايي چيرگی بر اين قانون را پيدا نکند. از اين فرض آيا جز اين که نتيجه بگيريم، عمر چندين صدساله، مانند عمر حضرت نوح و حضرت مهدی علیهما السلام امری ناهم اهنگ با قوانين طبيعی است ـ که دانش با ابزارها و آزمايش ها و استقرا به اثبات رسانده ـ بازدة ديگری عايدمان میشود؟ در چنين صورتی، پديده طول عمر، معجزهای به حساب ميآيد که يک قانون طبيعی را، در حالتی معيّن، از تأثير انداخته تا زندگانی فردی را که پاسدار پيامهای آسمانی است از خطر نابودی حفظ کند. [10]»
آن گاه ايشان در ادامه مینويسد: «اين معجزه در باور مسلمانان ـ که ازگفتار صريح قرآن و سنّت پيامبرصلی الله علیه و آله و سلم مايه میگيردـ نه در نوع خود اسنثنايي است و نه شگفتانگيز، زيرا قانون پيری و فرسودگی، قاطعيتی بيشتر از قانون «انتقال حرارت از جسم گرمتر به جسم سردتر و تساوی نهايي حرارت آنها» ندارد. در حالی که اين قانون، برای نگاه داری زندگی ابراهيم علیه السلام از تأثير افتاد. در آن هنگام که ابراهيم علیه السلام را در آتش افکندند، يگانه راه جلوگيری از نابودیاش، ازکارافتادن اين قانون بود. پس به آتش گفته شد «بر ابراهيم خنک و سلامت شو!» و او همانگونه که سالم در آتش افتاده بود، به سلامت از آن بيرون آمد و آسیبی به او نرسيد.
جز اين، بسياری ديگر از قوانين« طبيعی، برای پشتيبانی از پيامبران و حجتهای خدا بر زمين، به حالت تعطيل در آمده است:
دريا برای حضرت موسی علیه السلام شکافته شد. کار بر روميان مشتبه گرديد و پنداشتند که حضرت عيسی علیه السلام را دست گير کردهاند؛ در حالی که او را دست گير نکرده بودند. حضرت محمّدصلی الله علیه و آله و سلم از خانه خويش که در محاصره انبوه قريشيان بود و آنان ساعتها، در کمين او بودند تا بر وی بتازند، بيرون رفت و کسی او را نديد. زيرا خداوند میخواست تا پيامبرش را از چشمهای آنان پوشيده دارد.
هر يک از اين موارد، نشان دهندة ازکارماندنِ يکی از قوانين طبيعی است تا فردی که حکمت خداوندی، نگه داری او را بايسته میشمرد، پشتيبانی شود. اکنون کجای اين مسئله اشکال دارد که قانون پيری و فرسودگی نيز يکی از اين نمونهها باشد؟[11]
به بيان ديگر, طول عمر حضرت مهدی عجل الله فرجه ، يکی ديگر از نشانههای قدرت پروردگار است. که پيش از آن، مانند آن فراوان ديده شده است. يا ما بايد منکر اين همه اتفاقات و رخدادهای خارق العاده در زندگی پيامبران و امامان باشيم، و يا اين که طول عمر امام مهدی علیه السلام را (اگر يک ميليون سال هم طول بکشد) بايد قبول کنیم، چون همة اين آيات از يک منبع و مبدأ سرچشمه گرفته و در راستای يک و هدف صورت گرفته و ادامه و تکميل يکديگر است. پيام و هدف اين قدرتنماييهای شفاف و آشکار خداوند، باور به حضرت مهدی عجل الله فرجه با تمام ضوابط، اصول و فروع آن و پاسخ منطقی به پرسشها و شبه ها میباشد.
رخدادها و اعجازهای خارق العادهای مانند: قصه خلقت حضرت آدم علیه السلام ، داستان غريب زندگی نوح نبي و کشتی نجات، حکايت يونس پيامبر در شکم ماهی، آوردن تخت بلقيس به دستگاه سليمان نبی، آوردن شتر بچهای برای صالح پيامبر از ميان کوه و سنگ، ولادت موسی علیه السلام و هدايت و راهنمايي مادرش در حفظ او از مأموران حکومت، اژدها شدن چوب دستی حضرت موسی علیه السلام و بلعيدن اسباب ساحران فرعون، سالم ماندن موسی علیه السلام و غرق شدن فرعون، سرد و گلستان شدن انبوهی از آتش برای ابراهيم علیه السلام , تولد اسماعيل برای ابراهيم پيامبر در سنين پيری، نبريدن کارد، سر اسماعيل را در هنگام آزمايش، ولادت خارق العاده حضرت عيسی علیه السلام که از مادری باکره و بدون شوهر، پاک و مقدس به دنيا آمد، تولد يحيي برای زکريای پيامبر در سنين پيری از زنی نازا، سخن گفتن عيسی علیه السلام در گهواره، نبوّت عيسی در خردسالی، از گِل پرنده ساختن، نابينا را بينا نمودن، مرده را زنده ساختن، بيماران بی علاج را شفا دادن به واسطه عيسی علیه السلام و به اذن خداوند، قصه ی خارق العاده اصحاب کهف و خواب و زنده شدن آنها در غار، داستان زنده شدن عزير پيامبر، نجات يوسف پيامبر در کودکی از چاه و او را به پادشاهی رساندن و پس از چهل سال انتظار به يعقوب پيامبر برگرداندن، داستان شگفتیآور ذوالقرنين، امّی و درس نخواندن محمّدصلی الله علیه و آله و سلم و آوردن قرآن عظيم، به معراج رفتن پيامبر اسلام، و دهها و بلکه صدها از اين نمونه ها که همگی در منابع معتبر دينی و تاريخی ثبت و ضبط و انتشار يافته است.
بی گمان رخدادهای يادشده، يک امر و اصل مسلّم بنيادی و از ناموس ويژة پروردگار است، و پروردگاری که اين همه اعجازهای بزرگ آفريده، نگهداری حضرت مهدی عجل الله فرجه تا روزی که خودش مصلحت بداند، از پلک چشم بر هم نهادن هم آسانتر است. آری، حضرت مهدی عجل الله فرجه با قدرت الهي زنده است و در ميان مردم، به حيات خود ادامه میدهد.
[1] . عنكبوت (29)، آيه 14.
[2] . كمالالدين و تمام النعمة، ج 1، ص 322، ح 4.
[3] . نساء (4)، آيه 157 ـ 159. [4] . ر.ك: كهف (18)، آيه 65.
[5] . ر.ك: احمدبن حنبل، مسند، ج 4، ص 444؛ بخاری, صحيح، ج 9، ص 133.
[6] . شيخ طوسی, كتاب الغيبة، ص 114.
[7] . ابو عبد الله محمّد كنجي شافعي، البيان في اخبار صاحب الزمان، تحقيق: مهدي حمد الفتلاوي، ص 97.
[8] . ر.ك: محمّد رضا حکيمی, خورشيد مغرب، ص 214.
[9] . محمّدرضا مظفر، عقايد الاماميه، ترجمه عليرضا مسجد جامعي, ص118.
[10] . سيّد محمّد باقر صدر, جست و جو و گفت و گو پيرامون امام مهدی علیه السلام , ص19ـ 21.
[11] . پيشين, ص28ـ29.
خر الدين طريحی, مجمعالبحرين،انتظار فرج به چه معناست؟ و جايگاه آن در فرهنگ شيعه کجاست و ويژگیهای آن کدامند؟
«انتظار»، در لغت به معنای چشم داشت و چشم به راه بودن است.[1] در اصطلاح مهدويّت به معنای چشم به راه آمدن واپسين ذخيره الهي و برپايي حکومت عدل و قسط در سراسر گيتی آمده است.
به بيان ديگر: «انتظار، كيفيتي روحي است كه موجب به وجودآمدن حالت آمادگي (انسانها) براي آن چه انتظار دارند، ميشود و ضد آن يأس و نااميدي است. هر چه انتظار بيشتر باشد و هر چه شعلة آن فروزانتر و پرفروغتر باشد، تحرک و پويايي او و در نتيجه آمادگي نيز بيشتر خواهد بود.
آيا نميبيني اگر مسافري در راه داشته باشي و چشم به راه آمدن او باشي، هر چه زمان رسيدن نزديك شود، آمادگي براي آمدنش فزوني مييابد...».[2]
البته در خاستگاه اين حالت، ديدگاه های متفاوتی مطرح شده است. يکی از نويسندگان معاصر با بيان اين که برخی دوست دارند حالت انتظار را يك مسئله روانی ناشی از حرمان، در اقشار محروم جامعه وتاريخ تفسير كنند وحالت فرار ـ از واقعيت گران بار مشقّتها ـ به سوی تصور آيندهای كه محرومان در آن بتوانند تمام حقوق از دست رفته وسيادتشان را بازپس گيرند، نوشته است:«اين گمانه، نوعی خيالبافی يا نوعی گريز از دامن واقعيت به آغوش تخيّل است.»
ايشان پس از اين در ديدگاه ياد شده مناقشه نموده، مینويسد: «بیگمان، هنگامی كه در پيشينه تاريخی مسئله، نظر كنيم وگستره وسيع نفوذ آن را در عقايد دينی معروف تاريخ انسان بنگريم، چنين توجيهی برای مسئله انتظار كاملاً غيرعلمی و بیپايه خواهد بود. مسئله انتظار از محدودة دين فراتر رفته ومذاهب وروي كردهای غيردينی نظير ماركسيسم را نيز شامل شده است. چنان كه برتراند راسل ميگويد: «انتظار، تنها به اديان تعلّق ندارد، بلكه مكاتب ومذاهب نيز ظهور نجاتبخشی كه عدل را بگستراند وعدالت را تحقق بخشد، انتظار میكشند».[3]
امّا «فَرَج» به معنای گشايش است؛ گشايشی که اميد اميدواران است و به يقين تحقق پذير است و نااميدی در آن راه ندارد، و ممکن است که طول بکشد؛ طول کشيدنِ تحقّقِ مطلوب، از لوازم اميدهای بزرگ است. اميدهای کوچک به زودی تحقق می پذيرند و اميد، هرچه بزرگتر باشد، تحقق آن ديرتر و طولانی تر است. به خصوص اگر بزرگترين اميدها باشد که آن، گشايش برای همة خلق و سيادت عدل و داد برای هميشه، در جهان است.[4]
امّا احاديث انتظار حضرت مهدی عجل الله فرجه نزد شيعه اماميه، فراوان است كه دستهای از آنها از طرق صحيح به ما رسيده است.
فصل دو. انواع انتظار
در رواياتي كه سخن از انتظار گفتهاند، به دو دسته روايت بر میخوريم:
1. روايتهايي که سخن از انتظار فرج وگشايش به معنای عام وكلي به ميان آورده است؛ در اين معنا، آموزههای دينی برآن است تا افزون بر بيان فضيلت «گشايش عمومي» و اميد به آينده، يأس و ناميدی را نيز مورد نکوهش قرار داده، از ورود آن به جوامع بشری جلوگيری کند.
اهتمام آموزههای اسلامی، در بيان معنای عام انتظار و اميد تا بدان حد بوده که گاهي از آن به عبادت ياد کرده[5] و گاهي از آن به برترين عبادات.[6] گاهي پا را از همه آن چه گفته شد، فراتر نهاده اند و از آن به برترين كارهاي امت پيامبرخاتمصلی الله علیه و آله و سلم ياد کرده اند[7] گاهي هم به آثار وضعی انتظار اشاره شده، خودِ انتظار فرج، نوعي فرج و گشايش معرفي گشته است.[8] سرانجام آن را، برترين جهاد امت اسلام، ياد کرده اند.[9]
و از سوی ديگر نااميدی از رحمت پروردگار، به شدت مورد مذمت و در شمار گناهان بزرگ به شمار آمده است.[10]
2. روايتهايي که درآن به انتظار به معنای خاص اشاره شده است؛ در اين روایت ها، انتظار به معنای چشم به راه بودن آيندهای با تمام ويژگیهای يک جامعه مورد رضايت خداونداست.
برخي از سخنان معصومين علیهم السلام در اين باره اين گونه است: امام باقر علیه السلام ـ آن گاه كه دين مرضي خداوند را تعريف ميكند ـ پس از شمردن اموري ميفرمايد: «... و تسليم به امر ما، و پرهيزکاری و فروتنی، و انتظار قائم ما...».[11]
امام صادق علیه السلام فرمود: «بر عهده شماست، به تسليم و رد امور به ما و انتظار امر ما و امرخودتان و فرج ما و فرج شما».[12]
از مجموعه سخنانی که نقل شده به دست می آيد که انتظار فرج ـ چه به معناي عام آن و چه به معناي خاصّ ـ در فرهنگ اسلام، به ويژه در آموزه های مکتب تشيّع، جايگاه والايي دارد.
البته از روايات انتظار ظهور حضرت مهدي عجل الله فرجه به دست ميآيد، كه این انتظار، تنها، راه نيست، بلكه خود نيز موضوعيّت دارد؛ بدان معنا كه اگر كسي در انتظار راستين به سربرد، تفاوتي ندارد كه به منتظَر خويش دست يابد، يا دست نيابد.
در اين باره شخصي از امام صادق علیه السلام پرسيد: چه ميفرماييد درباره كسي كه داراي ولايت پيشوايان است و انتظار ظهور حكومت حق را ميكشد و در اين حال از دنيا ميرود؟
حضرت در پاسخ فرمود: «او همانند كسي است كه با [رهبر اين انقلاب] حضرت قائم عجل الله فرجه در خمیه او باشد؛ سپس ـ كمي سكوت كرد و ـ فرمود: مانند كسي است كه با پيامبر اسلامصلی الله علیه و آله و سلم در «مبارزاتش» همراه بوده است».[13]
مژده ای دل که مسيحا نفسی می آيد
که ز انفاس خوشش بوی کسی مي آيد
از غم و درد مکن ناله و فرياد که دوش
زده ام فالی و فريادرسی می آيد
کس ندانست که منزلگه مقصود کجاست
اين قدر هست که بانگ جرسی می آيد
يکی از نويسندگان معاصر این موضوع را از منظری ديگر نگريسته، پس از نقل روايات مربوط به انتظار فرج، نوشته است: «فرج بردو قسم است: فرج شخصی و فرج عمومی؛ و فرج شخصی خود بر دو نوع تقسيم می شود:
الف) پاک شدن انسان از اخلاق زشت و و صفات پست و فرومايه، و در پی آن، رسيدن به کمال فطری و درجههای والای انسانی و اخلاق و منش الهي.
ب) فرجی که به ولی عصر عجل الله فرجه منسوب است: اين نوع از فرج شخصی، به نوبه خود، بر دو نوع است:
1. شناخت مقام نورانيّت امام علیه السلام که چيزی جز مقام ولايت الهي نيست، و اين معرفت را فقط در پی فرج شخصی (رسيدن به کمالات فطری و درونی)، می توان به دست آورد.
2. رسيدن به خدمت امام علیه السلام و درک زمان ظهور آن حضرت. معلوم است که اگر اين فرج حاصل شود، فرجی که رسيدن به کمال عالی انسانی است، نيز حاصل می شود، زيرا از بعضی روايات فهميده میشود، رسيدن به حضور امام علیه السلام در زمان ظهور آن حضرت، برای تمام افراد بشر يا لااقل برای برگزیدگان و وارستگان از غير حق، در رسيدن به کمالات انسانی و درجههای عالی، اثر بسيار و نقش جدّی دارد.
اما «فرج عمومی» عبارت است از، رها شدن جامعه از شرّ ستم و بيداد و رسيدن به عدل و داد و برپاشدن دولتی که در آن ، حق، عزيز و محترم و باطل، ذليل و پايمال گردد.
بعضی از دعاها و روايات و به ويژه دعاهايي که در ماه رمضان وارد شده است، درخواست فرج شخصی را به انسان الهام می کند و بعضی احادیث، به طلب فرج عمومی در زمان امامان علیهم السلام و در زمان غيبت مربوط است که برای آن پاداش بزرگی ذکرکردهاند.
روشن است که کسی که معتقد باشد، فرجی عمومی از ناحيه خداوند خواهد رسيد و مسلمانان از ستم و بيداد رهايي میيابند، و بر اين اعتقاد ثابت بماند و استقامت کند و آخرتش را به دنيا نفروشد، به دلیل اين انتظار، پاداش بزرگی خواهد داشت».[14]
با وجود روشنی معنای انتظار، تفسیرها و برداشتهای مختلفی از آن ارائه شده است. بخش عمدة اين برداشتها، مربوط به فهم دانشمندان و بخش ديگر، مربوط به برداشت عموم شيعيان از مسئله انتظار است.
دو برداشت از انتظار
دو برداشت اصلی و عمده، در اين زمينه، عبارت است از:
1. انتظار صحيح و سازنده؛ انتظار سازنده، تحرك بخش و تعهدآور، همان انتظار راستينی است كه روايات آن را «بافضيلتترين عبادت» ياد کرده اند.
مرحوم مظفر در گفتاری کوتاه و جامع، انتظار را اين گونه تفسير کرده است: «معنای انتظار، ظهور مصلح حقيقی و نجات بخش الهي حضرت مهدی عجل الله فرجه اين نيست که مسلمانان در وظايف دينی خود دست روی دست گذاشته و در آن چه بر آنها واجب است، مانند ياری حق، زنده کردن قوانين و دستورهای دينی، جهاد و امر به معروف و نهی از منکر فروگذاری کنند و به اين اميد که قائم آل محمّد بيايد و کارها را در درست کند، از آنها دست بردارند. هر مسلمان، موظف است که خود را به انجام دستورهای اسلام مکلف بداند، برای شناسايي دين از راه صحيح از هيچ کوششی فروگذاری نکند و به توانايي خود از امر به معروف و نهی از منکر دست نکشد، هم چنان که پيامبر بزرگوارصلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «همة شما رهبر يک ديگر و در راه اصلاح هم، مسئول هستيد».[15]
بر اين اساس، يک مسلمان نمیتواند به خاطر انتظار ظهور مهدی مصلح، از وظايف و قطعی خود دست بکشد يا کوتاه بيايد، زیرا انتظار به ظهور نه اسقاط تکليف میکند و نه مجوز به تأخيرانداختن عمل میدهد و سستی در وظايف دين و بيتفاوتی به آن به هيچ وجه جايز نيست.[16]»
کوتاه سخن اينکه: فرهنگ راستين انتظار بر سه رکن اساسی استوار است:
1. نارضايتی و يا قانع نبودن از وضع موجود؛
2. اميد داشتن به آينده بهتر؛
3. حرکت و تلاش برای گذر از وضع موجود و قرارگرفتن در وضع مطلوب.
2. انتظار غلط و ويرانگر؛ انتظار ويرانگر، فلج كننده و بازدارنده ـ كه در واقع نوعی «اباحی گری» است ـ که همواره مورد مذمت و سرزنش قرار گرفته است.
درباره برداشت دوم از انتظار، علامه مطهری مینويسد: «اين نوع انتظار، حاصل برداشتِ قشری از مردم، از مهدويّت، قيام و انقلاب مهدی موعود عجل الله فرجه است كه صرفاً ماهيت انفجاری دارد و فقط و فقط از گسترش و رواج ستمها، تبعيضها، اختناقها، حق كشیها و تباهیها ناشی می شود.
نوعی سامان يافتن است كه معلول پريشان شدن است. آنگاه كه حق و حقيقت طرف داری نداشته باشد، باطل، يكّهتازِ ميدان گردد و جز نيروي باطل نيرويی حكومت نكند و فرد صالحی در جهان يافت نشود، اين انفجار رخ میدهد و دست غيب برای نجات حقيقت ـ نه اهل حقيقت، زيرا حقيقت طرف داری ندارد ـ از آستين بيرون میآيد. بنابراين هر اصلاحی محكوم است، زيرا هر اصلاح يك نقطه روشن است و تا در صحنه اجتماع، نقطه روشنی هست دست غيب ظاهر نمیشود!
بر عكس، هر گناه، فساد، ستم، تبعيض، حق كشی و هر پليدی به حكم اينكه مقدمه صلاح كلی است و انفجار را قريب الوقوع میكند، روا است: [زيرا هدف، وسيلههای نامشروع را مشروع میكند]. پس بهترين كمك به تسريع در ظهور و بهترين شكل انتظار، ترويج و اشاعه فساد است!...
اين نوع برداشت از ظهور و قيام مهدی موعود عجل الله فرجه و اين نوع انتظار فرج ـ كه منجر به نوعی تعطيلی در حدود و مقررات اسلامی میشود و باید نوعی «اباحیگری» شمرده شود ـ به هيچ وجه با موازين اسلامی و قرآنی وفق نمیدهد.[17]» بنيانگذار نظام مقدس جمهوری اسلامی، در بيانی ارزش مند به برداشت های نادرست از انتظار اشاره کرده است: «...برداشتهايي که از انتظار فرج شده است، بعضیاش را من عرض میکنم. بعضیها انتظار فرج را به اين میدانند که در مسجد، در حسينيه، در منزل بنشينند و دعا کنند و فرج امام زمان ـ سلام الله عليه ـ را از خدا بخواهند. اينها مردم صالحی هستند که يک همچو اعتقادی دارند. بلکه بعضی از آنها را که من سابقاً میشناختم بسيار مرد صالحی بود، يک اسبی هم خريده بود, يک شمشيری هم داشت و منتظر حضرت صاحب ـ سلام الله عليه ـ بود. اينها به تکاليف شرعی خود عمل میکردند و نهی از منکر هم میکردند و امر به معروف هم میکردند، لکن همين، ديگر غير از اين کاری ازشان بر نمیآمد و فکر اين مهم که يک کاری بکنند، نبودند.
يک دسته ديگری بودند که انتظار فرج را می گفتند اين است که ما کاری نداشته باشيم به اين که بر جهان چه می گذرد، بر ملتها چه میگذرد، به اين چيزها ما کار نداشته باشيم، ما تکليف خودمان را عمل میکنيم، برای جلوگيری از اين امور هم خود حضرت بيايند انشاءالله، درست میکند، ديگر ما تکليفی نداريم. تکليف ما همين است که دعا کنيم ايشان بيايند و کاری به کار آن چه در دنيا میگذرد يا در مملکت خودمان ميگذرد، نداشته باشيم. اينها هم يک دستهای، مردم صالح بودند.
يک دستهای میگفتند که خوب، بايد عالم پر از معصيت بشود تا حضرت بيايد؛ ما بايد نهی از منکر نکنيم، امر به معروف هم نکنيم تا مردم هر کاری میخواهند بکنند، گناه زياد بشود که فرج نزديک بشود.
يک دستهای از اين بالاتر بودند، میگفتند: بايد دامن زد به گناهها، دعوت کرد مردم را به گناه تا دنيا پر از جور و ظلم بشود و حضرت ـ سلام الله عليه ـ تشريف بياورند. اين هم يک دستهای بودند که البته در بين اين دسته، منحرفهايي هم بودند، اشخاص سادهلوح هم بودند، منحرفهايي هم بودند که برای مقاصدی به اين دامن میزدند.
يک دسته ديگری بودند که میگفتند که هر حکومتی اگر در زمان غيبت محقق بشود، اين حکومت باطل است و برخلاف اسلام است. آنها مغرور بودند. آنهايي که بازي گر نبودند، مغرور بودند به بعض رواياتی که وارد شده است بر اين امر که هر عَلَمی بلند بشود قبل از ظهور حضرت، آن علم، علم باطل است. آنها خيال کرده بودند که نه، هر حکومتی باشد. در صورتی که آن روايات اشاره دارد که هر کس علم بلند کند با علم مهدی، به عنوان مهدويّت بلند کند، باطل است...».[18]
بدون شک منتظر راستين، برای چنان برنامه مهمی، هرگز نمیتواند نقش تماشاگر را داشته باشد؛ بلكه بايد از هم اكنون به طور حتم در صف ياران آن حضرت قرار گيرد، چرا كه ايمان به نتايج و عاقبت اين تحول بزرگ، هرگز به او اجازه نمیدهد كه در صف مخالفان باشد و قرارگرفتن در صف موافقان نيز محتاج به داشتن «اعمال پاك» و «روحی پاك تر» و برخورداری از «شهامت» و «آگاهی» كافی است.
سخن را در اين بخش با بيانی ارزش مند از دانشوری دلسوخته کامل میکنيم که فرمود: «... تو ای شخص الهي، كه امروز به اميد ديدار رهبر الهيات نشستهای و آه سوزان از درون شعلهورت بيرون میآوری، تو ای منتظر قدوم زمام دار عادل مطلق، كه در دل شبهای تاريك، با وجودِ پشتِ پردهای او، به راز و نياز میپردازی. او با توست، چرا تو با او نيستی؟! اگر میخواهی با او باشی، همين مزرعه و گلشن روی زمين را نظاره كن، اين جاست جايگاه شكفتن آن دسته گل ابديّت. آيا میدانی كه هوا و هوس پرستی تو، ستم كاری تو بر ديگران، بیاعتنايی تو به دستورات الهي، پايمال كردن اين مزرعه و گلشن است كه دسته گل خندان تو از همانجا سر برخواهد زد؟ هر بامداد كه از خواب شبانه برمیخيزی، دست به سوی آن خدای بزرگ كه در همه جا حاضر است بلند كن و بگو: الْلَّهُمَ اَرِنَا الطَّلْعَةَ الرَّشيدَةَ وَ الغُرَّةَ الْحَميدَةَ؛ بار پروردگارا، آن جمال دلربای باعظمت و آن سيمای محبوبت را به ما نشان بده! میگويی: از كجا بدانم كه محبوب ابدی من، چهره زيبای خود را به من نشان داده است؟ ... پاسخ اين سؤال را از كردار و گفتار روزانه خود بپرس؛ اگر ديدی گفتار و كردار تو مطابق دستورات الهي و وجدان پاك صورت میگيرد، بدان كه آن محبوب زيبای ابديّت، گام در نهان خانه دل تو گذاشته است و تو كسی هستی كه اگر امروز دولت آن رهبر عادل الهي فرا رسيد، شايسته زندگی در زير پرچم الهي آن يگانه پيشوای بشريت میباشی. آری، اينست اميد و انتظار ...[19]».
[1] . ر.ک: علی اکبر دهخدا, لغتنامه, کلمه انتظار.
[2] . ر.ک: محمّد تقي موسوي اصفهاني، مكيال المكارم، ترجمه: مهدي حائري قزويني، ج 2، ص 235.
[3] . محمد مهدی آصفی، «انتظار پویا»، فصلنامه انتظار، شماره 6.
[4] . ر.ک: سيد رضا صدر, راه مهدی علیه السلام , ص86.
[5] . رسول گرامي اسلام صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «اِنتِظارُ الفَرَجِ عِبَادَةٌ.» اربلی, كشفالغمة، ج 2، ص 101؛ شيخ طوسي, أمالي ، ص 405.
[6] . همان حضرت فرمود: «اَفضَلُ العِبادَةِ اِنتِظارُ الفَرَجِ.» شيخ صدوق, كمالالدين و تمام النعمة، ج 1، ص 287. هم چنين ر.ك: سنن الترمذي، ج 5، ص 565.
[7] . هم ايشان فرمود: «اَفْضَلُ اَعْمالِ اُمَّتِى اِنتظارُ الفَرَجِ مِنَ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ.»شيخ صدوق, عيون اخبارالرضا علیه السلام، ج 2، ص 36؛ شيخ صدوق, كمالالدين و تمام النعمة، ج 2، ص 644.
[8] . در اين باره امام سجّاد علیه السلام فرمود: «اِنتِظارُ الفَرَجِ مِنْ اَعظَمِ الفَرَجِ.» الاحتجاج، ج 2، ص 317؛ شيخ صدوق, كمالالدين و تمام النعمة، ج 1، ص 319.
[9] . رسول گرامي اسلام صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «اَفْضَلُ جِهادِ اُمَّتي اِنْتِظارُ الفَرَجِ»؛ حسن بن علی بن حسين بن شعبه حرانی, تحفالعقول، ص 37.
[10] . ر.ک: سوره يوسف(12), آيه 87.
[11] . «...وَالتَّسْلِيمُ لِاَمْرِنا وَالوَرَعُ وَالتَّواضُعُ وَاِنتِظارُ قائِمِنا...»؛ شيخ کلينی, كافي، ج 2، ص 23، ح 13.
[12] . «عَلَيْكُمْ بِالتَّسْليمِ وَالرَّدِّ اِلينا وَاِنْتظارِ اَمْرِنا وَامْرِكُمْ وَفَرَجِنا وَفَرَجِكُم»؛ رجال كشي، ص 138.
[13] . «هُوَ بِمَنزِلَةِ مَنْ كانَ مَعَ القائِمِ فِى فُسطاطِهِ ـ ثُمَ سَكَتَ هَنيئةً ـ ثُمَ قالَ: هُوَ كَمَنْ كانَ مَعَ رُسولِ اللّه»؛ برقی, محاسن، ج 1، ص 173؛ محمّد باقر مجلسی, بحارالانوار، ج 52، ص 125.
[14] . علی سعادت پرور, ظهور نور, ص 82 ـ 81..
[15] . «کلکم راع و کلکم مسئول عن رعيته»؛ صحيح مسلم , ج3, ص20؛ صحيح بخاری, ج2, ص18.
[16] . محمّد رضا مظفر، عقايد الاماميه، ترجمه: عليرضا مسجد جامعي, ص118.
[17] . مرتضی مطهری, قيام و انقلاب مهدی علیه السلام , ص 54, (با تصرّف).
[18] . امام خمينی(ره), صحيفه نور, ج21, 14 فروردين 1367.
[19] . محمّد تقی جعفری, شرح نهج البلاغه, ص290.
ج 1، ص 467. چه آثاری بر انتظار مترتب است کهاين چنين مورد تأکيد قرارگرفته است
چه آثاری بر انتظار مترتب است کهاين چنين مورد تأکيد قرارگرفته است؟
اگر به راستی به تمام شرايط و ويژگیهای انتظار و منتظران توجه شود، آثار تربيتیای به دنبال خواهد داشت که برخی از آن چنين است:
1. گسترش اميدهای واقعی؛ همان گونه که پيش از اين ياد شد، انسان برای تداوم زندگی و تحمل دشواریهای آن، نيازمند انگيزهای نيرومند است که در پديدهای با نام «اميد به آينده» تجلی مييابد؛ آيندهای که به مراتب، عالیتر، زيباتر و بهتر از امروز باشد؛ اين مسئله به ويژه برای جوانان، دارای اهمیّت بيشتری است، زيرا آنان میتوانند در پرتو «اميد به فردايي بهتر» به نيروی فراوان خود، جهت و معنا بخشند.
از روايات اسلامی استفاده میشود که انتظار حضرت مهدی علیه السلام ، موجب گسترش اميد راستين میشود.
مهندس مهدی بازرگان، حکايتی را در باب اميدبخشی اين اعتقاد بزرگ نقل کرده که خالی از لطف نيست. وی در اين باره میگويد: «در يک جلسه هفتگی که با يک استاد فرانسوی محقق در تشيّع (هانری کربن) تشکيل میشد، از پروفسور سؤال شد: آيا راست است که بعد از جنگ، بازگشت محسوس در اروپا به معنويات و دينداری پيدا شده است؟ پاسخ داد: کاتوليکها خيلی فعالیّت میکنند، ولی فايده ندارد! مسيحيّت، دين گذشته و مرده است و جواب سؤال روز و انتظارات آينده را نمیتواند بدهد. اسلام با آن که دين تازهتری است، برای اهل تسنن که پا از زمان پيغمبر جلو نگذاشتهاند، با «خاتمیّت»، باب معنويّت و تربيت بسته میشود و ناظر به آينده نيست. فقط اقليّت «شيعه» هستند که با اعتقاد و انتظار «امام غايب»، اميدوار به آيندة دنيا و دارای روح و دل زندهاند و مسايل فلسفی و مشکلات زندگی را با نظر و اعتقاد و اميد ديگری طرح می کنند. شيعه نه فقط برای آينده، مهرة معجزه آسايي در چنته دارد، بلکه به گذشته نيز مايههای افتخار و اتکای فراوان دارد؛ پيش رويش علی علیه السلام است که مادر دهر مانند او نزاييده و نخواهد زاييد![1]»
2. پويايي در جهت رسيدن به هدف؛ زندگی انسان، زمانی قابل توجيه است که آثار حرکت، پويايي و شادابی در تمام زواياي آن به چشم بخورد. آنگاه که انسان به وضعيت موجود راضی نيست و در صدد ايجاد شرايط بهتری است، همانا در انتظار به سر میبرد.
3. ايجاد وحدت و هم گرايي؛ انتظار، افزون بر آثار فردی، دارای آثار اجتماعی نيز است که از مهمترين آنها می توان به وحدت و هم دلی بين منتظران اشاره کرد. اين همدلی به دلیل توجه به هدف مشترکی است که در مسئله انتظار، به روشنی تمام در چشم انداز آن قابل دیدن است.
4. احساس حضور؛ يکی از آثار غيرقابل ترديد در انتظار راستين، احساس حضور در محضر آن امام غايب است. يک منتظر راستين همواره بر اين باور است که تمام رفتار و اعمال او در نظرگاه آن امام پنهان است و اين خود در اصلاح رفتار وی بسيار مؤثر است. اين مهم نه فقط به اصلاح فرد منجر میگردد که رفته رفته به اصلاح و سلامت اخلاقی جامعه میانجامد که خود در زمينه سازی ظهور، نقشی بس مهم و انکارناپذير خواهد داشت.
امام علی علیه السلام فرمود: «هيچ مؤمنی در شرق زمين و غير آن از ما پنهان نيست.»[2] و نيز امام سجّاد علیه السلام فرمود: «همانا اهل زمان غيبت حضرت مهدی عجل الله فرجه که به امامتش معتقدند و در انتظار ظهورش هستند، از مردم همة زمانها بهترند، زيرا خداوند چنان عقل و فهم و معرفتی به آنان عنايت فرموده که غيبت برای آنها به مانند ديدن و حضور وی است».[3]
بنابراين انتظار يك «مصلح جهانی» به طور قطع، به معنای آماده باش كامل فكری، اخلاقی، مادی و معنوی برای اصلاح همة جهان است. اصلاح کامل دنیا و پايان دادن به همة ظلمها و نابسامانیها، شوخی نيست و نمیتواند كار سادهای باشد. آمادهباش برای چنين هدف بزرگی، بايد متناسب با آن باشد؛ يعنی، بايد به گستردگي و عمق آن باشد. افزون بر آن، اين که منتظران راستين وظيفه دارند مراقب حال يك ديگر نيز باشند و علاوه براصلاح خويش، در اصلاح ديگران نيز بكوشند؛ زيرا برنامه عظيم و سنگينی ـ كه انتظارش را میكشند، يك برنامة فردی نيست.
[1] . شعبان علی لامعی, قدّيس, ص259, به نقل از: مرجعيّت و روحانيّت, ص160.
[2] . « لَيْسَ يَغِيبُ عَنَّا مُؤْمِنٌ فِي شَرْقِ الْأَرْضِ وَ لَا فِي غَيْرِهَا »؛ علامه مجلسی، بحار الانوار, ج26, ص140.
[3] . « إِنَّ أَهْلَ زَمَانِ غَيْبَتِهِ وَ الْقَائِلِينَ بِإِمَامَتِهِ وَ الْمُنْتَظِرِينَ لِظُهُورِه علیه السلام أَفْضَلُ مِنْ أَهْلِ كُلِّ زَمَانٍ لِأَنَّ اللَّهَ تَعَالَی ذِكْرُهُ أَعْطَاهُمْ مِنَ الْعُقُولِ وَ الْأَفْهَامِ وَ الْمَعْرِفَةِ مَا صَارَتْ بِهِ الْغَيْبَةُ عَنْهُمْ بِمَنْزِلَةِ الْمُشَاهَدَة…»؛ شيخ صدوق, كمالالدين و تمام النعمة، ج1, ص319..
درباره فضيلت منتظران راستين، سخنهای شگفتآوری نقل شده است. در اين باره توضيح دهيد!
در سخنان معصومين علیهم السلام آن چنان مقام و منزلتی برای منتظران راستين حضرت مهدی عجل الله فرجه برشمرده شده که به راستی جای شگفتی و تعجب دارد، و اين پرسش پيش می آید که چگونه ممکن است چنين حالتی از چنين ارزش والایی برخوردار باشد. البته توجه به جايگاه ارجمند انتظار و نيز وظايف منتظران تا حدودی می تواند پاسخی به اين پرسش باشد.
در اين جا به برخی فضايل و برتریهای منتظران، با استفاده از روايات نورانی معصومين علیهم السلام اشاره میشود.
منتظران راستين، برترين مردم همة روزگاران[1], بسان حاضران در خيمه آن حضرت هنگام ظهور خواهندبود.[2] ثواب ايشان مانند پاداش نمازگزار و روزه دار است.[3] و ايشان گرامیترين امت و رفيق پيامبرصلی الله علیه و آله و سلم هستند.[4] آنها بسان مجاهدان در راه خدا در ركاب حضرت رسولصلی الله علیه و آله و سلم هستند[5] و پاداش هر يک از آنها برابر با هزار شهيد از شهيدان صدر اسلام است. [6]
اما در پاسخ به اين پرسش که: چرا اين همه فضيلت و پاداش؟ چند نکته اساسی را بايد مورد توجه قرار داد.
1. انتظار، اساس پيوند شيعه با امام معصوم: چنان که میدانيد «ولايت» و «امامت» رکن اساسی مکتب تشيّع است و اعتقاد به ضرورت وجود حجّت خدا و امام معصوم در هر عصر و زمان، از مهمترين نقاط تمايز اين مکتب از ديگر مکتبها است. از ديدگاه شيعه پذيرش ولايت معصومين علیهم السلام و به طور کلی تسليم در برابر امام و حجت عصر، سرآمد همة فضيلت ها و شرط اساسی قبولی همة اعمال عبادی است. با توجّه به اين نکات درمیيابيم که «انتظار» در زمان غيبت و عدم حضور ظاهری امام در جامعه، به نوعی اعلام پذيرش ولايت و امامت واپسين امام از سلسله امامان شيعه است و همين انتظارموجب میشود که ارتباط قلبی و معنوی، حفظ شود و آنها در همة اعصار از فيض وجود امامشان برخوردار باشند.
2ـ انتظار، ملاك ارزش انسانها: آرزوهایی انسانها، معيار خوبی برای سنجش ميزان رشد، کمال و تعالی آنها است؛ تا آنجا که برخی میگويند: «بگو چه آرزويي داری تا بگويم کيستی.» آرزوهای بلند، متعالی و ارزش مند، حکايت از کمال روح و رشد شخصيت انسانها و بلندای همّت آنها میکند. به عکس آرزوهای کوچک، حقير و بی ارزش، نشان از بی همتّی و رشدنيافتگی افراد دارد.
بنابراين چون انسان منتظر، برترين و ارزش مندترين و آرزوهای ممکن را داراست، به طور طبيعی از بهترين و والاترين ارزشها نيز برخورداراست.
3. انتظار، عامل پويايي وسازندگی فرد و جامعه: چنان که از مطالب بعدی وظايف منتظران روشن خواهد شد، انتظار نقش مهمی در سازندگی، پويايی و اصلاح فرد و جامعه در زمان غيبت دارد، و اگر انسان منتظر به وظايفی که برای او شمرده شده عمل کند، به الگوی مطلوب انسان دين دار دست میيابد و از جايگاه و مرتبة والايي برخوردار میشود؛ به عبارت، ديگر انسان منتظر با رعايت همه شرايط انتظار به همان شأن و منزلتی که مورد انتظار دين اسلام است، رسيده و به بالاترين نقطه کمال میرسد.[7]با توجه به نکات ياد شده درمیيابيم آن همه فضيلت برای چيست.
[1] . «...إِنَّ أَهْلَ زَمَانِ غَيْبَتِهِ وَ الْقَائِلِينَ بِإِمَامَتِهِ وَ الْمُنْتَظِرِينَ لِظُهُورِهِ عجل الله فرجه أَفْضَلُ مِنْ أَهْلِ كُلِّ زَمَان...»؛ شيخ صدوق, كمالالدين و تمام النعمة، ج1, ص319, ح2.
[2] . امام صادق علیه السلام فرمود: «مَنْ مَاتَ مِنْكُمُ عَلی هَذا الْاَمْرِ مُنتَظِراً كانَ كَمَنْ هُوَ فِيالفُسْطَاطِا الَّذِي لِلْقائم» ر.ك: كافی، ج 5، ص 22، ح 2؛ شيخ صدوق, كمالالدين و تمام النعمة، ج 2، ص 357؛ الغيبة، ص 200، ح 15.
[3] . امام باقر علیه السلام فرمود: «وَاعْلَمُوا اَنَّ المُنتَظِرَ لِهذا الاَمْرِ لَهُ مِثْلُ اَجْرِ الصَّائِمِ القائِمِ...»؛ شيخ کلينی, الكافی، ج2، ص222، ح4.
[4] . پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «...اُولئِكَ رُفَقائي وَاكْرَمُ اُمَّتي عَلَیََّ»؛ شيخ صدوق, كمالالدين و تمام النعمة، ج1، ص286، ح3.
[5] . شيخ صدوق, عيون اخبار الرضا علیه السلام ، ج 1، ص 68، 36؛ شيخ صدوق, كمالالدين و تمام النعمة، ج 1، ص 317، ح 3؛ ر.ك: شيخ کلينی, كافی، ج 1، ص 371، ح 2.
[6] . امام سجاد علیه السلام فرمود: «مَن ثَبَتَ عَلی مُوالاتِنا فِي غَيْبَةِ قائِمِنا اَعْطاهُ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ اَجْرَ اَلْفَ شَهيدٍ مِنْ شُهَداءِ بَدْرٍ وَاُحُدٍ»؛ شيخ صدوق, كمالالدين و تمام النعمة، ج 1، ص 323، ح 6.
[7] . يکی از وظايف مهم منتظران, شناخت امام زمان علیه السلام است. اين شناخت يعني چه؟ و چرا شناخت امام زمان علیه السلام اهميت دارد؟
يکی از وظايف مهم منتظران, شناخت امام زمان علیه السلام است. اين شناخت يعني چه؟ و چرا شناخت امام زمان علیه السلام اهميت دارد؟ آموزههایِ آفتابگون قرآن و معارفِ درياوش اهل بيت علیهم السلام ، به ما میآموزد که، هدف از آفرينش، بندگي خداوند است،[1] و اساس و پاية اين بندگي، شناخت پروردگار است،[2] و عاليترين تبلور اين شناخت در شناخت پيامبر خاتمصلی الله علیه و آله و سلم و اوصياي او است، زيرا از راه پيامبر و اوصيای اوست که انسان آموزههای دينی را فرا میگيرد و از همين دانش و آگاهیها به خدای متعال معرفت پيدا میکند. حقيقت يادشده به زيبايي تمام در فرمايش امام باقر علیه السلام منعکس شده است که فرمود: «همانا کسی خدا را بندگی می کند که به او شناخت داشته باشد ...]مراد از شناخت خدا[، تصديق خدا و رسولش و پيروی از علی علیه السلام و امام دانستن او و ساير امامان هدايت و برائت از دشمنان آنها است، و خدا اين گونه شناخته میشود».[3] از امام حسينبن علي علیهما السلام نيز نقل شده كه به اصحاب خود دربارة شناخت خداوند متعال چنين فرمود: «اي مردم! همانا خداوند متعال بندگان را نيافريد مگر براي آن كه او را بشناسند، پس هنگامی كه او را شناختند بندگي او را خواهند كرد، و هنگامی كه او را بندگي كردند با عبادت او از عبادت غير او بي نياز ميگردند.» شخصي پرسيد: «اي پسر رسول خدا! پدر و مادرم به فدايت، معناي شناخت خدا چيست؟» سالار شهيدان علیه السلام در پاسخ فرمود: «شناخت خدا عبارت است از شناخت اهل هر زماني امامي را كه اطاعتش بر آنها واجب است».[4] بنابراين به روشني معلوم مي شود كه شناخت امام از شناخت خداوند متعال جدا نيست، بلكه يكي از ابعاد آن است. چنان كه دعاي معرفت، اشاره لطيفي به آن دارد، آن جا كه عرض ميکنيم: «اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي نَفْسَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي نَفْسَكَ لَمْ أَعْرِفْ نَبِيكَ اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي رَسُولَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي رَسُولَكَ لَمْ أَعْرِفْ حجّتكَ اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي حجّتكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي حجّتكَ ضَلَلْتُ عَنْ دِينِي»؛[5] خدايا! خودت را به من بشناسان؛ که اگر خود را به من نشناساني، پيامبرت را نمي شناسم. خدايا! رسول خود را به من بشناسان؛ که اگر رسول خود را به من نشناساني، حجّت تو را نمي شناسم. خدايا! حجّتت را به من بشناسان؛ که اگر حجّت خود را به من نشناساني، از دين خود گمراه مي شوم. از اين دعا نکات ارزش مندی استفاده می شود: نخست اين که: در دوران غيبت می بايست شناخت خدا و رسول و امام را از خدا خواست. بنابراين نبايد به دانش و آگاهیهای خود در زمينه خداشناسی و پيامبرشناسی و امام شناسی تکیه کرد و خود را از عنايات خداوند بی نياز دانست، بلکه در هر حال بايد به پروردگار توکّل، از خداوند درخواست شناخت کرد. دوم اين که: در اين دعا لازمة شناخت خدا، شناخت پيامبرصلی الله علیه و آله و سلم و لازمة شناخت پيامبر، شناخت امام علیه السلام و حجت دانسته شده است. بنابراين، اگر امام عصر عجل الله فرجه شناخته نشود، پيامبر و خدا نيز به درستی شناخته نشده و انسان در گمراهی و ضلالت خواهد بود. با توجّه به نقشي كه امامت در حفظ نظام و كمال بشر و سير او به سوي خدا و اجراي احكام خدا دارد، و با توجه به اين كه اطاعت امر امام از نگاه شرع و از نگاه عقل واجب است، در وجوب معرفت امام نيز بر حسب حكم عقل و شرع جاي هيچگونه ترديد و شبههاي نيست، زيرا هم «مقدمه اطاعت» است كه واجب است، و بدون وجوب آن، اطاعت و نصب امام بيهوده خواهد شد، وهم برحسب آن چه در روايات استفاده مي شود «بالخصوص» نيز واجب است،[6] و چنان كه در نهج البلاغه آمده است، داخل بهشت شدن، به شناختن امامان و ورود به آتش نيز به انكار کردن آنها است. امير مؤمنان علي علیه السلام در اين باره فرمود: «پيشوايان، مديران الهي بر مردمند و رؤساي بندگان اويند. هيچ کس جز کسي که آنها را بشناسد و آنها نيز او را بشناسند وارد بهشت نخواهد شد، و جز کسي که آنها را انکار کند و آنها نيز او را انکار کنند داخل دوزخ نگردد».[7] كه اگر براي كسي اين معرفت به دست آمد، هرگز تقديم يا تأخير ظهور مهدي آل محمّد علیهم السلام گرد ملال بر خاطرش ننشاند. چنان که وقتي ابوبصير از حضرت صادق علیه السلام پرسيد: «آيا افتخار در محضر قائم آل محمّد علیهم السلامبودن، برای من حاصل ميشود؟ آن حضرت فرمود: «أَلَسْتَ تَعْرِفُ إِمَامَكَ»؛ آيا امام خود را نميشناسي؟ عرض كرد: ميشناسم. به خدا سوگند شما هستيد. پس آن حضرت فرمود: به خداوند قسم، هيچ جاي نگراني نيست اي ابو بصير! اگر اين توفيق را نيابي كه در سايه رواق قائم، شمشير به دست نگرفته باشي»؛[8] يعني با اين شناخت، به درجة كسي رسيدهاي كه در كنار قائم و در راه خدا به جهاد بر ميخيزد. همان حضرت، اين شناخت را با حضور در رزم گاه حضرت مهدي عجل الله فرجه برابر دانسته، سپس مقام او را بالاتر و مانند كسي دانسته كه زير پرچم ايشان به نبرد با دشمنان ميپردازد. آن گاه از آن هم فراتر رفته، او را هم سان كسانی ذكر كرده كه همراه رسول مكرم اسلامصلی الله علیه و آله و سلم شربت شهادت نوشيدهاند.[9] از روايات به روشني استفاده ميشود كه همه فضيلتها و ارزشها در بندگي خداي متعال، به داشتن معرفت امام علیه السلام و ملتزم شدن به آن برميگردد؛ به طوري كه اگر كسي اين اكسير گران قدر را در اختيار داشته باشد، هيچ كمبودي از نگاه آن چه مطلوب خداوند متعال است، ندارد. اما چگونه ميتوان به اين شناخت رسيد؟ به نظر ميرسد که هر حقيقت و واقعيتي ـ خواه وجود عيني خارجي داشته باشد يا از امور عقلي باشدـ از راه شناخت مناسب خود مانند: حس، تجربه، فطرت، عقل ، خواب و وحي قابل شناخت ميباشد. بديهي است اين نظر به اين معني نيست که بگوييم همة اشيا و حقايق، از اين راه شناخته شدهاند، بلکه مقصود اين است که معرفت هر يک از اشيا و حقايق، از يک يا بيشتر اين راهها امکان دارد؛ مثلاً از راه وحي، هر چيزي که خدا اراده شناساندن آن را به وسيله وحي فرموده باشد، شناخته ميشود. در معرفت امام هم از راههايي که در اختيار بشر است، شناخت او امکان دارد. راههايي که بیشتر استفاده شده، و از آن امام شناخته مي شود سه راه است:1. تعيين و تصريح و اعلام پيغمبر که مفادش خبردادن از نصب الهي يا جعل و نصب امام به امر الهي است که فرق آن با اولی اين است که در اولی، جعل و نصب بدون واسطه انجام شده و فعل الهي است ولي نص پيغمبر مثل خبر دادن از آن است، و در دو، فعل الهي به واسطه پيغمبر انجام ميشود و استناد آن به خدا نيز (مثل بسياري از افعال ملائکه) درست است، و مترتب بر آن مطلب است، نص هر امام بر امامت امام پس از خودش.2. شناخت امام از راه کرامت؛ ظهور آن به دست کسي که مدعي امامت باشد، دليل بر صدق ادعاي او است؛ يا به بيان بعضی از بزرگان، دليل بر نص و نصب او از سوی خداست. زيرا در اين مسئله دو نظر است: يکي اين که کرامت به صورت مستقل، دليل بر امامت است و ديگري اين که دليل اصلي، نصب و نص پيغمبر يا امام سابق است و کرامت دليل بر نصب است؛ یعنی اگر نص مفقود باشد و کرامت باشد، دلالت دارد بر اين که نص بر صاحب کرامت بوده است ولی به دست ما نرسيده است.3. شناخت از راه رفتارهای عملي ايشان؛ اخلاق، کردار، روش، رفتار، وضع زندگي و صادرات علمي، يکي از راههاي شناخت امام است، براي آنان که اهل تشخيص هستند و می توانند از اخلاق، اقبال، معاشرت، سلوک، گفتارها، سخنرانيها و برخوردهاي گوناگون، صاحب اين مقام را بشناسند.[10] امروزه با توجه به انبوه روايات معتبرـ در کتاب هاي بزرگان دين، که حکايت از سه راه بالا ميکندـ، راه براي شناخت امام زمان علیه السلام به طور کامل باز است. در اينجا زانوي ادب در مقابل مقام بلند امام معصوم علیه السلام بر زمين مينهيم و از ايشان ميخواهيم صفاتي از امام را بيان کند تا معرفتي ـ هر چند اندک ـ براي ما حاصل گردد. هشتمين پيشواي شيعيان، امام عليبن موسي الرضا علیه السلام ، پرده از بخشي مقامات امام برميدارد: «...امام امانت دار الهي در ميان خلقش، و حجّت او بر بندگانش، و خليفة او در سرزمينهايش، و دعوت کننده به سوي خدا و دفاع کننده از حقوق واجب او بر بندگان است. امام پاک گرديده از گناه و بر کنار گشته از عيبهاست. همه علم، اختصاص به او دارد و به حلم شناخته مي شود. امام نظام دهنده به دين و باعث سربلندي مسلمانان و خشم منافقان و از بين رفتنِ کافران است. امام، يگانه روزگار خويش است. هيچ کس در مقام به منزلت او نزديک نميشود، و هيچ عالمي با او برابري نميکند، و جايگزين براي او پيدا نميشود، و شبيه و مانند ندارد. همه فضيلتها مخصوص اوست بدون آن که آنها را طلب کرده باشد، بلکه اين امتيازي است از طرفِ فضل کننده بسيار بخشنده، براي امام مي باشد....»[11] از گفتار بالا و ادامه روايت به دست میآيد: 1. ارزش امامت بيشتر و شأن آن والاتر و جايگاهش بلندتر و درون آن ژرفتر از آن است كه اندیشه انسانها، آنگونه که شايسته است به آن راه يابد و بشر بتواند با عقل و درك خويش امام را برگزيند. 2.امامت، زمام دين، نظام مسلمين، صلاح دنيا و عزت مؤمنان است. امامت، بنياد بالنده و فرع نمايان اسلام است. تمام نماز، زكات، روزه، حج، جهاد، تقسيم عادلانه سرمايههاي عمومي، اجراي احكام و حدود شرعي، پاسداري از مرزهاي مملكت اسلامي با امام تحقق ميپذيرد. 3.امام، چونان خورشيدي است كه با نور خود جهان را روشن ميسازد و كسي را به آن دسترسي نيست. امام، آب گوارايي است كه تشنگان هدايت را سيراب ميسازد. امام، دلالت كننده به هدايت و رهاننده از گمراهي است. امام، چونان آتشي است بر بلندي كه هم راه را به راهروان مينماياند و هم به كساني كه از او گرمي بخواهند، گرما ميبخشد و هر كسي از او جدا شود نابود ميشود. 4.امام، امين خداوند در ميان مردم و حجت پروردگار بر بندگان و جانشين او در جهان است. امام ما را به سوي خداوند فرا ميخواند و از حرمتهاي الهي پاسداري ميكند. 5.امام، از گناهان، پاكيزه، از عيبها پيراسته و از علم و حلم ويژه برخوردار است. 6.امام، يگانهِ عصر خويش است. در دانش و فضايل انساني نظير و مانند ندارد. او فضيلت و دانش را از كسي نياموخته است، بلكه خداوند بخشنده به او ارزاني كرده است.[12] البته پيش از آن امام صادق علیه السلام دربارة کمترين درجة شناخت امام فرموده بودند: «...کمترين مقدار شناخت امام اين است که ]بدانی [امام، هم طراز(عدل) پيامبرصلی الله علیه و آله و سلم است،در نبوّت. و وارث او به شمار می آيد و همانا اطاعت از امام، اطاعت از خداوند و پيامبر خداصلی الله علیه و آله و سلم است. و بايد در هر کاری تسليم او باشيم و حکم کارها را از او بخواهيم و از فرمانش پيروی کنيم...».[13] به راستي اگر فقط همين چند ويژگي را که در اين جا بيان شد، خوب متوجه شويم، قدم بلندي در راه شناخت امام برداشتهايم. و آن گاه در پس همین شناخت است که نوبت به اطاعت و فرمان برداري ميرسد.[14] به راستی شناخت واعتقاد به امام زمان علیه السلام چه آثاري درپي خواهد داشت؟ دينی که اساسش بر محبت خداوند و دوستان خداوند و بر دشمنی با دشمنان خداوند و دشمنان دوستان خداوند است به راستی چه دين زيبايي است! همانطور که در پاسخ پيشين سامان يافت، شناخت اوليای الهي در راستای شناخت خداوند است. حال بر اين شناخت، آثاری مترتب است. که هرکس در راه شناخت است، می بايد بدان توجّه نمايد. در روايات روشنی بخش اهل بيت علیهم السلام براي شناخت امام، آثاري پرورش گر ذکر شده، که از مهم ترين آنها عبارتند از:1. محبت و دوستي امام علیه السلام يکي از مهم ترين احساسهای شيعه در برابر امام خود، دلدادگی، شيدايي، محبت و دوست داشتن او است و بيگمان از برجستهترين آثار معرفت امام، محبت به آن وجود مقدس است. حال به هر ميزان اين شناخت بيشتر باشد، محبت آنها بيشتر، و هر قدر محبت بيشتر شد، نشان از وجود هم سنخی با آن انوار مقدس است، و نيز هر ميزان که هم سنخی با آن ذوات مقدس افزايش يابد، نشان از تقرب به ذات اقدس الهي است و اين والاترين کمال است. دليل بر اين سخن آنکه، از آنجايي كه ائمه معصومين علیهم السلام به مقام والاي امام و امامت، عرفان تمام دارند، وقتي سخن از يك امام پيش ميآيد، در نهايت تعظيم و اجلال، از او ياد ميكنند. رسول اكرمصلی الله علیه و آله و سلم به عنوان اشرف پيامبران و واپسين فرستادة الهي، آن گاه كه سخن از واپسين وصي خود به ميان ميآورد، در نهايت احترام، از بزرگترين واژگان محبت، يعني«بابي و امي= پدر و مادرم فداي او» بهره برده است. آنجا كه ميفرمايد: «پدر و مادرم فدايش باد كه او هم نام من و شبيه من و شبيه موسيبن عمران است كه بر او نورهايي احاطه دارد...».[15] و نيز آنگاه كه نگاه تيزبين عليبن ابيطالب علیه السلام اعصار و قرون را در مينوردد، زمان واپسين امام را نظاره ميكند و چنين ميفرمايد: «شما همواره به اهل بيت پيامبرتان نگاه كنيد؛ اگر آنها ساكت شدند و در خانه نشستند، شما نيز سكوت كرده به زمين بچسبيد و اگر از شما ياري طلبيدند به ياري آنها بشتابيد كه البته خداي متعال به دست مردي از ما اهل بيت، گشايش میبخشد. پدرم فداي او باد كه فرزند بهترين كنيزان است!».[16] و در كتاب الغيبه نعماني، ضمن نقل روايتي آمده، است حسينبن علي علیهما السلام فرمود: «مردي نزد علي علیه السلام آمده واز اوصاف مهدي علیه السلام از او پرسيد. وقتي علي علیه السلام صفات حضرت مهدي علیه السلام را ذكر كرد، با حالتي سرشار از عشق و شيدايي، به سينه خود اشاره كرده، آهي كشيده از شدت اشتياق خود به ديدار ايشان، به سينه خود اشاره فرمود.[17]» ابوحمزه ثمالي ميگويد: «روزي نزد امام باقر علیه السلام بودم، چون كساني كه نزد آن حضرت بودند، پراکنده شدند، آن حضرت فرمود:اي اباحمزه! يكي از امور ناگزيری كه خداوند آن را حتمي ساخته است، قيام قائم ما اهل بيت است و اگر كسي در آن چه ميگويم ترديد كند، در حالي خداوند را ملاقات خواهد كرد كه به او كافر شده و انكاركننده اوست. سپس فرمود: پدر و مادرم فداي آنكه همنام و همكنيه من است و هفتمين فرد پس از من ميباشد».[18] خلادبن صفار ميگويد: از امام صادق علیه السلام سؤال شد: آيا قائم به دنيا آمده است؟ حضرت فرمود: «خير! اگر او را درك می كردم، در ايام زندگانيم خدمتگزار او می شدم».[19] در روايتي شگفت انگيزتر، ششمين آفتاب سپهر ولايت و امامت فرمودند: «به درستي كه اگر من آن روز را درك مي كردم، جانم را براي صاحب اين امر نگه ميداشتم».[20] امام عليبن موسي الرضا علیهما السلام فرمود: «پدر و مادرم فداي تو كه هم نام جدم و شبيه من و شبيه موسيبن عمراني...».[21] يكي از نمادهاي محبّت، احترام کردن به هنگام ياد آن حضرت است. در اين جا به يکی از موضوعات مهم، يعني ايستادن هنگام شنيدن لقب قائم اشاره میکنيم. برخی بر اين باورند که ايستادن هنگام شنيدن لقب قائم علیه السلام احترام به ايشان است. حال اگر دليلی از روايات معتبر بر اين کار داشته باشيم، انجام آن به عنوان يك امر شرعي لازم است، وگرنه فقط به عنوان يك ادب شايسته خواهد بود. بحث را با اين پرسش آغاز ميكنيم كه اگر ايستادن، فقط برای احترام و تعظيم باشد و دليل روشني از روايات نداشته باشيم، میبايست برای القاب ديگر آن حضرت و نيز القاب و نامهای ديگر ائمه و پيامبر علیهم السلام نيز چنين کرد. در حالی که هیچ کس چنين نگفته است. اما دليل کسانی که ايستادن هنگام شنيدن لقب خاص را لازم میدانند، عبارت است از: الف) روايتی كه در کتاب منتخب الاثر به نقل از کتاب الزام الناصب نقل شده است. در آن روايت از امام صادق علیه السلام پرسش شد: چرا به هنگام شنيدن نام «قائم» بايد برخيزيم؟ حضرت فرمود: «برای آن حضرت، غيبت طولانیای هست و اين لقب يادآور دولت حقه آن حضرت و ابراز تأسف بر غربت او است. لذا آن حضرت از شدت محبت و مرحمتی كه به دوستانش دارد، به هر كس كه حضرت را با اين لقب ياد كند، نگاه محبت آميز میكند. از تجليل و تعظيم آن حضرت است كه هر بنده خاضعی در مقابل صاحب عصر خود ـ هنگامی كه مولای بزرگوارش به سوی او بنگرد ـ از جای برخيزد. پس بايد برخيزد و تعجيل در امر فرج مولايش را از خداوند بخواهد».[22]نكاتي در روايت بالا:1. اين روايت و حتی مضمون آن در هيچ يک از کتابهای معتبر پيش از آن نيامده است.2. روايت، مشتمل بر بعضی واژه هایی است که در هيچ يک از سخنان معصومين علیهم السلام متداول نبوده است. ترکيب «غيبة طولانية», از جملة آنها است.3. در هيچ روايتی از ائمة پيش از امام صادق علیه السلام ، اشاره به انجام دادن اين کار نشده است، و هيچ جايي از انجام آن، از سوی پيروان اهل بيت علیهم السلام سخن به ميان نيامده تا پرسشی اين چنينی درست باشد. ب) درروايت است که چون دعبل، قصيدة معروف خود را بر امام رضا علیه السلام خواند، آن حضرت دست بر سر نهاده و به حالت تواضع ايستاد و برای فرج آن حضرت دعا کرد.[23] پيش از هر سخنی لازم است اصل روايت را به طور کامل از کتابهای معتبر بیان کنیم. عبد السلام هروی گويد: «من از دعبل بن خزاعی شنيدم که میگفت: بر مولای خود امام رضا علیه السلام قصيدة خود را که چنين آغاز میشود، خواندم: مَدَارِسُ آيَاتٍ خَلَتْ مِنْ تِلَاوَةٍ وَ مَنْزِلُ وَحْيٍ مُقْفِرُ الْعَرَصَاتِ يعنی، خانههايي که جايگاه نزول وحی, تدريس آيات الهي و تفسير قرآن بود و اکنون از جور ستم گران، از تلاوت آيات در آن خبری نيست و صحن و سرای آن از اين انوار تهی شده است.و چون به اين ابيات رسيدم:خُرُوجُ إِمَامٍ لَا مَحَالَةَ خَارِجٌ يَقُومُ عَلَی اسْمِ اللَّهِ وَ الْبَرَكَاتِيُمَيِّزُ فِينَا كُلَّ حَقٍّ وَ بَاطِلٍ وَ يُجْزِي عَلَی النَّعْمَاءِ وَ النَّقِمَاتِ يعنی، ـ اگر نبود اميد به ـ ظهور امامی که بیترديد به نام پروردگار و همراه با برکات الهي ظهور خواهد کرد، و در ميان ما حق و باطل را از هم جدا کرده و مردم را بر نيک و بد اعمالشان، جزای خير و مکافات سخت خواهد داد ـ قلبم از اندوه و حسرت از هم میشکافت ـ . امام رضا علیه السلام به سختی گريست, سپس سر خود را بلند کرده و به من فرمودند: ای خزاعی! روح القدس اين دو بيت را بر زبان تو جاری کرده است, آيا میدانی اين امام کيست؟ و کی قيام خواهد کرد؟ گفتم: نه ای مولای من! فقط شنيدهام که امامی از شما خروج می کند و...»[24] همانگونه که ملاحظه شد، هيچ اشارهای به ايستادن آن حضرت، نشده تا چه رسد بر اين که آن حضرت دست به سر هم گذاشته باشد.نکته قابل تأمل اين که تمام کسانی که اين روايت را نقل کرده اند، به همين صورت ذکر کرده اند.[25]بنابراين:1. از روايات معتبر به دست میآيد که نه فقط حضرت دست بر سر نگذاشت که ايستادن آن حضرت هم ثابت نمیگردد و البته اين به معنای احترام نکردن نيست.2. به هيچ يک از ائمه علیهم السلام ديگر، چنين رفتاری نسبت داده نشده است. در حالی که آن لقب خاص، بسيار بر زبان آنها نيز جاری شده است.3. در شعر دعبل (آن گونه که در کتابهای يادشده ذکر شده است) نه تنها لقب قائم به کار نرفته که هيچ يک از القاب ديگر آن حضرت نيز نيامده است، و معلوم نيست کسانی که از اين رخداد خواستهاند دربارة قيام، هنگام شنيدن لقب قائم استفاده کنند چه توجيهی خواهند کرد.4. اگر روايت آنگونه باشد که آنها میگويند، در مواردی که به هرشکل يادی از آن حضرت میشود لازم است شخص به تبعيت از آن حضرت، آن کارها را انجام دهد؛ در حالی که کسی چنين نگفته است.5. اين حتمال وجود دارد که تصحيفی در مطلب صورت گرفته باشد، چرا که جمله «بَكَی الرِّضَا بُكَاءً شَدِيداً ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ إِلَيَّ فَقَالَ لِي» و جمله «وضع الرضا يده علی رأسه و تواضع قائما» نزديک است. در پايان، توجه به اين نکته لازم است که: امروزه در فرهنگ شیعه ايستادن هنگام شنيدن لقب خاص حضرت مهدی علیه السلام به معنای احترام به آن حضرت است و در جمعی که این کار را انجام می دهند، اگر چنانچه نشستن بی احترامی به آن حضرت باشد، به طور قاطع جايز نيست. 2. نجات از مرگ جاهليت در روايات فراوانی از شيعه و اهل سنت وارد شده است: «هر كس از دنيا برود و امام زمان خود را نشناسد، به مرگ جاهلی از دنيا رفته.» اين روايات درباره شناخت و معرفت تمام پيشوايان معصوم علیهم السلام صادق است؛ ولی دربارة حضرت مهدی عجل الله فرجه ، به طور خصوصی رواياتی وارد شده است. درباره شناخت همه ائمه علیهم السلام میتوان به موارد ذيل اشاره كرد: معاويةبن وهب گويد: «شنيدم كه امام صادق علیه السلام فرمود: رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «هر كس در حالی كه امام خودش را نمیشناسد، بميرد، به مرگ جاهليت مرده است».[26] ابوعلیبن همام گويد: «از محمّدبن عثمان عمری شنيدم كه میگفت: از پدرم شنيدم كه میگفت: من در حضور ابومحمّد حسنبن علی علیهما السلام بودم. از آن حضرت درباره اين خبر كه از پدران خود روايت كرده است (زمين تا روز قيامت از حجّت خداوند بر خلقش خالی نيست و هر كس بميرد و امام زمانش را نشناسد، به مرگ جاهليت مرده است.) پرسيده شد؛ فرمود: «إِنَّ هَذَا حَقٌّ كَمَا أنَّ النَّهَارَ حَقٌّ»؛ به راستی اين درست است، چنان كه روز درست و حق است. گفته شد: ای پسر رسول خدا! حجّت و امام پس از شما كيست؟ فرمود: «پسرم محمّد. او است امام و حجّت پس از من. هر كس بميرد و او را نشناسد، به مردن دوران جاهليت درگذشته است. آگاه باشيد كه براي او غیبتی است كه نادانان در آن سرگردان شوند و اهل باطل در آن هلاك گردند و كساني كه براي آن، زمان معيّن كنند دروغ گويند، سپس خروج ميكند و گويا به پرچمهاي سپيدي مينگرم كه بر بالاي سر او در نجف و كوفه در اهتزاز است».[27] مرگ جاهلي يعني، مردنِ بدون شناخت خدا و رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم و كسي كه به معرفت امام زمان خود نایل نشده، در واقع از گمراهي زمان جاهليت كه خدا و پيغمبر را نميشناختند، خارج نشده است. بنابراين، معرفت خدا و رسول، اگر به معرفت امام زمان عجل الله فرجه منتهي نشود، به حال انسان فايدهاي نخواهد داشت و او را دين دار نميكند. درباره عبارت بالا، شخصي از امام صادق علیه السلام پرسيد: «جَاهِلِيةً جَهْلَاءَ أوْ جَاهِلِيةً لَا يعْرِفُ إِمَامَهُ؟»؛ منظور از جاهليت، جهل مطلق و نسبت به همه چيز است يا فقط نشناختنِ امام است؟ حضرت در پاسخ فرمود: «جَاهِلِيةَ كُفْرٍ وَ نِفَاقٍ وَ ضَلَالٍ»؛[28] منظور جاهليت، كفر و نفاق و گمراهي است؛ يعني، عدم معرفت نسبت به امام زمان علیه السلام ، نتيجهاش كفر و نفاق و گمراهي است. عدم معرفت ممكن است در اثر معرفي نکردن خداوند ـ بدون كوتاهي كردن خود شخص ـ باشد كه اين حالت «ضلال» ناميده مي شود و مرادف با «استضعاف» است. در اين حالت، شخص مقصر نيست، ولي به هر حال از هدايت الهي و دينداري محروم گشته است. حالت كفر و نفاق مربوط به شخصي است كه برايش معرفي الهي صورت گرفته، ولي او در پذيرفتن و زير بارآن رفتن كوتاهي كرده است. اين دو حالت دارد: يا انكار و عدم تسليم خود را به روشنی آشکار مي كند كه «كفر» ناميده مي شود، و يا مخفي مي دارد كه «نفاق» است. در هر سه مورد سرانجام، شخص از مسير بندگی خداوند دورافتاد و بدفرجام خواهد شد. و اگر بخواهيم باوری را که به حقيقت نزديکتر است را بیان کنیم، بايد بگوييم آن کس که در حيات خود، امامش را نشناسد به راستی زندگیاش کم از مرگ جاهلی نيست.
[1] . « وَ مَا خَلَقْت الجِْنَّ وَ الانس إِلا لِيَعْبُدُونِ»؛ ذاريات(51)، آيه 56.
[2] . «اول عبادة الله معرفته»؛ شيخ صدوق, توحيد, ص34؛ شيخ طوسی, امالی, ص22.
[3] . «إِنَّمَا يَعْبُدُ اللَّهَ مَنْ يَعْرِفُ اللَّهَ فَأَمَّا مَنْ لَا يَعْرِفُ اللَّهَ فَإِنَّمَا يَعْبُدُهُ هَكَذَا ضَلَالًا ... تَصْدِيقُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ تَصْدِيقُ رَسُولِه صلی الله علیه و آله و سلم وَ مُوَالَاةُ عَلِيٍّ علیه السلام وَ الِائْتِمَامُ بِهِ وَ بِأَئِمَّةِ الْهُدَی علیهم السلام وَ الْبَرَاءَةُ إِلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ عَدُوِّهِمْ هَكَذَا يُعْرَفُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ»؛ کلينی، کافی, ج1, ص180.
[4] . «مَعْرِفَةُ أَهْلِ كُلِّ زَمَانٍ إِمَامهمّ الَّذِي يجِبُ عَلَيهِمْ طَاعَتُهُ»؛ شيخ صدوق، علل الشرايع، ج1، ص9.
[5]. کلينی, كافي، ج 1، 342 ، باب في الغيبة، ص 335.
[6] . لطف الله صافي گلپايگاني، پيرامون معرفت امام، ص69.
[7] . «...وَ إِنَّمَا الْأَئِمَّةُ قُوَّامُ اللَّهِ عَلَی خَلْقِهِ وَ عُرَفَاؤُهُ عَلَی عِبَادِهِ وَ لَا يَدْخُلُ الْجَنَّةَ إِلَّا مَنْ عَرَفَهُمْ وَ عَرَفُوهُ وَ لَا يَدْخُلُ النَّارَ إِلَّا مَنْ أَنْكَرَهُم…»؛ نهج البلاغه، ص212، خطبه 152.
[8]. «وَ اللَّهِ مَا تُبَالِي يا أَبَا بَصِيرٍ أَلَّا تَكُونَ مُحْتَبِياً بِسَيفِكَ فِي ظِلِّ رِوَاقِ الْقَائِمِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيهِ»؛ کلينی, كافي، ج1 ، ص371.
[9] . محمّد بن ابراهيم نعماني، الغيبة، ص 329، ح2؛ کلينی,کافي، ج1، ص371.
[10] . لطف الله صافي گلپايگاني، پيرامون معرفت امام، ص 77 ـ 78 (با تصرّف)
[11] . شيخ کليني، كافي، ج 1، ص 201.
[12] . برای استفاده کامل از روايت ر.ک: پيشين.
[13] . «... وَ أَدْنَی مَعْرِفَةِ الْإِمَامِ أَنَّهُ عِدْلُ النَّبِيِّ إِلَّا دَرَجَةَ النُّبُوَّةِ وَ وَارِثُهُ وَ أَنَّ طَاعَتَهُ طَاعَةُ اللَّهِ وَ طَاعَةُ رَسُولِ اللَّهِ وَ التَّسْلِيمُ لَهُ فِي كُلِّ أَمْرٍ وَ الرَّدُّ إِلَيْهِ وَ الْأَخْذُ بِقَوْلِه...»؛ علی بن محمّد خزاز قمی, کفاية الاثر, ص261.
[14] . کاملترين متن امام شناسی، زيارت ارزش مند«جامعه کبيره» است که از امام هادی علیه السلام به ما رسيده, و مورد توجّه و علاقه همه بزرگان و عالمان دين است.
[15]. « بِأَبِي وَ أُمِّي سَمِيي وَ شَبِيهِي وَ شَبِيهُ مُوسَی بْنِ عِمْرَانَ عَلَيهِ جُيوبُ النُّور ...»؛ عليبن محمّد خزاز قمي، كفاية الاثر، ص156.
[16].«فَانْظُرُوا أَهْلَ بَيتِ نَبِيكُمْ فَإِنْ لَبَدُوا فَالْبُدُوا، وَ إِنِ اسْتَنْصَرُوكُمْ فَانْصُرُوهُمْ، فَلَيفَرِّجَنَّ اللَّهُ [الْفِتْنَةَ] بِرَجُلٍ مِنَّا أَهْلَ الْبَيتِ. بِأَبِي ابْنُ خِيرَةِ الْإِمَاءِ»؛ محمّد باقر مجلسي، بحار الانوار، ج34، ص118و ج41، ص 353 و ج51، ص121.
[17]. «وَ أَوْمَأَ بِيدِهِ إِلَي صَدْرِهِ شَوْقاً إِلَي رُؤْيتِهِ»؛محمّد بن ابراهيم نعماني، الغيبة، ص212, ح1.
[18]. «يَا أَبَا حَمْزَةَ مِنَ الْمَحْتُومِ الَّذِي حَتَمَهُ اللَّهُ قِيَامُ قَائِمِنَا فَمَنْ شَكَّ فِيمَا أَقُولُ لَقِيَ اللَّهَ وَ هُوَ كَافِرٌ بِهِ وَ جَاحِدٌ لَهُ ثُمَّ قَالَ بِأَبِي وَ أُمِّي الْمُسَمَّی بِاسْمِي الْمُكَنَّی بِكُنْيَتِي السَّابِعِ مِنْ بَعْدِي...»؛ محمّد بن ابراهيم نعماني، الغيبة، ص86.
[19]. «لَا وَ لَوْ أَدْرَكْتُهُ لَخَدَمْتُهُ أَيامَ حَياتِي»؛ پيشين، ص245،ح23.
[20]. «... أَمَا إِنِّي لَوْ أَدْرَكْتُ ذَلِكَ لَأَبْقَيتُ نَفْسِي لِصَاحِبِ هَذَا الْأَمْرِ»؛ پيشين، ص273،ح50.
[21]. «بِأَبِي وَ أُمِّي سَمِي جَدِّي وَ شَبِيهِي وَ شَبِيهُ مُوسَی بْنِ عِمْرَانَ علیه السلام عَلَيهِ جُيوبُ النُّورِ تَتَوَقَّدُ بِشُعَاعِ ضِياءِ الْقُدْسِ...»؛شيخ صدوق ، كمالالدين و تمام النعمة،ج2،ص37، باب35،ح3.
[22] . «لان له غيبة طولانية و من شدة الرأفة الی احبته ينظر الی کل من يذکره بهذا اللقب المشعر بدولته والحسرة بغربته و من تعظيمه ان يقوم العبد...»؛ لطف الله صافی گلپايگانی, منتخب الاثر، ص640، ح 4.
[23] . پيشين, 1 جلدی, ص640, ح3.
[24] . الْهَرَوِيِّ قَالَ سَمِعْتُ دِعْبِلَ بْنَ عَلِيٍّ الْخُزَاعِيَّ يَقُولُ أَنْشَدْتُ مَوْلَايَ عَلِيَّ بْنَ مُوسَى الرِّضَا ع قَصِيدَتِيَ الَّتِي أَوَّلُهَا مَدَارِسُ آيَاتٍ خَلَتْ مِنْ تِلَاوَةٍ وَ مَنْزِلُ وَحْيٍ مُقْفِرُ الْعَرَصَاتِ فَلَمَّا انْتَهَيْتُ إِلَی قَوْلِي خُرُوجُ إِمَامٍ لَا مَحَالَةَ خَارِجٌ يَقُومُ عَلَی اسْمِ اللَّهِ وَ الْبَرَكَاتِيُمَيِّزُ فِينَا كُلَّ حَقٍّ وَ بَاطِلٍ وَ يُجْزِي عَلَی النَّعْمَاءِ وَ النَّقِمَاتِ بَكَی الرِّضَا علیه السلام بُكَاءً شَدِيداً ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ إِلَيَّ فَقَالَ لِي يَا خُزَاعِيُّ نَطَقَ رُوحُ الْقُدُسِ عَلَی لِسَانِكَ بِهَذَيْنِ الْبَيْتَيْنِ فَهَلْ تَدْرِي مَنْ هَذَا الْإِمَامُ وَ مَتَی يَقُومُ فَقُلْتُ لَا يَا مَوْلَايَ إِلَّا أَنِّي سَمِعْتُ بِخُرُوجِ إِمَامٍ مِنْكُمْ ...»؛ شيخ صدوق, کمال الدين و تمام النعمة, ج2, ص276, ح6.
[25] . برخی از اين افراد از اين قرارند: علی بن محمّد خزاز قمی, کفاية الاثر, ص276؛ شيخ صدوق, عيون اخبار الرضا علیه السلام , ج2, ص266؛ امين الاسلام طبرسی, اعلام الوری, ص331؛ علی بن عيسی اربلی, کشف الغمة, ج2, ص328؛ علی بن عبدالکريم نيلی, منتخب الانوار المضيئة, ص39؛ محمّد باقر مجلسی, بحار الانوار, ج51, ص154.